نگاهی به مستند «کیپاپ»
سـوژه جسـور پـرداخت نـاقص
ساخت مستند با موضوعات اجتماعی، همواره با چالشهایی جدی همراه بوده است؛ چه رسد به آنکه این موضوع، حساس و محل مناقشه هم باشد. ورود به زیستجهان نوجوانان، آنهم از دریچه یکی از پرجنجالترین محصولات فرهنگی شرق آسیا یعنی موسیقی کرهای (کیپاپ)، امری است که به سادگی در دستورکار مستندسازان قرار نمیگیرد. ازاینرو، جسارت علی کوثری در انتخاب این سوژه و تلاشش برای شنیدن صدای نوجوانان و ترسیم جهان ذهنی و عاطفی آنان، حرکتی ارزشمند و در خور تحسین است. او از منطقه امن مستندسازی عبور کرده و سراغ موضوعی رفته که بسیاری از آن پرهیز دارند. همین جسارت، نخستین نقطه قوت اثر به شمار میرود.
با این حال، مستند «کیپاپ» هرچند در انتخاب سوژه جسورانه عمل میکند، در روایت و تحلیل دچار لکنت و گسستهای مفهومی جدی است. زبان روایت در مستند الکن است و پیام آن بهوضوح منتقل نمیشود. مخاطب با گزارههایی متنوع از زبان والدین، نوجوانان، روانشناسان و کارشناسان فرهنگی مواجه میشود، اما این تعدد صداها به انسجام روایی منجر نمیشود، بلکه بیشتر موجب سرگردانی مخاطب در میان برداشتها، قضاوتها و توصیفهای ناقص میشود.
مستند از یک نظام معنایی روشن و جهتمند برای تحلیل این پدیده برخوردار نیست. نه موضع روشنی نسبت به کیپاپ اتخاذ میشود و نه راهبردی برای مواجهه فرهنگی با این جریان ارائه میگردد.
از منظر جامعهشناختی، این نوع روایت میتواند به «خطای شناختی» در مخاطب منجر شود، چراکه تصویری مبهم، گنگ و گاه متناقض از واقعیت به دست میدهد. بیننده نمیفهمد کیپاپ در ایران یک بحران است یا یک واقعیت اجتماعی قابل مدیریت؛ تهدیدی برای هویت نوجوانان است یا فرصتی برای گفتوگوی بیننسلی.
مستند زمانی میتواند محل اثر و جریانسازی باشد که در حوزه عمومی حرفی برای عرضه داشته باشد؛ حرفی قابل تأمل، برانگیزاننده، و جهتساز. «کیپاپ» تلاش کرده با ورود به فضای خانوادهها و دغدغههای والدین، به حوزه عمومی نزدیک شود، اما این ورود عمق کافی پیدا نکرده است. نگاه مستند هنوز به یک «مغز تحلیلی» و «پایگاه نظری» مستحکم نرسیده و بیشتر میان سطح توصیف و داوری معلق مانده است. در نتیجه، بهجای آنکه آغازگر یک گفتوگوی مؤثر میان نسلها باشد، در سطح یک هشدار مبهم متوقف میشود. از سوی دیگر، توصیف و مشاهده همدلانه پدیدهها و معضلات اجتماعی، هرچند در پژوهشهای علوم اجتماعی و حتی در مستندسازی ضروری است، اما کافی نیست. در مستند «کیپاپ» به نظر میرسد این اصل نادیده گرفته شده است که توصیف، مقدمه تحلیل و اقدام است، نه غایت پژوهش. صرف نمایش کیپاپ و بیان نظرات مختلف، بدون چارچوب نظری و آسیبشناسی دقیق، کارکرد اجتماعی ندارد. مستند به جای حرکت از توصیف به تبیین و نهایتاً تجویز، در همان مرحله نخست متوقف شده و به نظر میرسد راه به حل مسئله فرهنگی نمیبرد.
مستند فاقد چارچوب تحلیلی است که بتواند پدیده کیپاپ را در نسبت با مفاهیم بنیادینی چون «هویت»، «سبک زندگی»، «زیستجهان»، «تهاجم نرم»، یا «الگوی تمدنی انقلاب اسلامی» بررسی کند. مستند میتوانست با بهرهگیری از نظریههای فرهنگی و بیانیههای راهبردی انقلاب، کیپاپ را نه صرفاً یک میل سطحی نوجوانانه، بلکه نشانهای از خلأهای فرهنگی، بحران معنا، و مرجعیت در جامعه امروز ایران تحلیل کند.
در کنار اینها، انتخاب فرم بصری مستند، هرچند تلاش دارد با زبان تصویر و استفاده از عناصر فرهنگ پاپ به نوجوانان نزدیک شود، اما موفق نمیشود با آنها وارد گفتوگویی عمیق و معنادار شود. نوجوانان حاضر در مستند اغلب در قالب مصاحبههایی پراکنده ظاهر میشوند، بدون آنکه تجربه زیستهشان عمیقاً فهم و بازنمایی شود. این باعث میشود مستند، به رغم هدف اولیهاش، بیشتر برای بزرگسالان روایت شود تا برای خود نوجوانان.
در نهایت، «کیپاپ» به عنوان نخستین مستند فارسیزبان در این حوزه، گامی روبه جلو است؛ اما گامی ناقص و نیازمند بازنگری جدی در ساختار روایت، چارچوب تحلیلی و هدفگذاری فرهنگی. اگر قرار است مستندسازی اجتماعی، پلی باشد برای پیوند نسلها، بازخوانی واقعیتها و ارائه راهحل، باید از سطح ثبت واقعیت عبور کند و به سطح تحلیل و تغییر برسد. مستند «کیپاپ» هنوز در مرحله ثبت متوقف مانده است.
محمدحسن سلطانی