kayhan.ir

کد خبر: ۳۰۴۹۱۶
تاریخ انتشار : ۱۳ بهمن ۱۴۰۳ - ۱۹:۴۴
گفت‌و‌گو با ابو امیر موکب‌دار زائران اربعین

از مبارزه با صدام تا خدمت به زوار امام حسین(ع)

 
 
 
در یکی از سفرهای معنوی به عتبات عالیات، بنده و باجناقم به همراه خانواده‌هایمان، عزم زیارت کربلا کردیم. وقتی به عمود ۱۸۲ رسیدیم، با خانواده‌ای مهمان‌نواز و خونگرم آشنا شدیم که در دلِ مسیر پرجاذبه نجف تا کربلا، به‌طور خودجوش در خدمت زوار امام حسین علیه‌السلام بودند. این خانواده، که نماینده‌ای از روحیه‌ی عاشقانه و فداکارانه خدمت به امام حسین علیه‌السلام بودند، به‌راحتی دل ما را به‌دست آوردند.
ابو امیر، سرپرست این خانواده بزرگ، انسانی با تواضع و بااخلاق بود که همه‌چیز خود را در راه امام حسین علیه‌السلام وقف کرده است. او نه‌تنها از لحاظ معنوی، بلکه از نظر فیزیکی و مالی نیز تمام توان خود را صرف خدمت به زوار امام حسین علیه‌السلام کرده است. در کنار او، برادرش ابو امیر حسن آقا و برادرزاده‌اش، باسم امیری، نیز در همین مسیر با اخلاص و محبت بی‌پایان در کنار زوار بودند.
سیدمحمد مشکات‌الممالک
 
