کد خبر: ۳۱۴۰۳۶
تاریخ انتشار : ۱۷ تير ۱۴۰۴ - ۲۰:۵۱
اوج‌گیری جبهه مقاومت بعد از تهاجم رژیم صهیونیستی و آمریکا به کشورمان

ایــــــران تمـام می‌کند!

فاطمه کاوند

در تاریخ پرالتهاب غرب آسیا، گاه لحظاتی فرا می‌رسند که نه‌تنها نقطه عطفی در مسیر تحولات نظامی و ژئوپلیتیکی منطقه محسوب می‌شوند، بلکه ساختار کلی نظم امنیتی را بازتعریف می‌کنند. یکی از همین لحظات تعیین‌کننده، حمله مستقیم رژیم صهیونیستی به ایران بود؛ اقدامی کم‌سابقه که به‌رغم تلاش رسانه‌های غربی برای تقلیل یا انکار آن، به‌وضوح نقش آغازگر بحران را مانند همیشه اسرائیل به‌ عهده داشت؛ او عملیات خود را با ترور مقامات نظامی رده بالای ایران و ترور دانشمندان آغاز کرد و در ادامه مراکز غیر نظامی، هسته‌ای و افراد غیر نظامی را هدف قرار داد؛ اما آنچه معادله را دگرگون کرد، پاسخ ایران بود؛ نه پاسخی با ادبیات دیپلماتیک، بلکه با مجموعه‌ای از عملیات ترکیبی، همزمان و هدفمند که سطحی نوین از قدرت نظامی ایران را آشکار ساخت: از پهپادهای رادارگریز انتحاری تا موشک‌های بالستیک با برد متوسط و بلند، و حتی حملات سایبری مکمل که به‌صورت همزمان زیرساخت‌ها و مراکز حیاتی اسرائیل را هدف گرفتند.
این نخستین‌بار در تاریخ معاصر بود که ایران در مقام یک دولت با حاکمیت رسمی و توان نظامی کلاسیک، از حجم قابل توجهی از ظرفیت‌های راهبردی خود علیه یک دشمن منطقه‌ای استفاده کرد. نتیجه چه بود؟ ایجاد یک شکاف روانی و امنیتی عمیق در ساختار اسرائیل؛ شکافی که پیش‌تر تنها در قالب تهدید‌های نامتقارن و از سوی گروه‌های مقاومت قابل مشاهده بود اکنون توسط یک دولت مقتدر به واقعیت تبدیل شده بود. همین مسئله، پرسش اصلی را مطرح می‌سازد: آیا اسرائیل، که در سال ۲۰۰۶ در برابر گروهی مانند حزب‌الله که فاقد نیروی هوائی و ساختار کلاسیک نظامی بود شکست خورد یا حتی با بهانه‌ مقابله با حماس، یکی از گسترده‌ترین جنایت‌های نسل‌کشی را در غزه آغاز کرد؛ حملاتی که طبق آمار رسمی سازمان ملل منجر به کشته شدن بیش از ۱۷۰۰۰ غیرنظامی، از جمله بیش از ۶۰۰۰ کودک، شد و این ویرانی فقط زیرساخت‌ها را هدف نگرفت؛ بلکه جامعه، فرهنگ و روح مقاومت مردم غزه را زیر آتش قرار داد اما در نهایت هم نتوانست گروه‌های مقاومت را در غزه کامل نابود کند، می‌تواند در برابر کشوری با ارتش کلاسیک، شبکه منطقه‌ای متحدان، فناوری موشکی بومی و انسجام داخلی واقعی تاب بیاورد؟ یا اینکه زمان پایان افسانه شکست‌ناپذیری اسرائیل فرارسیده است؟
بررسی تحولات سال ۲۰۰۶ یا جنگ غزه و اسرائیل به‌عنوان پیش‌زمینه تاریخی این پرسش ضروری است. در آن سال، اسرائیل با هدف نابودی حزب‌الله لبنان، حمله‌ای همه‌جانبه را آغاز کرد؛ عملیاتی که با تکیه بر برتری تکنولوژیک و حمایت اطلاعاتی غرب، به‌زعم سران تل‌آویو، قرار بود ظرف چند روز به پیروزی ختم شود. اما آن‌چه رخ داد، خلاف این تصور بود. نیروهای حزب‌الله با استفاده از جنگ نامتقارن، شناخت دقیق از جغرافیای منطقه، و پشتیبانی مردمی توانستند ارتش اسرائیل را در یک جنگ فرسایشی وارد کنند. ارتشی که خود را آماده فتح سریع می‌دید، پس از ۳۳ روز عملیات، نه‌تنها نتوانست حزب‌الله را خلع سلاح کند، بلکه به یک آتش‌بس تحقیرآمیز تن داد.
