جنگ سرد فرهنگی؛ سازمان سیا در عرصه فرهنگ و هنر- ۹۲
همکاری سیا و MI6 برای ایجاد یک مجله جدید ضدکمونیسم
فرانسیس استونر ساندرس
ترجمه حسین باکند
همان طور که فایول به خوبی میدانست دلیل واضح جدا نگه داشتن مجله از کنگره این بود که دولت آمریکا میخواست فعالیتهای تبلیغاتی در بریتانیا انجام ندهد.
سازمان سیا عملا ارسال پول به آن کشور را به حالت تعلیق درآورد. [چرا که] مقامات عالی [دو کشور] روی این موضوع به توافق رسیدند. اما این رویه در حال تغییر
بود.
سرویس اطلاعاتی بریتانیا (MI6) و CIA مستقل از همدیگر ایده ایجاد یک مجله جدید را که بتواند به کسری احساس شده در بانک روشنفکری ضدکمونیسم بپردازد، سبک و سنگین میکردند. این موازی کاری در طول مجموعه جلساتی که با ابتکار فرانک ویزنر در لندن در اوایل ۱۹۵۱ برگزار شد، بر همگان عیان گردید.
ویزنر با همراهی رابط 6 CIA - MI مستقر در واشنگتن، کیم فیلبی (که دوستانش برگِس و مکلین هنوز ماهها از فرار خود به شوروی فاصله داشتند [آنها جاسوس شوروی بودند و بعد از فرار آنها، سوءظنها به سمت کیم فیلبی رفت که نهایتا او هم در سال ۱۹۶۳ به شوروی فرار کرد1]) به لندن سفر کرده بود تا با سرویس اطلاعاتی بریتانیا در مورد مسائل مشترکالمنافع صحبت کنند. به گفته فیلبی در طول سلسله جلساتی که توسط 6 MI و وزارت خارجه برگزار میشد، ویزنر «یکی از موضوعات مورد علاقه خود را شرح داد: نیاز برای پنهان نگه داشتن منبع بودجههای مخفی عرضه شده به اعضای ظاهرا محترمی که ما به آنها علاقهمند بودیم. ویزنر با زبان بدون تشریفات همیشگی خود گفت: ضروری است که همکاریهای آشکاری با مردمی که با تلاش خود دسترسی چشمگیری به ثروت دارند، انجام دهیم». در این هنگام دیدن یادداشتبرداری یکی از مقامات وزارت خارجه [از سخنان ویزنر] که نوشته بود «مردمی که با تلاش خود دسترسی چشمگیری به ثروت دارند = مردم ثروتمند» برای فیلبی جالب بود.
در جریان «مأموریت» ویزنر بود که مسئله چاپ نشریه سطح بالا با هدف تشویق چپگرایان به ادبیاتی عاری از دستور زبان کرملین مطرح شد. هر دو سرویس دریافتند که ایده یکسانی را دنبال میکردهاند. ویزنر و همتای او در سرویس اطلاعات مخفی SIS) ) هم نظر بودند که [ادامه] این روند، احمقانه خواهد بود و بر سر یک عملیات مشترک به توافق رسیدند. در اواخر سال ۱۹۵۱ این پیشنهاد مشترک در بالاترین سطوح تصویب شد و اکنون بدون هیچ مانعی آماده اجرا بود.
فیلبی کار را به دستیار خود در واشنگتن جان بروس لاکهارت، برادرزاده رابرت بروس لاکهارت بزرگ، (فرمانده اطلاعاتی هر دو جنگ که در سال ۱۹۱۷ به جرم جاسوسی توسط شوروی بازداشت و در کرملین زندانی شد)، سپرد.
با محو شدن ستاره عمویش، لاکهارت جوانتر خودش را به عنوان یک افسر اطلاعاتی نمونه معرفی کرد و رشته امور را بهدست گرفت. او در طول جنگ، هدایت شاخه نظامی سی (SIS) در ایتالیا را بر عهده داشت و متخصص نفوذ در سازمانهای کمونیستی در اروپا بود. لاکهارت در واشنگتن، جایی که رابطه نزدیکی با فرانک ویزنر برقرار کرده بود، بسیار مورد احترام قرار داشت. هنگامی که فرانک ویزنر میخواست پسرش فرانک جونیور را به راگبی کالج ببرد، لاکهارت که در آنجا تحصیل کرده بود، با خوشحالی این کار را ترتیب داد. ویزنر به لاکهارت اعتماد داشت اما اعتمادی به فیلبی نداشت. فیلبی هم قادر نبود تنفر خود از ویزنر را سرکوب کند و با زبانی تخریبآمیز، او را به عنوان «مرد جوان و خودمهمپنداری که به خاطر مسئولیتپذیری بسیار در کار، روزبهروز کچلتر و چاقتر میشود» توصیف کرد.
جان بروس لاکهارت همچنین رابطه خوبی با لورنس دونوفویل که پس از جنگ در آلمان با او ارتباط برقرار کرده بود، داشت. اکنون این لاکهارت بود که برای دونوفویل و جوسلسون جلسهای با کریستوفر مونتی وودهاوس2 از واحد اطلاعات تحقیقات، در لندن ترتیب میداد. لاکهارت مردی سرشار از نبوغ بود. او در یازدهسالگی با نوشتههای اوریپیدیس و لوکریتیوس آشنا شد و قبل از جنگ در نیوکالج و آکسفورد توسط ریچارد کرداسمن و آیزایا برلین (شخصی که در آموزشها «صدایی جدی و بم» به کار میبرد و «به عنوان تنها فردی که در آکسفورد میتوانست واژه اپیستمالاجیکال3 را تکهجایی تلفظ کند، شناخته میشد») آموزش دیده بود.
پانوشتها:
1- فیلبی، برگس و مکلین عضو گروه پنج نفره کمبریج فایو بودند. کمبریج فایو حلقهای بود که در طول جنگ جهانی دوم و جنگ سرد اطلاعات را از بریتانیا به شوروی منتقل میکرد و از دهه ۱۹۳۰ تا حداقل اوایل دهه ۱۹۵۰ فعال بود.
2- وودهاوس از سال ۱۹۵۱ (۱۳۳۰ خورشیدی) تا ۱۹۵۲ در سفارت بریتانیا در تهران خدمت و یکی از نقشهای اصلی (مسئولیت و فرماندهی عملیات چکمه) را در سازماندهی کودتای ۲۸ مرداد که منجر به سرنگونی دولت محمد مصدق شد، ایفا کرد.
3- Epistemological: معرفتشناسی