نگاهی به مستند «ریچارد رامیرز: نوارهای شبگرد»
پسلرزههای جنایت در ویتـنام
فاطمه قاسمآبادی
روایت جنگها، معمولا وقتی تبدیل به آثار تصویری میشوند، تاثیرگذاری خود را بر مخاطبینشان دو چندان میکنند. این مطلب مخصوصا زمانی که چند دهه از جنگ مورد نظر بگذرد، بیشتر خودش را نشان میدهد.
البته اگر مخاطبی به دنبال حقیقت باشد، نمیتواند روی روایتِ هالیوود از جنگها و مخصوصا جنگهای مربوط به آمریکا حساب باز کند، چون معمولا در این نوع روایتها، سربازان آمریکایی یا مانند جنگ جهانی دوم به شکل قهرمانان فروتن به تصویر کشیده میشوند که دنیا را نجات دادند و یا مانند جنگ ویتنام، به صورت قربانیانی روی پرده میروند که چارهای جز رفتن به جنگ نداشتند و...
در این بین مستندها میتوانند بسیار بهتر و واقعیتر از فیلمها و سریالها که نتیجه مخلوط کردن تخیلات نویسندگان با کمی از واقعیت هستند، عمل کنند و نتایج آشکار و پنهان جنگها را بهتر به تصویر میکشند.
مستند « ریچارد رامیرِز: نوارهای شبگرد» به کارگردانی «ایمی گودمن کاس» محصول سال 2024 آمریکا است.
در این مستند طبق صحبتهایی که با این قاتل زنجیرهای مخوف شده بود، او عنوان میکند که پسر عموی سربازش، بزرگترین الگوی او در زندگی و الهامبخشش بوده است.
از ابتدا تا انتهای تاریکی
مستند ریچارد رامیرِز... در ابتدا با شرح کوتاهی از زندگی خانوادگی او شروع میشود.
این قاتل مخوف در ابتدا در یک خانواده مهاجر به دنیا آمد. زندگی در کنار پدری که به خاطر کار سخت، همیشه عصبانی بود و بچهها را کتک میزد، باعث شد تا او خیلی سریع به فکر مهاجرت به لسآنجلس بیفتد.
رامیرز در صحبتهایش لس آنجلس را بهشت خلافکاران معرفی میکند و بیان میکند که بعد از رفتن به این شهر، انواع جرمها را مرتکب شده و برای اینکه کسی به او شک نکند، خانه خواهرش را برای ماندن انتخاب کرده بود.
«رُزی» خواهرزاده رامیرز هم در بخشهایی از این مستند در مورد داییاش و اتفاقات بعد از دستگیری او به عنوان قاتل زنجیره ای، صحبت میکند و این اتفاق را بدترین خاطره زندگیاش میداند...
در ادامه، مستند سراغ دانه دانه طرفداران رامیرز میرود... از دوستان شیطانپرستش گرفته تا زنی به نام «دورین لیوی» که سردبیر یک مجله مخصوص نوجوانان بود و بعد از دستگیری او، عاشقش میشود و در نهایت بعد از گرفتن حکم اعدام با رامیرز ازدواج میکند!
مستند ریچارد رامیرز نوارهای شبگرد، در انتها به سراغ اولین جرم و کثیفترین جنایت رامیرز میرود و نشان میدهد که کارآگاهان بعد از 25 سال، با کمک تست دی ان ای، جرمهای از قلم افتاده او را از دل دهه هشتاد میلادی بیرون میکشند... جرمهایی که باعث میشود حتی دوستان شیطانپرست و همسر توهمیاش از او بیزار شوند و دوری کنند...
خاطرات جنایت در ویتنام
در مستند ریچارد رامیرز...، او در جایی عنوان میکند که در دوران نوجوانیاش وقتی 11 ساله بود، پسرعمویش «مایک» که یک سرباز سابق در جنگ ویتنام بود، بیشترین تاثیر را رویش داشته است. او تعریف میکند که مایک همیشه از اعمال پر از خشونتش در ویتنام و تجاوز به زنان ویتنامی و آزارشان برایش تعریف میکرد و عکسهای تهوعآورش را از این جنایتها به ریچارد نشان میداد و وسایل قربانیهایش را با خود به خانه آورده بود... ریچارد در جایی میگوید مایک یکبار به او یاد داد، چگونه میتواند جان یک انسان را با روشهای نظامی که در ارتش یاد گرفته بود، بگیرد...
ریچارد 11 ساله تحت تاثیر دنیای پر از خشونت و فانتزیهای جنسی مایک قرار میگیرد و آرزو میکند بتواند روزی مثل پسر عمویش زندگی پر از هیجان و سرشار از لذتی را تجربه کند!
در نهایت زمانی که ریچارد 15 ساله میشود یک روز که به خانه پسر عمویش میرود، مایک سر مسئله بیاهمیتی عصبانی میشود و مغز همسرش را با اسلحه جلوی او متلاشی میکند...
