زندگی ؛ جدال دائم حق و باطل
علی جواهردهی
زندگی دنیوی چیزی جز جدال دائم میان حق و باطل نیست تا هر کسی هرچه در چنته دارد و شاکله هویتی اوست، به نمایش گذارد و اینگونه سره از ناسره در میان مردمان جدا شود و اهل بهشت و دوزخ مشخص شوند.
از نظر قرآن، مثل حق و باطل همانند کفهای آب سیلآسا یا کفهای کوره ذوب فلزات است که آنچه برجسته و به چشم میآید کفهای باطل است اما در نهایت آنچه میماند، آب و فلزات است که مفید و سازنده است. در حقیقت بیثباتی باطل در برابر حق در اوج تظاهرنمایی شگفت باطل، به اهل تعقل و تفکر این حقیقت را آشکار میکند که نباید در دام ظاهرفریب باطل افتاد که اکثریت اینگونه در دام آن میافتند و همه توجه و اهتمام خویش را به ابعاد این ظاهر فریبای زندگی دنیوی معطوف میدارند و از حقیقت ثابت که در پس آن نهان شده و به چشم نمیآید محروم میشوند و اینگونه از بهشت محروم شده و در دوزخ فراق ملکات کمالی و انوار آن در میان ظلمات باطل قرار میگیرند.
بسیاری از مردم نهتنها خود گرفتار ظاهر فریبای باطل میشوند که چیزی جز ظلمات نیست، بلکه گرفتار «تلبیس» و نیرنگ ابلیس شده و «لباس» حقیقت را بر باطل میپوشانند تا دیگران را نیز فریب دهند و از زندگی بر مدار حق و حقیقت دور کنند و آنان را به نوعی برده فکری خویش کرده و به بهرهکشی و استثمار دیگران بپردازند.
البته حق، سخت و تلخ و عمل مطابق آن برای هرکسی قابل قبول نیست؛ از همینرو بسیاری از مردم در برابر باطل مقاومتی نمیکنند و با آنکه میدانند عدالت مهم و اساسی در زندگی است، حاضر نیستند که مطابق آن زندگی کنند و برای هواهای نفسانی و خویشان خویش عدالت را فدا کنند، مگر آنکه قوامین بالقسط و شهداء لله باشند که همهچیز را فدای حق و حقیقت میکنند(نساء، آیه 135؛ مائده، آیه 8)، اما بسیاری از مردم اینگونه نیستند؛ چنانکه پیامبر(صلىاللهعلیهوآله)میفرماید: اَلْحَقُّ ثَقیلٌ مُرٌّ وَ الْباطِلُ خَفیفٌ حُلْوٌ وَ رُبَّ شَهْوَهِ ساعَهٍ تورِثُ حُزْنا طَویلاً؛ حق، سنگین و تلخ است و باطل، سبک و شیرین و بسا هوا و هوسى که لحظهاى بیش نمىماند، اما غم و اندوهى طولانى به دنبال مى آورد.(الامالی،طوسی، ص ۵۳۳)
امام صادق(ع) میفرماید: اِنَّ مِنْ حَقیقَهِ الاْیمانِ اَنْ تُؤْثِرَ الْحَقَّ وَ اِنْ ضَرَّکَ عَلَى الْباطِلِ وَ اِنْ نَفَعَکَ وَ اَنْ لا یَجوزَ مَنْطِقُکَ عِلْمَکَ؛ از حقیقت ایمان این است که حق را بر باطل مقدم دارى، هرچند حق به ضرر تو و باطل به نفع تو باشد و نیز از حقیقت ایمان آن است که گفتار تو از دانشت بیشتر نباشد.(محاسن، ج ۱، ص ۲۰۵)
از نظر امام علی(ع) شناخت حق و باطل به سبب مشابهتسازی و تشابه، برای بسیاری از مردم که در مرتبت تعقل نیستند و شنیدههای خویش را با تعقل و تفکر نمیسنجند، بسیار دشوار است. چنانکه میفرماید: اِنَّ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ لا یُعْرَفانِ بِالنّاسِ، وَ لکِنِ اعْرِفِ الْحَقَّ بِاتِّباعِ مَنِ اتَّبَعَهُ وَ الْباطِلَ بِاجْتِنابِ مَنِ اجْتَنَبَهُ؛ حق و باطل با مردم (و شخصیت افراد) شناخته نمىشوند بلکه حق را به پیروى کسى که از حق پیروى مى کند، بشناس و باطل را به دورى کردن کسى که از باطل دورى مىکند.(امالى، طوسى، ص ۱۳۴)
