زنگ مجازی- جنگ ترکیبی
تکاملگرایی و انتشارگرایی فضــای مجــازی
عزیزالله محمدی(امتدادجو)
جهان غرب با پیشران قراردادن موضوع تمدن و فرهنگ و تکنولوژی بعد از ورود به دوره مترقیسازی خود همواره تلاش کرده است تا سایر تمدنها و فرهنگها را تابع و متأثر از داشتههای خود کند که این بخشی از همان نگاه استعماری است که در بطن وجودی و ذاتی آنها به اشکال مختلف در زمانهای مختلف متبلور میشود.
فرهنگ غربی برای تفکر درباره چیزی که آن را برتری خود و همسانسازی جهان و تفوق نسبت به سایرین میپندارد؛ استراتژیهای ذهنی و فکری زیادی را به کار گرفته و میگیرد که در همه حال با توجه به انجام هزینههای مختلف مترصد به کاهش هزینهها نیز هست.
فضای مجازی با القاء برتری جهان غرب به سایر تمدنها و فرهنگها امروز کم هزینهترین و آسانترین ابزار بازگویی این تفوق غرب نسبت به دیگر فرهنگها و تمدنها است که از شیوههای متعدد برای ارائه و توجیه و تبرئه جهانی کردن روشها و ارزشهای خود سود میبرد.
غرب، با درک همزمان تنوع فرهنگی جهان که در جریان گسترش مستعمرات جغرافیای فیزیکی و مجازی به دست آورده است به دنبال یکسانسازی فرهنگی جهان بوده و با تکیه بر نظریههای مختلف از جمله «تکاملگرایی» تلاش میکند تا مجموعههای مختلف گروههای انسانی در طول زمان همواره در طول یک خط زمانی قرار بگیرند. این رویکرد در ظاهر نوعی نردبان پیشرفت و ترقی محسوب میشود و از نظر غرب با طی این نردبان همه فرهنگها و تمدنهای غیر، از توحش و بربریت میتوانند فاصله بگیرند.
نوع نگاه حاکم بر شبکههای اجتماعی و فضای مجازی و رسانههای غرب به طور دقیق بازگوکننده این موضوع است که غرب تحت هیچ شرایطی حاضر به تغییر خود با توجه به ماهیت و ذاتی که دارد نیست و تمام سناریوهای اجرائی رسانههای مجازی و ماهوارهای نیز در راستای تقویت این نظریه تکاملگرایی به سمت یکسانسازی جهان مورد مطلوب غرب در حرکت است.
غرب با نگرش به خودپنداری کمال تمدنی که آن را در حوزه علوم تجربی میبیند و میداند سایر فرهنگها و تمدنهای کهن را عقبافتاده و محکوم به اصلاح میانگارد و با همین انگاره و با هر ابزار از جمله ابزار رسانهای میکوشد تا ماهیت آن فرهنگ و تمدنها را دچار تغییر و دستخوش تحولاتی قرار بدهد که در نهایت به نوعی از دانایی جهانی برسند که آن دانایی صرفاً با اتکال به فرهنگ و تمدن و تفکر غربی مطابقت دارد.
تکاملگرایی گر چه یک نظریه زمانِ فرهنگی بلندمدت است و به هزارهها بیشتر نظر دارد و مدعی است که مجموعه جوامع انسانی- به خصوص تمدنها و فرهنگهای کوچک منزوی- باید روی پلههای نردبانی که دارای شیب ملایم است قرار بگیرند تا به تکامل اجتماعی و فرهنگی خاص یعنی مدرنیته غربی برسند اما این نظریه با توجه به اصالت و ماهیت و قدمت و ویژگیهای انواع فرهنگهای کهن مثل ایران، هند، چین و... با چالشی جدی برای غرب همراه است که جهان غرب را در وجوه مختلف وارد کارزار میکند و برای اثبات قدرت مجبور به استفاده از هر ابزار ممکن از جمله ابزار رسانه در ابعاد مختلف میشود.
همانگونه که هفته پیش نیز در همین ستون اشاره به نقش شرکتهای بزرگ برای موضوع جهانیسازی با استفاده از رسانهها و شبکههای اجتماعی داشتیم نگاه سرمایهداری و اقتصادی صرف که جهان غرب دارد او را به جبری فنی و اقتصادی محکوم میکند تا اتحاد و مصلحت دنیا را فقط از طریق بازار و فنآوری ببیند و همگونی فرهنگی را تنها در سایه نگاه اقتصادی جستوجو کند؛ بدون آنکه هنوز درک دقیقی از تعلق به فرهنگ در نزد مردمان سایر ملل را داشته باشد که مردم سایر ملل خود فرهنگ را یک سرمایه میدانند که قابل تعویض بامؤلفهای چون مؤلفه اقتصادی نیست و کارکرد عمیقتر و گستردهتری نسبت به حوزه سرمایهداری و اقتصادی دارد.
