نجـاتبخشی انســانها و حکمـت الهــی (شبهه ها و پاسخ ها)
شبهه: «فرعون تصمیم گرفت همه پسر بچهها را بکشد تا موسی نیز در میان آنها کشته شود؛ اما خدا نخواست موسی کشته شود و اراده خدا برتر از اراده فرعون است». این نگاه ادیان ابراهیمی به ماجرای نجات موسی از کشتار فرعون است. عجیب اینجاست که طرفداران ادیان ابراهیمی، از خودشان نمیپرسند که خدایی که میتوانست یک کودک را نجات دهد بیآنکه نظام جهان به هم بخورد یا اختیار کسی سلب شود، چرا همه کودکان یا تعداد بیشتری از آنها را نجات نداد؟!
پاسخ: حضرت موسى(ع) سومین پیامبر اولوالعزم و از نسل حضرت یعقوب(ع) است که مورد احترام و تکریم همه ادیان ابراهیمی بوده و در قرآنکریم نیز بیش از هر پیامبر دیگری به داستان این نبی الهی پرداخته شده است. از جمله داستانهای مطرح شده در قرآنکریم، نحوه نجات وی از چنگال فرعون، بهواسطه وحی و الهامی است که در آن خداوند، مادر حضرتش را مخاطب ساخته و قلب او را بر این امر هدایت کرده است؛ اما سؤال اینجاست که اگر قدرت خدا امکان تعلق به نجات یک نفر (حضرت موسی) را داشت، چرا تعداد بیشتری از کودکان، به جهت اراده خاص حق، از چنگال فرعون، نجات پیدا نکردند.
در ادامه در قالب چند نکته به این پرسش میپردازیم:
رفتار جبرآمیز، نافی مختار بودن انسان
در ابتدا باید به این نکته توجه داشت که خداوند انسان را خلق کرد و اراده کرد که انسان نیز بتواند در طول اراده الهی، اختیار داشته و قدرت خلق داشته باشد. آثارِ هنرمندان، نویسندگان، خیاطان، معماران و... همگی از برکات همین قدرت اراده و خلقی است که خداوند در وجود انسان به ودیعه نهاده است. روشن است که جهانی که در آن موجودات مختار وجود داشته باشد، کاملتر از جهانی است که فاقد هرگونه موجود مختار باشد و ضرورت وجود انسان در صحنه هستی، به جهت اختیار اوست.
اما نکتهای که وجود دارد این است که انسانِ مختار، ضرورتاً انسانی است که هم بخواهد، هم بتواند و هم عملی سازد.
حال اگر کسی بخواهد از اراده خود سوءاستفاده کرده و کار بد کند، باید حقیقتاً آزاد باشد و اگر خداوند مانع کار بد او شده و یا اثر کار بد او را از میان ببرد (به طوری که گویی اصلاً کار بدی انجام نشده است) دیگر نام آن را نمیتوان اختیار گذاشت، بلکه جبر مطلق است!
در نتیجه اگر خداوند با حکمت خود انسان را مختار آفرید و حقیقت وجودی او و آنچه دلیل حضور او در صحنه هستی را رقم زده است، همان اختیار باشد، خداوند میبایست از اختیار و اراده آزاد انسانها دفاع کند، چرا که هرگونه جبر در این فرآیند، منافی با دلیل خلقت انسان و در نتیجه آن، منافی با حکمت برتر خداوند خواهد بود.
با توجه به این نکته روشن میشود که هرچند ما نمیدانیم که آیا کودک دیگری غیر از حضرت موسی(ع) نجات یافته است یا نه؛ ولی اگر فرعون، ارادهای بر کشتار کودکان دارد، باید بتواند این امر را تحقق بخشد و هر نوع ممانعتی از سوی خداوند در این امر، نقض غرض از اعطای اختیار بوده و از آنجا که حکمت الهی بر این تعلق گرفته است که «شدن» موجود مختار، به دست خودش رقم بخورد، ممانعت الهی از کشتن کودکان، با حکمت فرآیند «شدن» برای فرعون، منافات پیدا خواهد کرد.ممکن است سؤال شود که پس چرا این ممانعت تنها درخصوص حضرت موسی(ع) جاری شد و چرا خداوند مانع اراده فرعون در کشتن باقی کودکان نشد؟ این مسئله را میتوان از چند زاویه مورد بررسی قرار داد که در ادامه بدان خواهیم پرداخت.
