یا قناعـت پر کند یا خاک گـور
خدامراد مددی
روح الهی وقتی در کالبد خاکی قرار میگیرد، به عنوان «نفس انسانی» دارای صفات و خصوصیات متضادی میشود که از جمله صفات منفی آن، «هلوع»(بسیار حریص)، «جهول»(بسیار نادان و بیخرد)، «ظلوم»(بسیار ستمگر)، «عجول»(بسیار شتابگر) بودن و مانند آنها است.
از نظر قرآن اگر این صفات تحت مهار و مدیریت عقل در نیاید که مسئولیت تفکر و هدایت نفس به سوی کمالات را به عهده دارد، سقوط انسان در وادی نواقص و عیوب و فراق از کمالات، قطعی و یقینی است؛ و اینگونه انسان ساقط، در آتشی میسوزد که خود ساخته و سوخت آن را در دنیا، با فسق و فجور و عصیان و بوسیله انواع گناهان فراهم آورده
است.
گرایش ذاتی نفس به بینهایت به سبب عنصر روح خدا بودن موجب میشود تا در هر دو جهت صعود و سقوط به هیچ حدّ یقفی محدود نشود. بنابراین، در ثروت، قدرت، شهوت، ریاست، تفاخر، تکبر و دیگر امور مادی و اعتبارات دنیوی چنان راه و روشی را پیش میگیرد که هیچ پایانی برای آن نیست؛ از این رو بر اساس نابخردی و بیدادگری دنبال انباشت زینتها و آرایههایی است که از نظر قرآن، هیچ ارتباطی به ذات انسان ندارد و نمیتواند آرایه حقیقی او شود؛ زیرا زینتهایی برای دنیا یا دستکم زندگی دنیوی است و به سبب عدم پایداری زندگی دنیوی، انسان نمیتواند آن را به عالم دیگر ببرد؛ بلکه تنها زینتی که انسان براساس آیه 7 سوره حجرات میتواند با خود به عالم دیگر و آخرت ببرد، همان ایمان و نور آن است.
بنابراین بر اساس آموزههای قرآن، طمع و حرص انسان برای کسب چیزهایی که یا مستحق آن نیست، یا بیش از استحقاق میخواهد، او را نهتنها از کسب آخرت و رهتوشه آن بازمیدارد، بلکه موجب سقوط میشود که در این صورت تنها خاک گور است که چشم و شکم طمعکار و حریص را پر میکند و عاقلِ عالِم کسی است که به حکم عقل و علم رشدی، به اندک دنیا برای زندگی موقت قناعت کند و طمع به غیر استحقاق نداشته و حرص به بیش از استحقاق نزند.
طمع و حرص آدمی
یکی از صفات نفس انسانی «هلوع» بودن است. در قَرآن میفرماید: ان الانسان خلق هلوعا اذا مسه الشر جزوعا و اذا مسه الخیر منوعا؛ براستی که انسان هلوع(حریص و کمطاقت) خلق شده است؛ هرگاه به او شری میرسد جزع میکند و هرگاه خیری برسد مانع میشود.(معارج، آیات 19 تا 21)
وقتی انسان هلوع(حریص) باشد، چنین رفتاری و کنش و واکنشهایی در زندگی دارد؛ یعنی وقتی به او شر برسد و امر بد با او تماس بگیرد، قرار و آرام از دست داده، به جزع میپردازد و زمین و زمان را بههم میریزد؛ اما وقتی خیری به او میرسد، حاضر نیست کسی دیگر از آن بهرهمند شود و با بخلورزی راه بهرهمندی دیگران را سد میکند.
البته ریشه این رفتار در امری دیگر نهفته است؛ زیرا هرچند این خلقت «هلوع» بودن در نفس انسانی مطرح است، ولی ریشه آن جهول(بسیار نادان و بیخرد) و ظلوم (بسیار ستمگر) بودن انسان است که آن نیز از خلقت انسان است.(احزاب، آیه 72)
جهل در قرآن به دو معنای عدم علم و عدم تعقل آمده، ولی بیشترین کاربرد در معنای دوم است؛ پس وقتی از جهل و جهالت سخن به میان میآید، عدم علم و نادانی نیست، بلکه مراد بیخردی انسان است. از نظر قرآن، بیعقلی انسان از اینجا سرچشمه میگیرد که از ابزارهای الهی و فطری بهره درست نمیگیرد؛ زیرا نفس انسانی در مرتبه قلب از این توان برخوردار است که تعقل و تفقه داشته باشد و به تفکر و ژرف اندیشی بپردازد.