انسان همواره در معرض خطر است و اگر توفیق الهی نباشد ممکن است در فتنه حق و باطل ناتوان از تشخیص شود، از همین رو امام سجاد(ع) میفرماید: اَللّهُمَّ... وَ اَزْهِقِ الْباطِلَ عَنْ ضَمائِرِنا وَ اَثْبِتِ الْحَقَّ فى سَرائِرِنا، فَاِنَّ الشُّکوکَ وَ الظُّنونَ لَواقِحُ الْفِتَنِ وَ مُکَدِّرَهٌ لِصَفْوِ الْمَنائِحِ وَ الْمِنَنِ؛ بارالها... باطل را از درون ما محو نما و حق را در باطن ما جاى ده. زیرا که تردیدها و گمانها فتنه زایند و بخششها و نعمتها را تیره مىسازند.(الوافی، ج۱، ص ۳)
البته شکی نیست که هرچه ایمان انسان قویتر و شدید شود و به کمال خویش نزدیکتر گردد، به همان میزان توانایی ادراکی و شناختی او افزایش مییابد و به مرتبه علمالیقین تا عینالیقین و حقالیقین میرسد؛ زیرا ایمان و تقوا ارتباط تنگاتنگی با کسب یقین دارد؛ از همینرو پیامبر(ص) میفرماید: ثَلاثُ خِصالٍ مَنْ کُنَّ فیهِ فَقَدِ اسْتَـکْمَلَ خِصالَ الاْیمانِ: اَلَّذى إذا رَضىَ لَمْ یُدْخِلْهُ رِضاهُ فى باطِلٍ وَ اِنْ غَضِبَ لَم یُخرِجْهُ مِنَ الحَقِّ وَ لَو قَدَرَ لَمْ یَتَعاطَ ما لَیْسَ لَهُ؛ سه ویژگى است که در هرکس یافت شود، ویژگىهاى ایمان کامل مى شود: آنکه وقتى خشنود شود، خشنودىاش او را به باطل نکشاند و خشمش او را به هنگام خشم، از حق برون نبرد و هرگاه توان یافت، به آنچه از او نیست، دستدرازى نکند.(الاصول السته عشر، دارالحدیث، ص ۱۷۳)
همچنین امام حسین(ع) میفرماید: لایکمل العقل إلا باتباع الحق؛ عقل کامل نمیشود مگر با پیروی از حق.(بحار الانوار، ج ۷۵، ص ۱۲۷)
انسان به طور فطری براساس تعقل و تفکر و تذکر و نیز نقل وحیانی، نهتنها توانایی شناخت و ادراک و فهم حق و باطل و مصادیق آنها را دارد، بلکه به طور فطری گرایش به حق و مصادیق آن دارد و از باطل و مصادیق آن گریزان است؛ اما این تا زمانی است که نفس بر همان حالت اعتدال فطری و قلب بر سلامت فطری باقی باشد؛ وگرنه اگر با فجور و گناه و مخالفت با الهامهای فطری، تغییری در نفس و قلب ایجاد شود، نور هدایت فطری تعقلی دفن میشود و رو به خاموشی میرود و قلب مهر میخورد و توانایی ادراکی و گرایشی صحیح مبتنی بر حق را از دست میدهد و به سوی باطل میگراید که ظاهری فریبا و آراسته و برجسته دارد، هرچند که فاقد ثبات حقانیت و بقای آن باشد.
بسیاری از افکار و رفتارها و کردارهای آدمیاز مصادیق باطل و ضدحق است که از جمله آنها میتوان به مواردی چون: شرک(اعراف، آیه 173؛ انفال، آیات 7 و 8)، بتپرستی(اعراف، آیات 138 و 139)، گرایش به لغو و بیهودگی(قصص، آیه 55)، آوارهسازی و اخراج مردم از خانه و کاشانه(حج، آیات 39 و 40)، تکبر و استکبار(اعراف، آیه 146؛ قصص، آیه 39؛ فصلت، آیه 15)، تجاوزگری و بغی(اعراف، ایه 33؛ یونس، آیه 23؛ شوری، آیه 42)، سحر(اعراف، آیات 117 و 118؛ یونس، آیه 81)، حرامخواری(بقره، آیه 188؛ نساء، آیات 29 و 161؛ توبه، آیه 34)، رشوهدهی و رشوهگیری(بقره، آیه 188)، صدقههای همراه با اذیت(بقره، آیه 264)، منت(همان) و ریا(همان)، اعمال دنیاطلبان(هود، آیات 15 و 16)، غنا و آهنگهای لهوی(حج، آیه 30؛ لقمان، آیه 77؛ تفسیر نورالثقلین، ج 5، ص 34 و 35 و 412)، غلو در دین(مائده، آیه 77؛ المیزان، ج 6، ص 77)، قتل بیگناهان بهویژه پیامبران(بقره، آیه 61؛ آل عمران، آیات 21 و 112 و 181؛ نساء، آیه 155) و مانند آنها اشاره کرد.
