قیام عاشورا، انقلابی برای مشروعیتزدایی از بنیامیه
علی جواهردهی
امام حسین(ع) از نظر اسلام همانند دیگر امامان معصوم(ع) به عنوان الگوی امت معرفی شده است. خداوند در آیاتی از جمله آیه 33 سوره احزاب و سوره انسان امام حسین(ع) را در کنار دیگر افراد اهلبیت عصمت و طهارت(ع) به عنوان اسوه نیک معرفی کرده و در آیات 59 سوره نساء، 23 سوره شوری و مانند آن، اطاعت ایشان و پیروی از سنت و سیره آنان را لازم شمرده است. (نگاه کنید: تفاسیر و روایات تفسیری چون المیزان و نورالثقلین)
اینکه امام(ع) اسوه است به این معناست که باید سبک زندگی خود را مبتنی بر زندگی ایشان قرار دهیم. از اینرو لازم است تا شناخت کاملی از عقاید، افکار، سنت و سیره عملی و رفتاری آن حضرت به دست آوریم و بکوشیم تا با سرمشق قرار دادن آن امام مسائل زندگی خود را حلوفصل کرده و راه برونرفت از مشکلات را به دست آوریم. اصولاً اینکه پیامبران(ع) و امامان معصوم(ع) به عنوان الگو معرفی میشوند و گزارشهایی از زندگی ایشان به ویژه در مسائل بحرانی و حساس در قرآن و روایت معتبر آمده؛ بدینجهت است که بتوانیم برای هر شرایطی که با آن مواجه میشویم یک سرمشق معتبر و حجت در اختیار داشته باشیم و زندگی خود را براساس آن مدیریت کنیم.
با نگاهی به قیام امام حسین(ع) و سخنان آن حضرت میتوان دریافت که ایشان خواهان تغییر نظام سیاسی بود و برای اصلاحات در جامعه، قیام خود را شکل داده است. ایشان بصراحت از این سخن میگوید که شرایط برای اصلاحات فراهم نیست و میبایست زمینه مناسبی فرآهم آید تا امکان اصلاحات فراگیر و جامع در امت پیامبر(ص) پدیدار شود؛ چرا که مردم در غفلت بوده و در یک فرآیند پنجاهساله چنان تغییر فکر و رفتار دادهاند که افکار و رفتارهای جاهلی را به عنوان اسلام میشناسند. حاکمان پیشین، مردمان را چنان تربیت کردند که هر گونه تغییر اصلاحی را بر نمیتابند؛ زیرا گرفتار جهل مرکب هستند و بر این باورند که آنچه باور دارند یا رفتار میکنند همان اسلام ناب است؛ در حالی که این پوستین وارونهای است که از اسلام ساخته و به تن امت کردهاند. پس قیام خود را بسترسازی برای اصلاحات میداند و میفرماید: و أنی لم أخرج أشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما و إنما خرجت لطلب الإصلاح فی أمة جدی، أرید أن آمر بالمعروف و أنهی عن المنکر و أسیر بسیرة جدی و أبی علی بن أبی طالب(ع)؛ بدرستی که من بیهوده، برای خودنمایی، گردنکشی و ستمگری خروج نکردم، بلکه برای اصلاح در امت جدم محمد(ص) خروج کردم و میخواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و به روش جدم محمد(ص) و پدرم علی بن ابی طالب(ع) رفتار کنم. (بحار الانوار، ج 44، ص 329) آن حضرت بسترسازی در این امتی که به خواب غفلت فرورفته و همهچیز را وارونه درک و تفسیر میکند، وظیفه خود برمیشمارد. او در جستوجوی این امر و رسیدن به فضای پذیرش اصلاحات لازم است تا خود قیام کند و نظام جامعه را به طور کامل با بحران مشروعیت مواجه سازد تا در آینده امکان دگرگونی، تغییر و اصلاحات پدید آید. جامعه نیازمند شوک شدیدی بود تا بتواند در مشروعیت آنچه دارد شک و تردید کند.
هدف آن حضرت انجام اصلاحات در امت پیامبر(ص) است که این تلاش برای اصلاحات جامع و فراگیر تنها با هدف گیری نظام سیاسی ممکن است؛ اگر نظام سیاسی مشروعیت خود را از دست دهد؛ منظومه فکری و رفتاری که بر پایه این نظام سیاسی در جامعه شکل گرفته نیز مخدوش خواهد شد و مردم در اندیشه آن خواهند بود تا نهتنها جایگزینی برای نظام سیاسی بیابند؛ بلکه جایگزینی نیز برای نظام فکری و فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی جامعه پیدا کنند. اینگونه است که پس از قیام امام حسین(ع) و درخواستها برای تغییر نظام سیاسی، تغییر در حوزه فکری و فرهنگی و اجتماعی و مانند آن را در دستورکار قرار دادند و بازگشت به سوی اهلبیت(ع) برای جایگزینسازی این منظومه فکری و رفتاری آغاز میشود و فرصت برای امام باقر(ع) و امام صادق(ع) پدیدار میشود.