از سوی دیگر نفس انسانی از هدایت فطری برخوردار است که به او این امکان را میدهد تا حق و باطل را بشناسد و به حق و مصادیق آن گرایش و از باطل مصادیق آنگریزش داشته باشد(طه، آیه 50؛ شمس، آیات 7 تا 10)، اما بیشتر مردم با فجور و دریدگی برخلاف آموزههای هدایتی فطرت عمل کرده و به جای عدالت، صداقت، امانت و وفا، به بیعدالتی و کذب و خیانت و بیوفایی رو میآورند و اینگونه فطرتشان را غبار میگیرد و دیگر نمیتوانند تفقه و تعقل داشته باشند.(همان؛ اعراف، آیه 179)
همچنین از نظر قرآن، نفس انسانی ظلوم(بسیار ستمگر) است و محدودیت را نمیپذیرد و به سهم و مقدر خود که مبتنیبر عدالت است بسنده نمیکند. این خصوصیتها در نفس انسانی موجب میشود تا نسبت به برخی چیزها طمع داشته باشد؛ یعنی چیزی را بخواهد که مستحق آن نیست، یا حرص میزند و به چیزی بیش از استحقاق خویش چنگ میزند؛ یعنی به آن چیزی که مستحق آن است بسنده نکرده و بیشتر از آن را میخواهد که مستحق آن بیش نیست.
همانطوری که خلقت هر مخلوقی از جمله انسان بر اساس مشیت حکیمانه و هدفگذاری مشخص و مقدری بوده است، همچنین روزی مستحق و مقدر هر انسانی در طول زندگی مشخص است؛ زیرا از نظر قرآن، پیش از خلقت هر فردی درامالکتاب، سرنوشت و مقدرات او مشخص شده است تا جایی که در آن امالکتاب مقدر شده که چه میزانی به او از خیر و شر میرسد و چه چیزهایی در چه هنگام به او داده یا گرفته میشود.(حدید، آیات 22 و 23)
بنابراین، انسان باید به این حقیقت کلی علم داشته باشد که قسمت و مقدر او از پیش تعیین شده است.(همان؛ زخرف، آیه 32) پس هرگاه چیزی از او گرفته شود، مأیوس نشود یا به جزع و فزع نپردازد و اگر چیزی به او داده شد، بدمستی نکند و گمان نبرد برای کاری و علمی یا امر دیگری، او به این چیز رسیده است.
اگر انسان به این حقیقت علم و ایمان بیاورد، دیگر نسبت به گرفته شدهها دچار یأس نشده و جزع نمیکند و صبر جمیل پیشه میگیرد و نسبت به داده شدهها نیز بدمستی نمیکند و اجازه میدهد تا دیگران نیز از آن داده شدهها بهرهمند شوند؛ زیرا در هر داده الهی، زکاتی واجب است که باید پرداخت شود، خواه زکات علم باشد، خواه زکات مال یا هرچیز دیگری. از اینرو خدا در قرآن فرمان میدهد تا از رزق مادی و معنوی و دادههای الهی به دیگران نیز بپردازند و آن را به عنوان حقی برای سائلان و محرومان بدانند و مانع خیررسانی نشوند.(ذاریات، آیه 19؛ معارج، آیات 24 و 25) در حقیقت از نظرقرآن، علم و ایمان به مشیت الهی و مقدرات حکیمانه و پذیرش حق معلوم برای سائلان و محرومان موجب میشود تا انسان خصوصیات و صفات خلقتی از جمله هلوع بودن را درمان کند و از جهول و ظلوم بودن برهد. اینگونه است که دیگر طمع و حرص را کنار میگذارد و دنبال غیرمستحق یا زیاده بر استحقاق نمیرود.