در غزه نیز اسرائیل وارد جنگ شد با چند فرض اشتباه: اول این‌که «حماس در غزه محصور است و فاقد عمق راهبردی»، دوم، این‌که تل‌آویو و بئرالسبع قدرت انسانی و امنیتی پیشرفته‌تری دارد. سوم، این‌که جامعه جهانی علی‌رغم اعتراضات مردم در کشورهای مختلف، مانع ادامه عملیات نخواهد شد.
یک هفته ابتدائی جنگ نشان داد هیچ‌کدام از این فرض‌ها درست نبود. نخست، حماس با شبکه‌ تونلی عمیق، آموزش حفاظتی، و تجربه سنوات مقاومت، توانست حتی در مرکز شهر غزه عملیات مقاومت انجام دهد. دوم، هرچند ارتش اسرائیل وارد عملیات زمینی و هوائی شد و نسل‌کشی کرد اما باز هم نتوانست گروه‌های مقاومت در غزه را نابود کند و سوم اعتراضات گسترده جهانی علیه جنایات اسرائیل.
تل‌آویو وارد غزه شد با هدف استعمار و نابودی کامل حماس و گردان‌های القسام و نسل کشی کرد اما ارتش اشغالگر به رغم فاجعه انسانی نتوانست کادر حماس و فرهنگ مقاومت را نابود کند. این به رژیم صهیونیستی باید می‌آموخت که اگر تل‌آویو نتوانست در برابر گروهی محصور مقاومت کند، چگونه می‌خواهد در برابر کشور مستقلی بایستد که عمق استراتژیک، ساختار نظامی و توان مردمی‌اش فوق‌العاده گسترده است؟ و مسئله به این ختم نمی‌شود اسرائیل قبل از ۷ اکتبر سال ۲۰۲۴، تصویر پیچیده‌ و مطمئنی از امنیت خویش داشت. اما پس از نسل‌کشی، چهره‌ واقعی‌اش از پس ۷۰ سال جنایت نمایان شد. اعتراضات جهانی، کاهش حمایت دیاسپورا، اتحادیه اروپا و حتی جریان‌های محافظه‌کار غربی از ترس بحران و ادامه جنگ، تل‌آویو را منزوی کرد. تمام این دلایل سبب شد که وقتی ایران پاسخش را داد، نه تنها اسرائیل، بلکه حامیانش را در موقعیتی نامطمئن قرار دهد؛ چرا که ادامه حمایت، هم شرم‌آور است، هم از جهت اقتصادی زیان‌بار است.
اسرائیل، با باور به افسانه شکست‌ناپذیری، نه‌تنها نتوانست حماس را نابود کند، بلکه تمامیت روانی، اقتصادی و سیاسی‌اش آسیب دید. زمان آن رسید تا جهان بفهمد: نبرد واقعی با ایران یک جنگ غیرممکن برای اسرائیل است. اگر در غزه دچار توهم پیروزی شده است اما در تهران شکست خواهد خورد چرا که طبق گزارش‌های سازمان ملل، بیش از ۸۰ درصد از جمعیت غزه آواره شدند و قحطی سیستماتیک شکل گرفت؛ با این حال، در بیش از ۹ ماه بمباران، اسرائیل نه تنها نتوانست سیستم مبارزه و گروه‌های مقاومت در غزه را حتی با ترور فرماندهان از بین ببرد، بلکه حضور میدانی مقاومت در مناطقی نظیر رفح، خان‌یونس و حتی بخش‌هایی از شمال غزه همچنان پابرجا ماند. حماس یا گردان القسام، با ساختار نیمه‌چریکی، بدون نیروی هوایی، با سامانه‌ای محدود از راکت‌ها و تسلیحات سبک، توانست در برابر ارتشی که مدعی «قدرتمندترین در منطقه» است، مقاومت کند. حال، رژیمی که با چنین حجمی از تخریب و خشونت، نتوانسته یک نوار باریک را تسخیر یا کنترل کامل کند، چگونه ادعا می‌کند که می‌تواند کشور پهناوری همچون ایران را تهدید به نابودی کند؟ در واقع این رژیم غزه را با ۲میلیون جمعیت نتوانست از پا درآورد، چگونه می‌تواند سلطه خویش را بر کشوری با ۸۵ میلیون نفر و گستره ژئوپلیتیکی چندلایه تحمیل کند؟