رفتار آدمی، زمینهساز برخورداری از رحمت خاص
اول اینکه، پروردگار دو نوع رحمت دارد: رحمت عام و رحمت خاص. مقصود از «رحمت عام» همان رحمتی است که شامل همه موجودات میشود که هر موجودی همینقدر که قابلیت برای موجود شدن داشته باشد خدا او را موجود میکند و هر کمال وجودیای که امکان آن را داشته باشد که به او داده شود، خداوند به او میدهد. در برخورداری از رحمت عام، تفاوتی میان مؤمن و کافر وجود ندارد؛ ولی یک نوع رحمتها هست که مقدماتش را انسان باید اکتساب کند و شامل هرکسی نمیشود. این رحمت که رحمت خاص نامیده میشود، جز از طریق اکتساب، نازل شدنی نیست. (1)
با توجه به این نکته باید گفت: اِعمال دخالت مستقیم از ناحیه الهی و توجه به مصلحت یک فرد از ناحیه خداوند تبارک و تعالی، از مصادیق رحمت خاص بوده و همانطور که گذشت، رحمت الهی بیحساب و کتاب و اتفاقی صورت نمیگیرد، بلکه زمینه این لطف را نیز انسان، باید با اعمال و رفتار خود فراهم کند. از اینرو اینگونه نیست که رحمت خاص الهی نسبت به همه بندگان و همه اتفاقات به یک اندازه و به یک شکل باشد.
چهبسا در یک واقعه، درحالی که بسیاری هلاک میشوند، سابقه و اعمال نیکوی یک شخص، زمینه را برای رحمت خاص الهی و نجات وی فراهم آورد. نظیر آنکه خداوند در قرآن کریم تصریح میکند که در موردی خاص، هنگام فراگیری عذاب الهی، تنها گروهی که نسبت به منکرات ساکت نبوده و دیگران را امر به نیکی و نهی از بدی میکردند، مورد نجات قرار گرفتهاند. (2) و روشن است این نجات بخشی و حمایت الهی، معلول افعال درست انسان و حسن استفاده وی از نعمت اختیار است.
و یا خداوند در سوره کهف، متذکر داستانی میشود که طی آن، حمایت خاص الهی شامل یتیمانی است که پدرانشان اهل صلاح و ایمان بوده (3) و اگر پدر، چنین ویژگی نداشت، اینگونه از حمایتهای ویژه که مخصوص مؤمنان است، به فرزندان وی نمیرسید.
در نتیجه میتوان در یک رویکرد کاملاً عادی، مسئله نجات حضرت موسی(ع) را به مثابه رحمتی خاص دانست که خداوند به واسطه عملکرد درست خانواده و خصوصاً مادر وی به ایشان عنایت کرده بود. چه اینکه در قرآن کریم، مادر حضرت موسی(ع) بانویی است صالحه و اهل توکل و در جایگاهی است که مخاطب وحی و عنایت خداوند تبارک و تعالی قرار گرفته است.(4) لذا این احتمال که نجات حضرتش از ناحیه خداوند، به جهت پاداش الهی به پاکدامنی و نیکوکاری مادرش صورت گرفته، وجود دارد.
نجاتبخشی براساس منت الهی
نکته دیگر اینکه، گاهی ممکن است، عطا و لطف خاص الهی بدون هیچ مقدمهای حاصل شده و شخص یا اشخاصی بدون آنکه از پیش مستحق چنین عنایتی بوده باشند، مشمول رحمت خاص حضرت حق قرار گیرند که در اصطلاح دینی از آن با عنوان «منّت الهی» یاد میشود. نظیر آنکه خداوند در قرآنکریم میفرماید که بر اعراب جاهلی منّت گذاشته و پیامبر خاتم را از میان آنان مبعوث داشته است، بدون آنکه آنها به سبب اعمالشان، مستحق چنین احسان عظیمی باشند؛ (5) و یا مسئله دفع عذاب از سر برخی را مصداق منتی میداند که خداوند بر ایشان داشته است. (6) از اینرو خداوند، نجات حضرت موسی(ع) را از باب منّت الهی دانسته میفرماید: «و بیتردید یکبار دیگر هم بر تو منت نهادیم و آن زمان که به مادرت آنچه را که باید الهام میشد، الهام کردیم.» (7) و نیز میتوان نجات حضرتش را منتی از سوی خداوند برای قوم بنیاسرائیل دانست که به برکت رهبری وی، نجات ایشان محقق شد.