جنگ ویتنام در سال 75 میلادی با شکست مفتضحانه آمریکا بدون هیچ نتیجهای تمام شد، اما جنایتها و خاطرات سربازان آمریکایی و مشکلات روحی و روانی که با خود به خانه بردند، در دهههای بعد نمود عینی پیدا کرد و حتی در مواردی مانند پرونده ریچارد رامیرز، خشونت و جنایت دفن شده در ویتنام، به نسل بعد که در جنگ شرکت نکردند هم منتقل شد و در شکلی متفاوت، در جامعه ادامه پیدا کرد.
معامله شیطانپرستان با شیاطین
ریچارد رامیرز از همان ابتدا در صحبتهایش عنوان میکند که به خدا اعتقادی ندارد و یک شیطانپرست است.
او میگوید در جوانی به شدت تحت تاثیر موسیقی بلک متال و راک بود(موسیقی مخصوص شیطانپرستان که از دهه 70 شروع شد و در دهه80 میلادی در کشورهای غربی به شدت طرفدار پیدا کرد) و باور داشت که اگر به شیاطین کمک کند، آنها هم در ازایش به او کمک میکنند و معامله با آنها همیشه دوطرفه است!
رامیرز طبق گفته اطرافیانش، در ابتدا یک جوان گوشهگیر و منزوی با زندگی پنهانی بود ولی بعد از علنی شدن دادگاهش، رفته رفته به خاطر توجه رسانهها به یک سلبریتی پرطرفدار تبدیل شد و بین زنان هم به شدت طرفدار پیدا
کرد!
«نیکولاس» یکی از دوستان سابق و شیطانپرست رامیرز در این مستند عنوان میکند که هر چه سعی کرده، در گذشته و حال، به زنان حالی کند که رامیرز را رمانتیکسازی نکنند، موفق نمیشود و طرفدارانش باور نمیکنند که این قاتل کثیف، جز خشونت و تجاوز و قتل، رفتار دیگری با زنان اطرافش نداشته است!
در نهایت رامیرز در نطق آخرش، وقتی دادگاه به جرم جنایتهایش او را به زندان و اعدام محکوم میکند میگوید:
«شما اَنگلهای دورو، همهتان من را درک نمیکنید، من ورای تجربیات شما هستم، ورای خوبی و بدی... ای زادگان شب، ای سپاهیان شب، اشتباهات من را تکرار نکنید و هیچ رحمی نشان ندهید، انتقام من گرفته خواهد شد!»
وقتی تمام پردهها کنار میرود
در سال 2009 وقتی پرونده ریچارد رامیرز مدتها بود که فراموش شده بود و او در سکوت دوران حبسش را میگذراند، رسیدن کارآگاهان به شواهد جدید، باز او را به صدر اخبار
برگرداند...
در جستوجوی کارآگاهان و به کمک تست دی ان ای، معلوم میشود که تجاوز و قتل دختری 9 ساله و دورگه چینی آمریکایی هم بر گردن اوست.
بعد از این اتفاق، افسران مسئول پرونده عنوان میکنند که در زمان دادگاه رامیرز در دهه 90، شکایتهایی از او در این مورد وجود داشت، ولی آنها فکر کردند که پرونده تجاوز به بچهها را قاطی قتل نکنند و از ارائه آن در دادگاه خودداری میکنند که حکم اعدام رامیرز را
بگیرند!
رو شدن این جنایت باعث میشود رُزی خواهرزاده رامیرز هم مانند بقیه قربانیها بیان کند، این متجاوز کثیف که رسانهها در دهه 80 از او یک قهرمان ساختند، در واقع به هیچ اصولی پایبند نبوده است.
او در ادامه میگوید همیشه از ترس باور نکردن خانوادهاش، این راز را در قلب خودش مدفون کرده بود ولی حالا که مدارک ثابت میکردند داییاش چه جنایتهایی کرده دیگر نیازی به باور کردن یا نکردن آنها ندارد...
رو شدن مسئله تجاوز به کودکان و قتلشان، باعث شد تا رامیرز بهشدت پیش دوستانش منفور شود.
این جنایتکار که در پرونده قطورش از قتل و درآوردن چشم قربانیانش گرفته، تا تجاوز به پیرزنان ثبت شده بود، با آشکار شدن پرونده قتل و تجاوز به کودکان، انگار از بلندی سقوط کرد... چرا که حتی کثیفترین انسانها هم جرئت حمایت از یک متجاوز و قاتل کودکان را ندارند و هر چند انسان غربی به انحرافات بسیاری دامن زده و آلوده شده است اما هنوز هم فطرت بشر نتوانسته چنین جنایتی را قورت بدهد، چه برسد به هضم و عادیسازی
آن!
در انتها باید گفت که مستند ریچارد رامیرز نوارهای شبگرد، به خوبی ظهور و نابودی یک قاتل زنجیرهای بیرحم را که حاصل سبک جنگطلب و قلدرمآب آمریکایی است، نشان میدهد و در این میان پای لنگ عدالت را که چنین قاتلانی را زنده نگه میدارند و مانند دلقک سیرک، برای سرگرمی مردمشان به نمایش در میآوردند، زیر سؤال میبرد...