 ما در جنگ 33 روزه لبنان نیز شاهد افول و شکست این رژیم جعلی در برابر یک گروه شبه نظامی بودیم و تفاوت بزرگ و غیرقابل انکار میان حزب‌الله سال ۲۰۰۶ و جمهوری اسلامی ایران در سال‌های اخیر، تفاوت میان یک گروه مقاومت و یک قدرت منطقه‌ای تمام‌عیار است. مقاومت نه‌تنها صاحب ساختارهای رسمی نظامی متنوع و هماهنگ است، بلکه از شبکه‌ای چندلایه بهره می‌برد که از ایران و یمن تا عراق و لبنان امتداد دارد. قدرت موشکی ایران به‌طور خاص، یکی از عناصر حیاتی این معادله جدید است. در حالی‌که در جنگ ۲۰۰۶، حزب‌الله از راکت‌هایی با برد ۲۰ تا ۹۰ کیلومتر بهره می‌برد، ایران اکنون دارای موشک‌های بالستیکی با برد بالای ۲۰۰۰ کیلومتر است که با دقت هدف‌گیری بالا و توان عبور از سامانه‌های پدافندی دشمن همراه‌اند.
طبق گزارش اندیشکده‌های غربی، ایران اکنون صاحب یکی از بزرگ‌ترین و متنوع‌ترین زرادخانه‌های موشکی در جهان است؛ موشک‌هایی که در عملیات اخیر نیز بخشی از آن‌ها مورد استفاده قرار گرفت و توانستند سامانه‌های دفاعی چندلایه اسرائیل را دچار اختلال کنند. «گنبد آهنین»، «فلاخن داوود»، «پیکان» و «سامانه تاد» و «پاتریوت» از مهم‌ترین پدافند‌های دفاعی آمریکایی است که به رژیم داده است. همگی آن‌ها طراحی شده‌اند تا موشک‌های کوتاه‌برد تا بلندبرد را رهگیری کنند؛ اما عملیات اخیر نشان داد که در برابر حملات همزمان و اشباع‌شده، حتی این سپرهای دفاعی نیز از کار می‌افتند و نمی‌توانند همه موشک‌ها را رهگیری کنند.
ایران، برخلاف اسرائیل، دارای یک ساختار نظامی منسجم و چندلایه است که شامل ارتش، سپاه، بسیج و وزارت دفاع می‌شود. این چهار نهاد، به‌طور هماهنگ عمل می‌کنند تا هم در جنگ‌های کلاسیک و هم در نبردهای غیرخطی و سایبری، توانمندی بالایی از خود نشان دهند. از سوی دیگر، اسرائیل که به‌صورت سنتی متکی بر توان هوایی، اطلاعاتی و عملیات برق‌آسا بوده، اکنون با بحران درونی شدیدی مواجه است. اعتراضات داخلی، اختلافات سیاسی، فرار نیروی ذخیره، و کاهش روحیه جنگی در میان نظامیان، همگی از ضعف فزاینده این رژیم حکایت دارند.
مهم‌ترین ویژگی در این رویارویی مسئله ژئوپلیتیک است که در این میان نقشی کلیدی دارد؛ ایران با وسعتی معادل بیش از ۱.۶ میلیون کیلومتر مربع و مرزهای گسترده، دارای عمق استراتژیک است که امکان دفاع و مانور در شرایط مختلف را برایش فراهم می‌کند. در مقابل، اسرائیل کشوری کوچک، متراکم و فاقد هرگونه عمق دفاعی است. فاصله میان برخی شهرهای مرکزی اسرائیل تا مرزهای شرقی، از ۶۰ کیلومتر فراتر نمی‌رود؛ امری که در جنگ‌های مدرن، نقطه‌ضعفی اساسی محسوب می‌شود. همین تراکم بالا و نبود فضای مانور، به معنای آسیب‌پذیری بیشتر زیرساخت‌های حیاتی اسرائیل در برابر حملات موشکی و پهپادی ایران و متحدانش است درواقع به این دلیل یک حمله موفق به مراکز حساس همچون دیمونا، پالایشگاه‌های حیفا یا تأسیسات برق، می‌تواند کل زیرساخت حیاتی اسرائیل را از کار بیندازد.