اما باید توجه داشت که تحقق منّت الهی نیز بیحسابوکتاب و باری به هر جهت نیست و علاوهبر آن، در پس هر منّتی، مسئولیتی نیز جای گرفته است. از اینرو، خداوند پس از بیان چگونگی منت الهی در نجات حضرتش، بلافاصله از او میخواهد که به سوی فرعون روانه شده و در این راه سستی نکند. (8)
نجاتبخشی براساس معجزه
صرفنظر از تمام راههای عادی و معمول که ممکن است زمینه را برای رحمت خاص الهی فراهم کرده و فرد را از هلاکت نجات دهد. مسئله «معجزه» و درک حقیقت «اعجاز» نیز میتواند این مسئله را بهگونهای دیگر، توضیح دهد. توجه داشته باشید که شبهه یاد شده را میتوان درخصوص تمام معجزات الهی دیگر نیز مطرح کرد، مثل اینکه گفته شود هزاران کودک در آب غرق میشوند، ولی خداوند آب را فقط برای حضرت موسی(ع) و قومش شکافت و یا هزاران کودک در آتش میسوزند درحالی که خداوند تنها آتش را بر ابراهیم خلیل(ع) سرد کرد و...
پاسخ همه این موارد، یک چیز بیشتر نیست و آن هم روشن است به اینکه این امور صرفاً بر سبیل «اعجاز» و به نحوی کاملاً استثنایی صورت گرفته و تحقق آن نیز به جهت حجتی است که خداوند تبارک و تعالی برای هدایت مردم، در اختیار پیامبران خود قرار میدهد. در نتیجه نمیتوان انتظار داشت که روال عادی زندگی بشر، به نحو حداکثری آکنده از اتفاقات معجزهآسا و خارقالعاده بوده و خداوند این امور را بارهاوبارها در حق همه انسانها تکرار کند. چراکه در این صورت دیگر به یک روال عادی تبدیل شده و معجزه، به معنای امر خارقالعاده، دیگر لطفی نخواهد داشت. در نتیجه، در این مسئله، بحثی در قدرت خداوند تبارک و تعالی بر نجات همه کودکان نیست، بلکه سخن در حکمت اوست و باید پرسید که آیا حکمت الهی، اقتضای چنین نجاتبخشیهایی را دارد؟
از آنچه بیان شد روشن میشود که:
اولاً، لازمه اختیار در انسان، آزادی حقیقی است و هرگونه ممانعت از اراده آزاد انسان، اگر مستند به فعل اختیاری وی نباشد، لغو و نقض غرض خواهد بود. پس فرعون نیز نسبت به تحقق اختیارش در کشتار کودکان آزاد است، همچنانکه این امر امروزه نیز در جریان کشتار کودکان غزه و فلسطین از سوی رژیم اشغالگر قدس جریان دارد.
دوم اینکه، نجات یک فرد در وهله نخست میتواند به نحو طبیعی و مستند به رحمت خاص خداوند، آن هم به جهت اعمال شایسته او یا اطرافیانش رقم بخورد؛ که در اینجا توجه به نقش کلیدی مادر حضرت موسی(ع) ضروری است.
سوم اینکه، نجات یک فرد در وهله بعد میتواند به نحو طبیعی و مستند به منّت الهی باشد که اولاً دارای حسابوکتاب بوده و ثانیاً در پس هر منّتی، مسئولیتی نیز نهفته است.
چهارم اینکه، نجات یک فرد در وهله بعد میتواند به نحو فرا طبیعی و خارقالعاده صورت بگیرد که در واقع همان معنای معجزه است که خداوند در حق پیامبران خود، محقق ساخته است تا حجتی بر جهانیان باشند؛ و انتظار معجزه پیدرپی در زندگی عادی، آن را تبدیل به امری عادی میکند و از وجودش، عدمش لازم میآید.
پینوشتها:
1. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، تهران، صدرا، 1389 ش، ج 26، ص 179.
2. اعراف، آیه 165.
3. کهف، آیه 82.
4. قصص، آیه 7.
5. آلعمران، آیه 164.
6. طور، آیه 26.
7. طه آیات 37 و 38.
8. طه، آیات 42 و 43.
* مرکز ملی پاسخگویی به سؤالات دینی