پیامبر(ص) نیز به این نکته توجه میدهد که زندگی دنیوی برای مردم چیزی جز جدال میان خدا و شیطان نیست که همان جدال میان حق و باطل و مصادیق آنها است؛ از اینرو میفرماید: یا اَیُّهَا النّاسُ اِنَّما هُوَ اللّه وَ الشَّیطانُ وَ الحَقُّ وَ الباطِلُ وَالهُدى وَ الضَّلالَهُ وَ الرُّشدُ وَ الغَىُّ وَ العاجِلَهُ وَ الآجِلَهُ وَ العاقِبَهُ وَ الحَسَناتُ وَ السَّیِّئاتُ فَما کانَ مِن حَسَناتٍ فَلِلّهِ وَ ما کانَ مِن سَیِّئاتٍ فَلِلشَّیطانِ لَعَنَهُ اللّه؛ اى مردم! جز این نیست که خداست و شیطان، حق است و باطل، هدایت است و ضلالت، رشد است و گمراهى، دنیاست و آخرت، خوبىهاست و بدىها. هرچه خوبى است از آنِ خداست و هرچه بدى است از آنِ شیطان ملعون است.(کافى، ج ۲، ص ۱۶)
احقاق حق و ابطال باطل
از نظر آموزههای قرآن، انسان باید زندگی خویش را بر مدار دین و آموزههای آن تنظیم کند. البته چنانکه گفته شد، خدا در مقام پروردگاری خویش نور هدایت فطری عقلی را در جان انسان قرارداد و برای تفصیل و تحکیم و تثبیت آن در برابر وسوسههای شیطانی نور هدایت وحیانی را از باب تذکر و ذکر حکیم فرستاده است. بنابراین، هرکسی براساس نورهای هدایت الهی به طور فطری گرایش به حق و مصادیق آن داشته و از باطل میگریزد. لذا اگر کسی از اهل باطل از جمله جاهلان بیهودهگو(قصص، آیه 55) و کافران و مشرکان(اعراف، آیه 173) بخواهند باطل را بر حق غلبه دهند و حق را نابود کنند، اهل تقوا علیه باطل قیام میکنند و با برهان الهی، به احقاق حق و ابطال باطل اقدام میکنند، هر چند که مجرمان اهل باطل بخواهند حق را نابود و باطل را جایگزین کنند.(انفال، آیات 7 و 8؛ عنکبوت، آیه 48)
از بزرگترین گناهان کبیره انسان آن است که تعقل را کنار بگذارد یا گوش شنوایی نسبت به سخنانی نداشته باشد که تذکری نسبت به داشتههای فطری الهامیقلب و توجه به ساحت تعقل و تفکر و تفقه و تدبر است؛ از همینرو خدا گزارش میکند که اهل دوزخ به این گناه بزرگ خویش اعتراف میکنند که تعقل و استماع را کنار گذاشتند؛ زیرا اگر تعقل و استماع داشتند، هرگز در دام باطل نمیافتادند و با افکار و کردارهای باطل خویش گرفتار دوزخ نمیشدند(ملک، آیات 10 تا 12)؛ زیرا کسی که داشتههای فطری عقلی یا دادههای نقل وحیانی را کنار گذارد، گرفتار مخالفت با دین الهی میشود و با خروج از اطاعت خدا و رسول همه اعمال خویش را به نوعی ابطال میکند و آثاری برای آن بهجا نمیگذارد و اینگونه اهل خسران از سرمایههای وجودی میشود.(محمد، آیه 33؛ عنکبوت، آیه 52)
انسان مؤمن نهتنها باید براساس دادههای عقل و وحی گرایش به حق وگریزش از باطل داشته باشد، بلکه برای احقاق حق خویش و ابطال تلاش کند، چنانکه پیامبران الهی همچون موسی(ع) اینگونه عمل کردند.(اعراف، آیات 117 و 118؛ یونس، آیات 81 و 82؛ انفال، آیات 7 و 8)