جنگ امروز میان ایران و اسرائیل تنها یک نبرد سخت‌افزاری نیست؛ بلکه تلاقی دو مدل سیاسی، اقتصادی و فرهنگی نیز هست در واقع اسرائیل برای دهه‌ها تلاش کرده بود تصویری شکست‌ناپذیر از خود ارائه دهد؛ تصویری که بر تسلیحات غربی، عملیات دقیق و بازدارندگی روانی استوار بود. اما واقعیت میدانی امروز، شکست این تصویر را نشان می‌دهد. شکست در نبردهای پیاپی غزه، ناکامی در برابر حماس و حزب‌الله در جهت نابودی کامل آن‌ها و حالا ناتوانی در رهگیری موشک‌های ایران، افسانه قدرت اسرائیل را فروریخته است. این شکست، نه‌تنها در میدان نبرد، بلکه در ذهن افکار عمومی نیز واقع شده و حمایت بین‌المللی از اسرائیل را به‌شدت تضعیف کرده است؛ بعلاوه در ایران، جنگ با اسرائیل نه یک حمله، بلکه «دفاع مشروع در برابر تجاوز مستقیم» تلقی شد. همین موضوع موجب انسجام داخلی، افزایش مشارکت مردمی و حمایت سراسری شد. در حالی‌که افکار عمومی اسرائیل، بر اساس نظرسنجی‌های داخلی، خواهان پایان فوری جنگ و سرنگونی کابینه نتانیاهو است. کاهش اعتماد به ارتش، فرار سربازان ذخیره از خدمت و اختلاف میان ارتش و دولت، از نشانه‌های آشفتگی درون اسرائیل است.
از منظر اقتصادی نیز نبرد ایران و اسرائیل نمونه‌ای تمام‌عیار از یک جنگ نامتقارن است. ایران با تکیه بر صنایع دفاعی بومی، پهپادها و موشک‌هایی با هزینه تولید پایین به نسبت تسلیحات اسرائیلی و آمریکایی طراحی کرده است که می‌توانند با صرف چند هزار دلار، سامانه‌های چندمیلیون‌دلاری دشمن را به چالش بکشند. در مقابل، اسرائیل برای رهگیری هر پهپاد و موشک از سمت ایران مجبور به شلیک موشک‌هایی با هزینه‌ای معادل صدها هزار دلار است. این معادله اقتصادی نابرابر، در یک جنگ طولانی، به‌راحتی می‌تواند سیستم مالی اسرائیل را دچار اختلال کند. پهپادهای انتحاری ایران نظیر شاهد-۱۳۶، شاهد-۱۴۹، ابابیل و کمان، با هزینه پایین و توان پرواز دوربرد، جنگ را از فاز کلاسیک به فاز روانی سوق داده‌اند. مقایسه ساده هزینه تولید و رهگیری این پهپادها، برای دشمن ناامیدکننده است: تولید یک پهپاد ایرانی کمتر از ۲۰ هزار دلار است، اما برای رهگیری آن اسرائیل باید بین ۸۰۰ هزار تا ۱ میلیون دلار هزینه کند و به طور کلی سامانه‌های پدافندی اسرائیل، که شامل گنبد آهنین، فلاخن داوود، تاد، پیکان و پدافند چندلایه است که علی‌رغم هزینه بالا در برابر این موج با اختلالات عملکردی مواجه شدند. بر اساس گزارش منابع غربی، بسیاری از موشک‌ها و پهپادهای ایرانی از لایه‌های دفاعی عبور کرده و نقاطی در نزدیکی تل‌آویو، حیفا، بئر السبع و... را مورد هدف قرار دادند. این میزان اصابت، برای کشوری با مساحت فشرده و بدون عمق دفاعی، یک فاجعه امنیتی محسوب می‌شود.
