اهرم غنیسازی خط قرمز ایران، کابوس ترامپ(نگاه)
نوید شفیعی
در طول قریب به پنج دهه گذشته و از زمان شکلگیری انقلاب اسلامی، سیاستهای آمریکا بهویژه در دوران ریاستجمهوری دونالد ترامپ بهگونهای بوده تا کشور را در قبال خواستههای یکجانبه و مستکبرانه خود تسلیم کند. از اعمال تحریمهای گسترده و اجرای سیاست موسوم به «فشار حداکثری» گرفته تا تهدیدهای نظامی؛ کاخ سفید همواره تلاش کرده است ایران را وادار به عقبنشینی از مواضع خود کند، البته تلاشی که تماما با شکست همراه بوده است.
پس از ترور سردار سپهبد شهید قاسم سلیمانی در دیماه ۱۳۹۸، دونالد ترامپ رئیسجمهور وقت آمریکا، در اقدامی هراسآلود و به خیال پیشگیری از پاسخ قاطع ایران، تهدید کرد که ۵۲ نقطه از خاک کشورمان را هدف بمباران قرار خواهد داد. اما این تهدید نیز همچون سایر بلوفهای آمریکا، توخالی بود. چرا که با وجود حمله موشکی دقیق و پرقدرت جمهوری اسلامی ایران به پایگاه عینالاسد، که از مهمترین مراکز نظامی ایالات متحده در منطقه بهشمار میرفت، نهتنها تهدیدی عملی نشد، بلکه سران آمریکایی، بهویژه ترامپ، همچون کبک سر در برف
فرو بردند و ترجیح دادند در سکوت و انفعال، این پاسخ قاطع را تحمل کنند.
در دور دوم ریاستجمهوری ترامپ مجددا شاهد تکرار سناریوی تهدید علیه ایران بودیم. رئیسجمهور کنونی آمریکا، در ادامه سیاستهای شکستخورده خود، تلاش کرد با رسانهای کردن استقرار بمبافکنهای B-52 در منطقه و ناوهای جنگی در اقیانوس هند و دریای سرخ، فضای روانی کشور را تحت تأثیر قرار دهد و هراسآفرینی کند. این تحرکات نظامی، همراه با سخنرانیهای مکرر ترامپ با ادبیاتی آمیخته به تهدید و زورگویی، درواقع ادامه همان رویکرد خصمانهای بود که پیشتر نیز به بنبست رسیده بود؛ رویکردی که با بیاعتنایی به لفاظیهای کاخ سفید، همچون گذشته راه به جایی نبرد.
از سوی دیگر، آنچه موجب شد آمریکا حتی جرأت اقدام مستقیم علیه ایران را به خود ندهد، قدرت نظامی کشور بود. این توانمندی بهگونهای بازدارنده عمل کرده است که حتی در غیاب سلاح هستهای - که بهطور معمول یکی از مهمترین مؤلفههای بازدارندگی تلقی میشود - هزینه هرگونه درگیری مستقیم با ایران را برای آمریکا به حدی بالا برد که منطق محاسباتی تصمیمسازان در واشنگتن را ناگزیر به عقبنشینی و پرهیز از هر نوع تقابل مستقیم کرده است.
سه عامل کلیدی و دست برتر کشور در مقابل آمریکا
مسئلهای که ترامپ را وادار کرد تا نماینده ویژه خود را با شرایط ایران به میز مذاکره بفرستد مربوط به سه عامل کلیدی و دست برتر کشور بود؛ قدرت و نفوذ منطقهای ایران که در معادلات خاورمیانه به یک بازیگر تأثیرگذار بدل شده است؛ توانمندی چشمگیر در حوزه موشکهای بالستیک که برای آمریکا و متحدانش بعضا به مراتب نگرانکنندهتر از سلاح هستهای ارزیابی میشود؛ و قدرت بالای غنیسازی اورانیوم.
همزمان با آغاز مذاکرات غیرمستقیم میان جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده آمریکا، اعضای تیم مذاکرهکننده ایرانی بهطور مکرر بر یک نکته اساسی تأکید کردهاند: محور اصلی این گفتوگوها تاکنون صرفاً موضوع غنیسازی اورانیوم بوده است. تیم مذاکرهکننده همچنین تصریح کرده که بحث غنیسازی، جزو خطوط قرمز قطعی کشور است و هیچگونه عدول یا مصالحهای در این زمینه صورت نخواهد گرفت.
در همین راستا، برخی فضاسازیها از سوی رسانههای غربی مبنی بر خروج ذخایر اورانیوم ۶۰ درصد غنیشده ایران به کشوری ثالث نیز با واکنش صریح طرف ایرانی مواجه شده و تأکید شده است که چنین موضوعی نهتنها در دستور کار قرار ندارد بلکه اصولاً در مذاکرات مطرح نشده است.
بنابراین، با تأکید بر راهبرد هوشمندانه جمهوری اسلامی ایران، باید خاطرنشان کرد که در موضوع غنیسازی، روند امور باید بهگونهای پیش برود که این اهرم مؤثر و راهبردی کشور - یعنی غنیسازی و حفظ ذخایر غنیشده - پابرجا بماند. چرا که در مواجهه با کشوری مانند آمریکا، که نهتنها هیچ پایبندی به تعهدات خود ندارد، بلکه همواره رفتاری متغیر و مبتنی بر منافع زودگذر از خود نشان داده است، حفظ این ابزار راهبردی از اهمیت حیاتی برخوردار است.