کسی که با حق و مصادیق آن از جمله توحید و عمل صالح شامل عدالت و صداقت و امانت و وفا و شکر و ایمان و مانند آن همراه میشود، به چنان امنیت و آرامشی میرسد که هیچچیز او را هراسان نمیکند و گرفتار خوف و حزن نمیشود؛ در حالی که باطل هر چند که ظاهری فریبا و زیبا دارد همانند سحر و دروغ و خیانت و ظلم و کفر و کفران و مانند آنها نهتنها آرامش نمیآورد بلکه موجب اضطراب میشود؛ از همینرو امیرمؤمنان على(ع) میفرماید: لا یُؤنِسَنَّکَ اِلاَّ الْحَقُّ وَ لا یوحِشَنَّکَ اِلاَّ الْباطِلُ؛ مبادا جز حق، با تو اُنس بگیرد و جز باطل، از تو بهراسد.(نهجالبلاغه، صبحی صالح ص ۱۸۸)
البته از نظر آموزههای وحیانی، تعقل و دوری از جهالت عقلی و علمیمیتواند انسان را از دام باطل برهاند و بستر ابطال باطل و احقاق حق را فراهم آورد(قصص، آیه 55) و از سخن دروغ و باطل(حج، آیه 30) و افتراء(انعام، آیه 93) و مانند آنها اجتناب کند. بنابراین، مؤمنان جز براساس تعقل و تفکر و علم سخن نمیگویند؛ زیرا چنانکه خدا میفرماید نمیتوان به هر سخنی اعتماد کرد بلکه باید با تعقل و تفکر و تفقه در سخنان، برترین و بهترین را انتخاب کرد و از آن پیروی نمود؛ از همینرو امام على(ع) ضمن هشدار به هر سخن شنیدهای میفرماید: اَما اِنَّهُ لَیْسَ بَیْنَ الْحَقِّ وَ الْباطِلِ اِلاّ اَرْبَعُ اَصابِـعَ- فَسُئِلَ عَنْ مَعْنى قَولِهِ هذا، فَجَمَعَ اَصابِعَهُ وَ وَضَعَها بَیْنَ اُذُنِهِ وَ عَیْنِهِ- ثُمَّ قالَ: اَلْباطِلُ اَنْ تَقولَ: سَمِعْتُ وَ الْحَقُّ اَنْ تَقولَ: رَأَیْتُ؛هان! میان حق و باطل جز چهار انگشت فاصله نیست.
از آن حضرت درباره معناى این فرمایش سؤال شد. امام انگشتان خود را به هم چسباند و آنها را میان گوش و چشم خود گذاشت و آنگاه فرمود: باطل این است که بگویى: شنیدم و حق آن است که بگویى: دیدم.(نهجالبلاغه، صبحی صالح، ص۱۹۸)
از نظر آموزههای قرآنی، حق و باطل در دنیا آمیخته هستند و در کوره فتنههای گوناگون است که حق و باطل از هم جدا میشود و طیب پاک از ناپاک و سره از ناسره از هم بازشناخته میشود؛ اما وقتی فتنه و کوره آتشین نباشد و باران سیلآسایی نبارد نمیتوان امید داشت که شرایط برای جداسازی فراهم آید.(رعد، آیه 16) البته بسیاری از مردم به سبب عدم تعقل یا عدم بهرهگیری از اهل ذکر دارای تعقل، در دام شبهات و متشابهات میافتند و اینگونه است که نمیتوانند گرایشهای صحیح داشته باشند و به احقاق حق و ابطال باطل بپردازند، بلکه حتی اکثریت مردم برخلاف راسخون در علم که متشابهات را به محکمات ارجاع میدهند، به ظاهر فتنهانگیز باطل گرایش مییابند و در آن میافتند.(آل عمران، آیه 7)
البته در این میان چنانکه گفته شد، برخی از اهل تلبیس و نیرنگ لباس حق بر باطل میپوشانند و آن را به عنوان حق به خورد مردم میدهند(بقره، آیه 42؛ آل عمران، آیه 71)