با نزدیک شدن موعد اربعین، قلب و نبض موکب‌دارها به تپش می‌افتد. هرکدام به شکلی خاص ارادت خود را به اباعبدالله علیه‌السلام نشان می‌دهند. اما موکب ابو امیر متفاوت است. او نه‌تنها در ایام اربعین، بلکه در تمام طول سال آماده خدمت به زائرین اهل‌بیت است. عشق به امام حسین علیه‌السلام چنان در زندگی او تنیده شده که خدمت به زائران را جزئی از هویت خود می‌داند. 
میثاق عباس فضل، ملقب به ابو امیر، در دهم نوامبر ۱۹۷۸ میلادی متولد شده است. او پدر سه دختر و دو پسر است و سال‌هاست که عشق به اهل‌بیت را در قالب خدمت به زائرین اباعبدالله علیه‌السلام عملی کرده است. 
 موکب ابو امیر؛ از محرم تا محرم 
ابو امیر برایم با لحن بسیار زیبای عربی از موکب خود می‌گوید: «از اول ماه صفر تا اربعین، پذیرای زائران امام حسین علیه‌السلام هستیم. اما خدمت ما محدود به این ایام نیست. در کل ماه محرم تا اربعین، زائران ایرانی و عراقی که به این‌جا می‌آیند، پذیرایی می‌شوند. علاوه‌بر این، در ایام شهادت ائمه علیهم‌السلام نیز مراسمی برگزار می‌کنیم. درِ موکب ما، در تمام طول سال به روی زائران باز است.»
خدمت به زائران امام حسین علیه‌السلام از دیرباز در خانواده ما جاری بوده و به‌عنوان یک میراث گران‌بها از اجدادمان به ما رسیده است. در سال 1990، به دلیل ظلم و سرکوب‌های رژیم صدام، از بصره فرار کردیم و در این مکان ساکن شدیم. از همان ابتدا، با عشق و ارادت به امام حسین علیه‌السلام، به خدمت به زوار مشغول شدیم. در دوران صدام، این خیابان همان شارع بسیار خلوت بود و زوار کمی داشت. آن زمان، زائران اگر جایی پیدا می‌کردند، درِ خانه‌ها را می‌زدند و درخواست غذا، آب و جای خواب می‌کردند. ما به‌مرور توانستیم این خدمت را احیا کرده و یاد و خاطره اجدادمان را گرامی بداریم. 
رنج مهاجرت و مبارزه با ظلم
پدربزرگم، حاج حسین فضل امیری، یکی از مبارزان علیه رژیم صدام بود. خانواده‌مان برای در امان ماندن از ظلم‌های صدام به ایران مهاجرت کردند و در سال 1991، تنها یک سال پس از مهاجرت، او در شهرستان اهواز درگذشت. 
حاج ابوالهیل امیری، یکی دیگر از اعضای خانواده، فرمانده سپاه بدر و از معترضان به رژیم صدام بود. دخترش، شهیده بلقیس ابوالهیل، به‌دست نیروهای صدام به شهادت رسید. داستان مبارزه آن‌ها یادآور رشادت و ایثار در برابر ظلم است. 
حاج ابوالهیل، با خانواده به سمت عربستان سعودی هجرت کرد و آنجا به رحمت خدا رفت. در جریان این مبارزات، شهیده بلقیس نیز از سوی نیروهای صدام، هنگام فرار سپاه بدر، هدف حمله با هلی کوپتر قرار گرفت و به شهادت رسید. 
نیروهای صدام حتی از خانواده‌ها هم نمی‌گذشتند. در یکی از این حملات، زائران و مبارزان کنار رودخانه اهوار هدف رگبار هلی‌کوپتر قرار گرفتند. پیکر آن‌ها روزها بر زمین ماند تا سرانجام خانواده‌ها توانستند اجساد را جمع‌آوری کنند. 
خاطرات این ایثار و شهادت، ما را بر آن داشت تا میراث خدمت به زوار امام حسین علیه‌السلام را زنده نگه داریم. امروز، این خدمت نه‌تنها وظیفه، بلکه راهی برای گرامی‌داشت نام و یاد گذشتگان است که با جان و دل 
برای عشق به اهل‌بیت تلاش کردند.
ریشه‌های تشکیل سپاه بدر 
حزب الدعوه، حزب‌الله‌، قرارگاه فجر و سپس سپاه بدر، به‌عنوان یکی از جریانات اثرگذار مقاومت علیه رژیم صدام، توسط آیت‌الله سید محمدباقر صدر پایه‌گذاری شد. پس از ایشان، سید محمدباقر حکیم با ادامه این راه، نقش مهمی در توسعه و تثبیت این نهاد ایفا کرد. هدف از تأسیس سپاه بدر، ایجاد بستری برای مقاومت فعال علیه ظلم و سرکوب رژیم بعثی بود. 
این نهاد، اگرچه پیش از سال 1990 نیز وجود داشت، اما پس از پایان جنگ ایران و عراق به‌طور جدی‌تر سازماندهی شد و فعالیت خود را تحت نام رسمی «سپاه بدر» آغاز کرد. 
تشکیل و ساختار سپاه بدر