ویژگیهای حاکم و زمامدار
از آنجا که نقش رهبری در جامعه و امت، نقش کلیدی و اساسی است و مردم در همه امور به رهبری و نظام سیاسی جامعه توجه دارند و افکار و رفتار خویش را در منظومه فکری و رفتاری آنان سامان میدهند و ایشان را به عنوان الگو میپذیرند؛ چراکه الناس علی دین ملوکهم؛ مردم بر دین پادشاهان و رهبران خود هستند؛ امام حسین(ع) بر خود لازم دید تا برای طلب اصلاحات نوک حملات خود را متوجه نظام سیاسی و رهبری جامعه کند. امام حسین(ع) بر آن بود تا نخست در یک منظومه کامل، رأس هرم جامعه را تغییر دهد؛ چراکه این تغییرات میتواند منجر به همان چیزی شود که به عنوان اصلاحات در امت از آن یاد میکند. پس برای طلب اصلاحات در جامعه و امت پیامبر(ص) میبایست یک تغییر عمده و اساسی صورت گیرد و آن از بین رفتن مشروعیت نظام سیاسی و رهبری آن است. با این تغییر و نابودی مشروعیت است که امکان اصلاحات در بدنه جامعه پدیدار خواهد شد.
به سخن دیگر، آن حضرت برای هدف خود دو مرحله قائل است. مرحله نخست تغییر در نظام سیاسی و نابودی مشروعیت دینی و سیاسی آن؛ مرحله دوم اصلاحات در جامعه. از آنجا که این اصلاحات در جامعه جز از راه تغییر نظام سیاسی و نابودی مشروعیت آن امکانپذیر نیست؛ آن حضرت تنها میتوانست در مرحله اول با شهادت خود، مشروعیت را با بحران مواجه کرده و زمینه تغییر نظام سیاسی را فراهم آورد تا دیگران به اصلاحات اجتماعی پس از تغییر نظام سیاسی اقدام کنند. پس آن اصلاحات در امت به دست ایشان ممکن نیست، بلکه تنها زمینهسازی برای آن است. از همینرو هدف خود را هرچند اصلاحات در امت اعلام میکند؛ ولی به این نکته توجه میدهد که این امر به دست خودش و به شکل مستقیم امکانپذیر نیست، بلکه ایشان با شهادت خود بستری را فراهم میآورد تا دیگران بدان اقدام کنند؛ چنانکه جامعه و رهبری سالم آن یعنی امام باقر(ع) و امام صادق(ع) و دیگر امامان(ع) این کار را انجام میدهند. آن حضرت برای رسیدن به هدف خود یعنی انجام اصلاحات در امت، به تبیین ویژگیهای رهبری جامعه عادل اسلامی میپردازد و بهگونهای نشان میدهد که حاکمان وقت شایسته این مقام نیستند و میبایست کنار زده شوند. ایشان پس از مرگ معاویه زمینه را برای قیام آماده میبیند؛ چراکه کوفیان همواره منتظر این لحظه بودند تا دوباره نظام سیاسی خود را ایجاد و رهبری امت را در دست گیرند. از همینرو مردم کوفه در خانه سلیمان بن صرد خزاعی جمع شده و نامهای با نام سلیمان بن صرد و مسیب بن نجبه و رفاعة بن شداد بجلی و حبیب بن مظاهر و سایر شیعیان به سوی امام فرستادند و در آن نوشتند که: یابن رسولالله! ما در این وقت امام و پیشوایی نداریم، به سوی ما توجه کن و به شهر ما قدم رنجه فرما تا آنکه شاید حق تعالی حق را بر ما ظاهر گرداند. نعمان بن بشیر، حاکم کوفه در قصرالاماره در نهایت ذلت نشسته و خود را امیر جماعت دانسته لکن ما او را امیر نمیدانیم و به امارت نمیخوانیم و در نماز جمعه او حاضر نمیشویم و عید با او به جهت نماز بیرون نمیرویم و اگر خبر به ما رسد که حضرت تو متوجه این ناحیه گردیده او را از کوفه بیرون میکنیم تا به اهل شام ملحق شود والسلام.