از همینرو امیرمؤمنان على(ع) با هشدار میفرماید: فَلَوْ اَنَّ الْباطِلَ خَلَصَ مِنْ مِزاجِ الْحَقِّ لَمْ یَخْفَ عَلى المُرتادینَ وَ لَوْ اَنَّ الْحَقَّ خَلَصَ مِنْ لَبْسِ الْباطِلِ انْقَطَعَتْ عَنْهُ اَلْسُنُ الْمُعانِدینَ وَلکِنْ یُوْخَذُ مِنْ هذا ضِغْثٌ وَ مِنْ هذا ضِغْثٌ؛ اگر باطل با حق درنیامیزد، بر حقیقتجویان پوشیده نمىمانَد و اگر حق با باطل آمیخته نشود، زبان دشمنان آن بریده مىشود، لیکن مشتى از آن برداشته مىشود و مشتى از این؛ و بدینترتیب حق و باطل درهم آمیخته مى شود و شبهه پیش مىآید.(نهجالبلاغه، صبحی صالح، ص۸۸)
از آنجا که مؤمنان اهل تعقل و استماع نسبت به حق هستند، براساس همان نفس و قلب سالم و معتدل خویش، توانایی شناخت حق و باطل و گرایش و گریزش صحیح را دارند؛ لذا به سادگی حق را از باطل میشناسند و به احقاق حق و ابطال باطل میپردازند. بنابراین، هرکسی میتواند حق و باطل را بشناسد و گرایشها و گریزشهای خویش را سامان دهد، حتی کافر نیز به نوعی به او هشدار داده میشود تا راهش را اصلاح کند و در مسیر قرار گیرد تا اتمام حجت انجام شود. امام صادق(ع) درباره توانایی مؤمن در این ساحت میفرماید: اَبَى اللّه اَنْ یُعَرِّفَ باطِلاً حَقّا اَبَى اللّه اَنْ یَجْعَلَ الْحَقَّ فى قَلْبِ الْمُؤْمِنِ باطِلاً لا شَکَّ فیهِ وَ اَبَى اللّه اَنْ یَجْعَلَ الْباطِلَ فى قَلْبِ الْـکافِر الْمُخالِفِ حَقّـا لا شَکَّ فیهِ وَ لَوْ لَمْ یَجْعَلْ هذا هکَذا ما عُرِفَ حَقٌّ مِنْ باطِلٍ؛ خداوند اِبا دارد از اینکه باطلى را حق معرفى کند، خداوند اِبا دارد از اینکه حق را در دل مؤمن، باطلى تردیدناپذیر جلوه دهد، خداوند اِبا دارد از اینکه باطل را در دل کافر حقستیز به صورت حقى تردیدناپذیر جلوه دهد، اگر چنین نمىکرد، حق از باطل شناخته نمى شد.(محاسن، ج ۱، ص ۲۷۷)
مؤمنان باید برای احقاق حق و ابطال باطل تلاش کنند و در این راه جان خویش را نیز فدا کنند. امام على(ع) میفرماید: اَلا وَ مَنْ اَکَلَهُ الْحَقُّ فَاِلَى الجَنَّهِ وَ مَنْ اَکَلَهُ الباطِلُ فَاِلَى النّارِ؛ بدانید که هرکس در راه حق از دنیا برود، به بهشت و هرکس در راه باطل از دنیا برود، به جهنم مىرود.(نهجالبلاغه، صبحی صالح، ص۳۷۴)
حق همانگونه که از اسم آن ظاهر است، امری ثابت است، در حالی که باطل از ثبات برخوردار نیست. از همینرو باطل از میان میرود و حق باقی میماند.(اسراء، آیه 81؛ انبیاء، آیه 18؛ اعراف، آیات 117 تا 119) بنابراین، در جنگ حق و باطل این حق است که به اراده الهی پیروز است(همان؛ انفال، آیات 7 و 8)؛ امیرمؤمنان(ع) میفرماید: الْحَقُّ سَیْفٌ قَاطِع؛ حق شمشیر برندهای است.(میزان الحکمه، ج1؛ ذیل واژه باطل)
امام صادق(ع) درباره اراده و سنت الهی نسبت به پیروزی حق علیه باطل میفرماید: لَیْسَ مِنْ باطِلٍ یَقومُ بِاِزاءِ الْحَقِّ اِلاّ غَلَبَ الْحَقُّ الْباطِلَ وَ ذلِکَ قَولُهُ: «بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الباطِلِ فَیَدْمَغُهُ...»؛ هیچ باطلى نیست که در برابر حق بایستد مگر آنکه حق بر باطل چیره مىشود و این سخن خداوند است: «بلکه حق را بر سر باطل مىزنیم که آن را در هم مىکوبد.»(کافى، ج ۸، ص ۲۴۲)