قناعتجویی یا خاک گورخواهی
انسانها در تعامل با دنیا و آخرت به دو دسته اصلی تقسیم میشوند: نخست کسانی که دنیا را بر آخرت ترجیح میدهند، خواه کافر به آخرت باشند و خواه مسلمان و مؤمن به آن؛ زیرا بسیاری از مسلمانان و مؤمنان در زبان معتقد به آخرت هستند، ولی در عمل با ترجیح دنیا بر آخرت نشان میدهند که آخرت را قبول ندارند؛
گروه دوم کسانی هستند که آخرت را بر دنیا ترجیح میدهند و اینان همان مؤمنان حقیقی هستند که در قول و فعل نشان میدهند که دنیا را مزرعه آخرت میدانند و آن را زندگی موقت و آخرت را زندگی ابدی میشمارند. بنابراین، اگر دنبال حسنات دنیوی میروند، برای کسب آخرت و ره توشه آن است نه آنکه دنیا و حسنات و طیبات آن برایشان ارزشی باشد. آنان زینتهای دنیوی را یا زینت خود دنیا میدانند یا زینت زندگی دنیوی که برای مدتی موجب تزیین میشود ولی ابدی نیست؛ از همین رو همسر و مال و فرزند را زینت زندگی دنیوی دانسته و به آن دلبستگی ندارند؛ زیرا میدانند که این متعلقات را نمیتوان به آخرت برد، بلکه آنچه از این امور به آخرت برده میشود، همان نیکی و احسان است که نسبت به آنان میکنند و یا بهرهگیری از مال برای انفاق و صدقات به عنوان ذخایر اخروی میبرند. بنابراین، اگر در دعاهای خود از خدا میخواهند که خدا به آنان حسنات دنیوی بدهد، برای بهرهگیری برای آخرت است نه آنکه برای آنان حسنات دنیوی اصالت داشته باشد؛ این در حالی که است گروه نخست دنبال دنیا برای دنیا هستند؛ زیرا یا معتقد به آخرت نیستند یا در عمل آخرت را بر دنیا ترجیح نمیدهند.(بقره، آیات 200 تا 202)
مؤمنان آخرتگرا به مال و ثروت و قدرت دنیوی و زینتهای آن(آل عمران، آیه 14) نگاهی اصالتی ندارند، بلکه آن را ابزاری برای کسب تقوایی میدانند که آن ارزش اخروی دارد.(حجرات، آیه 13) آنان زندگی دنیوی را در پنج مرحله: لعب(بازی) و لهو(سرگرمی) و زینت و تجملگرایی، تفاخر (فخرفروشی) و تکاثر(زیادهخواهی) در مال و فرزند میدانند و برای آن سرمایهگذاری نمیکنند و سرمایه عمر کوتاه خویش در دنیا را صرف آن نمینمایند، بلکه همه همت خویش را مصروف آخرت کرده و سرمایه عمر را در چهار عمل اصلی ایمان و عمل صالح و تواصی به حق و تواصی به صبر(عصر، آیات 1 تا 3) صرف میکنند.
آنان نسبت به دنیا زهدورزی میکنند؛ یعنی اجازه نمیدهند تا زینتهای دنیوی در قلب آنان نفوذ کرده و تعلقی در دل ایجاد کند؛ بلکه این متعلقات را در خارج از نفس و قلب خویش قرار میدهند و به عنوان یک ابزار از آنها بهره میگیرند. اینگونه است که دنیا برای آنان جز ابزاری برای آخرت نیست.
پس در گرایش و جمع آن، قناعت به میزان کفایت و کفاف میکنند و به بیش از آن نمیاندیشند. از آنجا که دنیا را ابزار آخرت میشمارند، خود را چون کودکان گرفتار بازی دنیا نمیسازند و چون نوجوان دنبال لهو و بیهودگی از این شاخه به آن شاخه گنجشکوار نمیپرند و چون جوانان به فخرفروشی از ظاهر زینتهای دنیوی نمیپردازند و چون پیران دنبال تکاثر در مال و فرزند نمیروند. از اینرو آنان خردمندانه و عالمانه دنیا را به بازی میگیرند و هرچه از زینتهای دنیوی است برای آخرت بهرهبرداری میکنند.