در واقع تکاملگرایی مورد نظر غرب بیشتر بر همانند سازی یکسانسازی جوامع و یا سازوکارهای اجتماعی و تاریخی تاکید دارد اما این همانندسازی و یکسان منطبق با منافع غرب و مطابق با اصول تحمیلی با سایر جوامع صورت میگیرد که سایر جوامع و فرهنگها در مقابل این انتفاع خودخواهانه غرب بایستند گویی اینکه در جهان عقبماندهای قرار دارند قلمداد میشوند و باید در جهان مطرود و منزوی و تحت فشار قرار بگیرند که بخش اعظم این اعمال فشار روانی و اجتماعی برعهده رسانههای جمعی و اکنون بیشتر بر گرده فضای مجازی است تا مبلّغ فرهنگ و تمدن غرب باشد.
به دلیل ماهیت نظریه تکاملگرایی که اختیاری نسبی را در اختیار جوامع قرار میدهد تا فنآوری و تکنولوژی تبدیل به موتور محرک برای رشد و ارتقاء جوامع غیر غربی شود این نظریه نیز هم در عالم واقعی و هم در فضای مجازی با الهام از نظریات شرقشناسی وارد مرحله جدیدی به نام انتشارگرایی شد و خیلی زود توانست جهان مجازی را با محتویات قابل قیاس و جهان واقعی را با محصولات تولیدی در بر بگیرد و به همان نقطهای برسد که نظام سرمایهداری و حاکمیتی شرکتها و امپراطوریهای اقتصادی به دنبال آن بودند.
این نگاه برتری محور غرب را نهتنها امروز در جهان تحت عنوان واژه سلطه میشناسیم و ما قائل به سلطه اقتصادی، رسانهای، نظامی و... غرب به کشورهای ضعیف هستیم بلکه قریب به دو سده است که این تفکر در جهان غرب حتی در دل دوره استعمار کهن نیز وجود داشته و تا به لایههای زیرین و فلسفی اندیشمندان و متفکران فلاسفه غربی نیز رسوخ داشته و نسل به نسل نیز تا به امروز به پیش آمده است.
هگل با بیان حرکت تاریخ و چگونگی تولد و مراحل این حرکت اروپا را فاتح و پویا و صورت نهائی و مطلوب عقل و خرد میداند که مقابل مشرق زمین(چین، هند و جهان اسلام) وامانده و در استبداد خرافات قرار گرفته است. او با وجدانی آسوده از آنچه تجربهگرایی و خرد آن را بر میشمارد گسترش انقلاب صنعتی در اروپا و حماسه ناپلئون را و استعمار هند را در طبیعت مترقی اروپا میبیند و سایر فلاسفه اروپایی نیز هر کدام با فاصله گذاریهای مفهومی بسیار جزئی و یا از زاویهای بسیار نزدیک به همین دیدگاه در همین مسیر قرار گرفتند و به لحاظ اقتضائی جهان پیشرو تقابل تمدنی دیدند که در آن تمدن غرب حق دارد به دلیل مترقیبودن سلطه خود را بر سایر ممالک و تمدنها با هر ابزار ممکن بقبولاند.
تا حدود چند دهه پیش فرهنگ غرب باید با زور و فشار درهای سایر فرهنگها و تمدنها و جوامع را به روی خود باز میکرد اما با تکثر رسانهای در جهان و با ظهور و بروز شبکههای اجتماعی این فشار و زور تبدیل به یک اقدام هوشمندانه و سیاستگذاری و طراحی شده است که از تکنیکهای روانی و با جامعه شناختی سرزمینهای هدف صورت میگیرد.
در واقع در جریان تاریخ بشری پیش از ظهور فضای مجازی چیزی وجود داشت که میتوان آن را حصار سنتی فرهنگها و تمدنها نامگذاری کرد اما شاهد گشایش دروازههای فرهنگی بیحصار و بینگهبان خیلی از جوامع به روی سلطه فرهنگی غرب از طریق فضای مجازی هستیم که ناخود آگاه تغییرات وسیعی را برای جامعه بشری به وجود میآورد.