البته برای احقاق حق و ابطال باطل باید تلاش کرد و هرگز تسلیم نشد؛ چنانکه على(ع) میفرماید: اِصْبِرْ عَلى مَرارَهِ الْحَقِّ وَ ایّاکَ اَنْ تَنْخَدِعَ لِحَلاوَهِ الباطِلِ؛ تلخى حق را تحمل کن، و مبادا که فریب شیرینى باطل را بخورى.(شرح آقا جمالالدین خوانساری بر غررالحکم و دررالکلم، ج۲، ص۲۳۷)
آن حضرت میفرماید: كَم مِن ضَلالةٍ زُخْرِفَتْ بآيةٍ مِن كتابِ اللّه ِكما يُزَخْرَفُ الدِّرْهَمُ النُّحاسُ بالفِضَّةِ المُمَوَّهَةِ! بسا گمراهىاى كه با آيهاى از كتاب خدا آراسته شود همچنانكه دِرهم مسى با روكشى از نقره تقلّبى آراسته مى شود! (میزان الحکمه، ج 1، ذیل واژه باطل)
جدال حق و باطل همیشگی است. پس اهل حق دنبال احقاق حق و ابطال باطل میروند و در مقابل، اهل باطل دنبال آن هستند که احقاق باطل کرده و باطل را در جای حق قرار دهند. اما در زمین همیشه اهل حقی خواهد بود که میتوان از آن طریق حق را شناخت و به او امید بست و این شخص معصوم است، زیرا نمیتوان به غیرمعصوم امید بست؛ از همینرو امام صادق(ع) میفرماید: لَنْ تَبْقَى الاَرْضُ اِلاّ وَ فیها عالِمٌ یَعْرِفُ الْحَقَّ مِنَ الباطِلِ؛ هرگز زمین باقى نمىماند مگر آنکه در آن دانشمندى وجود دارد که حق را از باطل مى شناسد.(محاسن، ج ۱، ص ۲۳۴)
امروزه نیز آن عالم حق کسی جز امام زمان(عج) نیست که بدان حق شناخته میشود. البته هستند کسانی که تالی تلو معصوم هستند و میتوانند در چنین جایگاهی، شاخص اهل حق و حقیقت باشند.
مؤمنان میبایست همواره در کنار اهل حق و حقیقت باشند و به آنان یاری رسانند تا اهل باطل بر مردم حاکم نشوند. از همینرو امیرمؤمنان(ع) میفرماید: اَیُّهَا النّاسُ لَوْ لَمْ تَـتَخاذَلوا عَنْ نَصْرِ الْحَقِّ وَ لَمْ تَهِنوا عَنْ تَوْهینِ الْباطِلِ، لَمْ یَطْمَعْ فیکُمْ مَنْ لَیْسَ مِثْلَکُمْ وَ لَمْ یَقْوَ مَنْ قَوىَ عَلَیْکُمْ...؛ اى مردم! اگر در یارى حق کوتاهى نمىکردید و در خوارساختن باطل سستى نمىنمودید، کسانى که همپایه شما نیستند، در شما طمع نمىکردند و هیچ قدرتى بر شما مسلط نمىشد.(نهجالبلاغه، صبحی صالح، ص۲۴۱)
هر کسی بر باطل سوار شود به دوزخ میرود و هرکه حق را یاری نکند در نصرت باطل کوشیده است؛ بنابراین، انسان میبایست همواره در اندیشه مبارزه با باطل و احقاق باشد تا از آسیب در امان بماند، چنانکه علی(ع) میفرماید: إنّ الباطِلَ خَيْلٌ شُمُسٌ رَكِبَها أهلُها و أرْسَلوا أزِمَّتَها، فَسارَتْ (بهِم) حتّى انْتَهتْ بهِم إلى نارٍ وَقودُها النّاسُ و الحِجارةُ؛ باطل [همچون] گله اسبهاى چموش است كه صاحبانشان بر آنها نشسته و افسارشان را رها كردهاند. پس، سواران خود را مىبرند و آنها را در آتشى مى افكنند كه آتشگيره آن مردمانند و سنگها.(همان)