به عبارتی برای ایجاد تصویر شفاف‌تر آنچه گفتیم یعنی ایران می‌تواند پهپاد را با ۲۰ هزار دلار بسازد اما رهگیری آن برای اسرائیل یک میلیون دلار خرج دارد که بسیاری از تسلیحات او نیز آمریکایی است و خب این همان داستانی است که اسرائیل را در غزه هم فرسوده کرد و این فاصله اقتصادی در طول زمان، نظام اسرائیل را شکننده می‌کند و برای آمریکا و اروپا نیز با توجه به اوضاع اقتصادی بد جهانی و بحران انرژی برای آن‌ها که با این جنگ هم تشدید شده و همزمان بحران جنگ اوکراین و روسیه هرگز برایشان نمی‌صرفد در یک جنگ پرهزینه و طولانی برای اسرائیل هزینه بکنند.
از منظر داخلی و جهانی نیز اوضاع برای اسرائیل مناسب نیست، در حالی‌که در ایران، دفاع از کشور در برابر تجاوز اسرائیل موجب انسجام ملی و تقویت مشارکت عمومی می‌شود، در اسرائیل جنگ با ایران باعث تعمیق اختلافات سیاسی، بی‌اعتمادی به دولت، کاهش مشارکت نظامی و حتی مهاجرت معکوس شده است زیرا تصویری که اسرائیل از خود برای جذب یهودیان در سراسر جهان ارائه داده است یک جزیره امن برای زندگی، ثروت اندوزی و گسترش مرز‌های جغرافیایی و ایجاد حکومت جهانی یهود است که این تصویر با حملات ایران و ناامنی در اسرائیل به‌هم ریخته است و افکار عمومی اسرائیل دیگر به توانایی نهادهای رسمی خود برای تأمین امنیت باور ندارد. امری که خود یک عامل مهم در سقوط روانی است.
همچنین پس از بمباران کودکان، قحطی ساختگی، قتل پزشکان و بمباران کمپ‌های آوارگان، موجی از انزجار جهانی شکل گرفت. ده‌ها تظاهرات میلیونی در اروپا و آمریکا، قطع روابط دیپلماتیک برخی کشورها با اسرائیل، و حتی شکایت رسمی آفریقای جنوبی به دادگاه لاهه، نشان داد که اسرائیل دیگر «پایگاهی قابل اتکا برای مظلوم‌نمایی صهیونیست‌ها» نیست؛ بلکه چهره بدون نقاب یک رژیم آپارتاید و جنایتکار جنگی را آشکار کرده است. در این فضا، جنگ با ایران نه‌تنها فاقد مشروعیت بین‌المللی است بلکه می‌تواند آخرین میخ بر تابوت اعتبار این رژیم آپارتاید در نظام جهانی باشد.
تمامی این عوامل در کنار هم، پاسخ به سؤال اصلی این تحلیل را روشن می‌سازند: اگر ارتش اسرائیل نتوانست در سال ۲۰۰۶ گروهی چریکی حزب‌الله با امکانات محدود را شکست دهد یا آن که نتوانسته پس از قریب 2سال تجاوز و جنایت، حماس را در غزه – یک نوار باریک و محدود – نابود کند، با چه منطقی می‌تواند تهدیدی برای جمهوری اسلامی ایران باشد؟ این رژیم جعلی چگونه می‌تواند با کشوری بجنگد که نه‌تنها در میدان نظامی، بلکه در عرصه ژئوپلیتیکی و روانی نیز دست بالا را دارد؟ چگونه می‌تواند در برابر کشوری با ارتشی مجهز، سامانه‌های پیشرفته و پشتوانه مردمی، پیروز میدان باشد؟
واقعیت روشن است: تقابل با ایران، پایان افسانه شکست‌ناپذیری اسرائیل است؛ و در صورت تداوم این مسیر، سقوط کامل جایگاه امنیتی، روانی و ساختاری آن اجتناب‌ناپذیر خواهد بود. جنگ با ایران نه با یک گروه چریکی، بلکه با ملتی است که آماده، مصمم است. ملتی که باور دارد آینده‌ بدون اسرائیل آینده‌ای روشن و امیدبخش برای ملت‌های منطقه و بلکه جهان است. فروپاشی ساختاری یک رژیم جعلی که با حمایت قدرت‌های استعمارگر ساخته شد باعث می‌شود که برای نخستین‌بار پس از جنگ جهانی دوم، خاورمیانه شاهد بازتعریفی از نظم امنیتی جدیدی باشد که در آن، دیگر اسرائیل مرکز سلطه‌جویی بر ملت‌های منطقه نیست.