کوفیان این نامه را با عبدالله بن مسمع همدانی و عبدالله بن وال به خدمت امام فرستادند و آن دو با شتاب را ه را طی کردند تا دهم ماه رمضان به مکه معظمه رسیدند و نامه کوفیان را به خدمت امام رساندند. (منتهیالامال، ج 1، ص 414) امام حسین(ع) نامهای به این مضمون در جواب آنها نوشت: این نامهای است از حسین بن علی به سوی گروه مسلمانان یا مؤمنان کوفی. اما بعد، بدرستی که هانی و سعید آخرین نفرات بودند از فرستادگان شما، رسیدند و نوشتههای شما را رساندند، بعد از آنکه رسولان بسیار و نامههای بیشمار از شماها به من رسیده بود و بر مضامین همه آنها اطلاع یافتم و حاصل جمیع آنها این بود که: ما امامی نداریم بزودی به نزد ما بیا، شاید که حق تعالی ما را به برکت تو بر حق و هدایت مجتمع گرداند.
اینک برادر و پسر عمو و مورد اعتماد اهلبیت خویش، مسلم بن عقیل را به سوی شما فرستادم که اگر بنویسد که رأی اکثر شما و خردمندان و بزرگانتان در آنچه در نامهها درج کرده بودید مجتمع شده، انشاءالله بزودی به سوی شما حرکت خواهم کرد. آنگاه فرمود: «ما الامام الّا العامل بالکتاب والآخذ بالقسط والدائن بالحق و الخابس نفسه علی ذات الله والسلام؛ امام و پیشوا نیست، مگر کسی که به قرآن عمل کند، راه قسط و عدل را در پیش گیرد و تابع حق باشد وخود را وقف راه رضای خدا کند. والسلام. اگر بخواهیم از همین سخن امام(ع) به ویژگیهای رهبری و امامت امت اسلام توجه دهیم باید بگوییم که ویژگیهای رهبر و امام در اسلام اینگونه
است:
1. عامل به کتابالله: از نظر اسلام، قرآن تنها و اصیلترین منبع در عقاید و اعمال است. هر مسلمانی به حکم عقل، باید از آموزههای قرآن اطاعت کند و هرگز بیرون از دایره قرآن عمل نکند. خداوند حتی پیامبر(ص) را ملزم به اطاعت بیچونوچرا از وحی میکند و هرگونه تخلف را موجب نیستی و نابودی میداند؛ پس شکی نیست که دیگران به طریق اولی میبایست براساس وحی عمل کنند. از نظر قرآن پیشوای اسلام باید همهچیز را در چارچوب اسلام انجام دهد وگرنه امام کفر خواهد بود. امام حسین(ع) نیز شرط امام را عمل به کتابالله و قرآن میداند.
2. عدالت و قسط: نظام هستی بر مدار عدالت است و حکم عقل و شرع، بر وجوب عمل بر پایه عدالت تاکید دارد. خداوند در آیه 25 سوره حدید، فلسفه و هدف فرستادن کتاب و پیامبران(ع) را آشناسازی مردم با حقوق خود و ایجاد بستر برای قیام تودهها برای احقاق حقوق خود در چارچوب عدالت میداند. تأکید بر قسط به این معناست که این عدالت باید ملموس در جامعه اعمال شود و در همه ابعاد زندگی عدالت مشهود باشد به ویژه در حوزه عمل اقتصادی بهگونهای عمل شود که همگان از نعمتهای خداوندی بهرهمند گردند.
3. تبعیت از حق: از دیگر ویژگیهای امام و رهبری از نظر امام حسین(ع) حقمحوری است. انسان باید خود را مدیون حق بداند و از باطل در هر شکل و صورت آن اجتناب کند، هرآنچه باطل است را ترک کرده و تنها به حق توجه یابد.
4. وقف خدا بودن: امام و رهبر کسی است که همه زندگیاش را وقف خدا و خشنودی او کند و تنها برای رضای خدا نه خلق کار کند. البته رضای خدا همواره رضای خلق را در نهایت به دنبال خواهد داشت؛ اما اینگونه نیست که با رضای خلق بتوان رضای خالق را به دست آورد؛ چراکه برخی مطالبات تودههای مردم، امور شهوانی و خواستههای نفسانی است که هرچند که ملت را در کوتاهمدت خشنود میکند ولی در بلندمدت موجب نابودی و خسران ملت میشود.