مهمترین خصوصیت آنان نسبت به دنیا، قناعت و زهدورزی است و به قسمت و روزی مقدر حکیمانه خویش بسنده کرده و از هرچه دارند حتی اندک خویش در راه خدا انفاق میکنند و با ایثار و خودگذشتگی نشان میدهند که دنیا و متاع دنیوی برای آنان نسبت به ارزشهای انسانی- الهی هیچ است.(حشر، آیه 9؛ انسان، آیات 8 و9)
اگر انسان بتواند خود را در دنیا با هدایتهای فطری و شرعی برای ابدیت بسازد، انسانی میشود که سعادت ابدی را در جوار خدا و مقربان الهی به دست آورده است؛ اما اگر نتواند چنین کند و به جای بهرهگیری از هدایت فطری و شرعی دنبال هواهای نفسانی و وسوسههای شیطانی برود و هواهای خویش را معبود خویش قرار دهد(جاثیه، آیه 23)، در چاه ویل فراق از صفات کمالی سقوط کرده و درنهایت در آتش دوزخ عیوب و نواقص میسوزد که از درون دلش شعلهور شده است.(همزه، آیات 1 تا 9)
پیامبر(ص) درباره عاقبت بد این افراد حریص دنیاپرست میفرماید: لو کان لابن آدم وادیا من المال او من ذهب لابتغی وادیا آخر و لا یملاء جوف ابن آدم الا التراب؛ اگر برای فرزند آدم درهای از مال یا از زر بود او دنبال درهای دیگر از آن میرود و شکم فرزند آدم را جز خاک پر نکند.(الجامع الصغیر، السیوطی، ج 2، ص 436)
سعدی شیرازی بر همین اساس میسراید:
گفت چشم تنگ دنیا دوست را/ یا قناعت پر کند یا خاک گور
بسیاری از سرمایهاندوزان دنیاپرست نمیدانند که زینتهای دنیوی یا زینتهای زندگی دنیوی ارزشی ندارد که انسان حمال آن باشد و به گردآوری و پاسبانی از آن بپردازد؛ زیرا آنها در نهایت چیزی جز خاک نخواهد شد؛ زیرا خدا میفرماید: همانا ما آنچه در زمین است، زینت زمین قرار دادیم... بدرستی که ما آنچه را زینت زمین گردانیدیم، همه را رهسپار فنا سازیم و زمینی خالی بهجا میگذاریم.(کهف، آیات 7 و 8)
کسی که دنبال زهد میرود، چون دلبسته به دنیا نیست، به اسباب و ابزارهای دنیوی نیز بیتمایل است و تمام همت خویش را مصروف این معنا دارد که به همان داشتههای اندک خویش برای گذران زندگی بسنده کند. البته او مخالف تولید و افزایش آن نیست، بلکه اگر تولید میکند، برای خویش نیست؛ زیرا به دنیا به عنوان ابزار مینگرد نه فراتر از آن؛ اینگونه اشخاص اهل تولید هستند و به آبادانی زمین میپردازند و سپس آن را در راه خدا انفاق میکنند؛ چنانکه امیرمؤمنان علی(ع) چاههای فراوانی حفر کرد و بوستان نخل و خرما احداث نمود، ولی همه را وقف فقیران کرد و خود در کمال زهد و قناعت زیست.
در روایت است که عیسی بن مریم(س) فرموده است: خادمی یدای و دابتی رجلای و فراشی الارض و وسادی الحجر... ابیت و لیس لی شیء و لیس علی وجه الارض احد اغنی منی؛ خدمتگزار من دو دستم، مرکبم دو پایم، بسترم زمین و بالشم سنگ است... شب را با دست خالی سپری میکنم و روز را با تهیدستی به سر میبرم؛ اما در همان حال در روی زمین توانگرتر از من کسی نیست.(عده الداعی، ص 107)