اثبات حقانیت اهلبیت در برابر مروان
امام حسین(ع) در سخنان دیگر خودش مصادیق و موارد دیگری از این کلیت به دست میدهد و شرایط جزئیتری را برای امام و رهبری امت اسلام برمیشمارد و یادآور میشود که چنین شرایطی در رهبری کنونی جامعه یعنی یزید وجود ندارد، بلکه او نسبت به این شرایط چنان دور است که اگر چنین شخصی به رهبری امت انتخاب شود و حاکمیت و حکومت او ادامه یابد، باید فاتحه اسلام را خواند. امام در بین راه با مروان بن حکم ملاقات کرد. مروان گفت: من شما را نصیحت میکنم به شرطی که بپذیری! حضرت فرمود: نصیحت تو چیست؟ گفت: من شما را امر میکنم که با امیرالمؤمنین یزید بیعت کنی که این بیعت به نفع دین و دنیای شما است.
حضرت با ناراحتی فرمود: «اِنَاّ لِلَّهِ وَاِنَّا اِلَیهِ راجِعُون» و ادامه داد: «عَلَی الْاِسْلامِ السَّلامُ اِذْ بُلِیتِ الْاُمَّةُ بِراعٍ مِثْلَ یزِیدَ وَیحَک یا مَرْوانَ اَتَاْمُرُنِی بِبَیعَةِ یزِیدَ وَهُوَ رَجُلٌ فاسِقٌ؛ فاتحه اسلام را باید خواند آن زمانی که امت گرفتار امیری چون یزید شود. وای بر توای مروان، آیا مرا به بیعت یزید فرمان میدهی، در حالی که او مرد فاسقی است!» سپس فرمود: این سخن ناروا و بیهوده را چرا میگویی؟ من تو را بر این گفتار ملامت نمیکنم؛ زیرا تو همان کسی هستی که پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله)تو را هنگامی که هنوز در صلب پدرت حکم بن العاص بودی لعنت کرد.
آنگاه فرمود: دور شو ای دشمن خدا! ما اهلبیت رسول خدا هستیم و حق با ما و در میان ما است و زبان ما جز به حق سخن نمیگوید. من خود از پیامبر خدا شنیدم که میفرمود: «خلافت بر فرزندان ابوسفیان و فرزندزادگان آنها حرام است.» و فرمود: «اگر معاویه را بر فراز منبر من دیدید، بیدرنگ شکم او را پاره کنید.» به خدا سوگند که مردم مدینه او را بر فراز منبر جدّم رسول خدا مشاهده کردند؛ ولی به آنچه مأمور شدند، عمل نکردند.» در این هنگام بود که مروان از روی خشم فریاد برآورد: «هرگز تو را رها نمیکنم، مگر اینکه با یزید بیعت کنی! شما فرزندان علی کینه آل ابوسفیان را در سینه دارید و جادارد که با آنها دشمنی کنید و آنها [نیز] با شما دشمنی ورزند.»
امام حسین(ع) در جواب فرمود: «دور شو ای پلید که ما از اهلبیت طهارتیم و خداوند درباره ما به پیامبرش وحی کرده است که « خداوند میخواهد پلیدی و گناه را از شما اهلبیت دور کند، و کاملاً شما را پاک سازد.» (احزاب،آیه 33)
با این بیان، دیگر برای مروان قدرت سخن باقی نماند. امام افزود: «ای پسر زرقاء! به خاطر آنچه که از رسول خدا ناخشنودی، تو را بشارت [و خبر] میدهم به عذاب دردناک الهی، آن روزی که نزد خدا خواهی رفت و جدّم رسول خدا درباره من و یزید از تو پرسش خواهد کرد.» (ر.ک: الفتوح، ابن اعثم، بیروت، دار الندوة، ج 5، ص 24؛ حیاة الامام الحسین، ج 2، ص 256؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 88.) در این ملاقات امام حسین(ع) حقیقت و پستی مروان و آل ابوسفیان را به او معرفی کرد و حقیقت و حقّانیت خویش و اهلبیت را به اثبات رساند و با قاطعیت تمام با این مرد جسور برخورد کرد. در پی این ملاقاتها بود که یزید بلافاصله ولید را از فرمانداری مدینه عزل کرد و مروان بن حکم را به جای او برگزید. به هر حال، امام حسین(ع) برای رهبری شرایطی را بیان میکند که در حاکمان آن زمان وجود نداشت؛ از اینرو قیام خود را در چارچوب اطاعت از خدا و رسول(ص) و امر به معروف و نهی از منکر شکل میدهد و علیه رأس و هرم جامعه یعنی حاکم و نظام سیاسی قیام میکند تا زمینه برای اصلاحات فراگیر در امت پیامبر(ص) فراهم شود.