سپاه بدر ابتدا به‌صورت غیررسمی و پراکنده فعالیت داشت. اعضای این گروه، در دوره‌های کوتاه‌مدت دوماهه یا سه‌ماهه، با هدف جمع‌آوری اطلاعات و انجام فعالیت‌های اعتراضی علیه صدام، به‌طور موقت گرد هم می‌آمدند. اما پس از سال 1990، با افزایش فشارهای رژیم بعث بر مردم عراق و تشدید سرکوب‌ها، ساختار سپاه بدر منسجم‌تر شد. 
در آن زمان، مأموریت اصلی اعضای سپاه بدر، جمع‌آوری اطلاعات حساس از رژیم بعث، سازمان‌دهی مبارزات مخفی و در نهایت، براندازی حکومت صدام بود. اعضا در شرایط دشوار و با امکانات محدود، با تمام توان در این مسیر گام برمی‌داشتند. 
سید محمدباقر حکیم، به‌عنوان یکی از برجسته‌ترین شخصیت‌های مقاومت در عراق، رهبری سپاه بدر و حزب‌الله را برعهده گرفت. او نه‌تنها به سازمان‌دهی نیروها کمک کرد، بلکه با ارائه استراتژی‌های دقیق، نقش مهمی در گسترش فعالیت‌های سپاه ایفا نمود. 
وی معتقد بود که برای مقابله با ظلم صدام، باید از روش‌های اطلاعاتی، فرهنگی و نظامی بهره گرفت. تحت رهبری ایشان، سپاه بدر به یک نیروی تأثیرگذار در مقاومت عراق تبدیل شد. 
سپاه بدر؛ نماد مقاومت علیه صدام
اعضای سپاه بدر در دوران فعالیت خود با خطرات زیادی مواجه بودند. بسیاری از آن‌ها جان خود را در این مسیر از دست دادند، اما هیچ‌گاه از هدف خود که براندازی رژیم صدام و ایجاد عدالت در عراق بود، دست نکشیدند. سپاه بدر توانست با سازمان‌دهی مبارزات، جمع‌آوری اطلاعات مهم و ایجاد شبکه‌های مقاومت، تأثیر عمیقی در مقابله با حکومت بعثی بگذارد. این نهاد نه‌تنها یک گروه نظامی، بلکه نمادی از ایستادگی و مقاومت مردم عراق در برابر ظلم و ستم بود.
اربعین؛ نقطۀ اتصال دل‌ها
اربعین، نقطه‌ای است که دل‌ها به‌هم پیوسته و مسیرهایی که در ابتدا نامعلوم به نظر می‌رسید، به سرانجامی روشن می‌رسند. برکات امام حسین علیه‌السلام بی‌پایان است و یکی از نشانه‌های پنج‌گانه‌ای که مؤمنین با آن شناخته می‌شوند، زیارت اربعین است. وقتی به گذشته نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که این‌جا چیزی جز بیابان نبوده، اما با آغاز پیاده‌روی‌های اربعین و تبدیل این مکان به حسینیه، این سرزمین بیابانی به جایی آباد و پر از احساسات عاشقانه تبدیل شد. 
حسینیه‌ای که از یک خیمه آغاز شد
باسم امیری برادر زاده ابو امیر که نقش مترجم را به خوبی ایفا می‌کند در ادامه توضیح می‌دهد: 
«یک نکته‌ای را بگویم که قبلاً ابو امیر با پسرعموها و برادرانش تنها یک خیمه داشتند که در اختیار خدمت به زائران امام حسین علیه‌السلام قرار می‌دادند. من خودم آن زمان با آنها نبودم، اما عکس‌های قدیمی‌شان را دیده‌ام. حالا همان خیمه کوچک تبدیل به این حسینیۀ بزرگ و پر از برکت شده است. همین‌طور، موکب بزرگی که امروزه راه‌اندازی کرده‌اند، همه پر از احساس است. امام حسین علیه‌السلام به آنها چیزی داده که قابل وصف نیست. وقتی که به امام حسین علیه‌السلام چیزی می‌دهی، او همیشه بیشتر و بزرگ‌تر از آنچه که داده‌ای، به تو می‌دهد.» 
این تغییرات نه‌تنها در سطح مادی بلکه در سطح معنوی و اجتماعی هم اتفاق افتاده است. امروز، اربعین نه‌تنها به یک مناسبت مذهبی، بلکه به نقطۀ اتصال میان دل‌ها و فرهنگ‌ها تبدیل شده است. 
آشنایی‌ها و دوستی‌های فراتر از مرزها
در این مسیر، آشنایی‌ها و دوستی‌هایی شکل می‌گیرد که فراتر از مرزهای جغرافیایی است. ابو امیر 
ادامه می‌دهد: «همین‌طور، آشنایی من با شما و ایرانی‌ها، نه‌تنها از زیارت اربعین و محبت سیدالشهدا است، بلکه اگر امام حسین علیه‌السلام نبود، هیچ‌کدام از این ارتباطات شکل نمی‌گرفت. نه ما ایرانی‌ها را می‌شناختیم و نه ایرانی‌ها ما را. اما امام حسین علیه‌السلام با برکت‌هایی که به‌دنبال خود آورد، این محبت‌ها را میان ما ایجاد کرده است. حالا وقتی ما به ایران می‌رویم، دیگر در حیرت نیستیم که کجا برویم؛ چون می‌دانیم که در هر شهری یک دوست و برادر داریم. این‌ها همه از برکات امام حسین علیه‌السلام در ایام اربعین است. وقتی شما و دیگر دوستان ایرانی به عراق می‌آیید، دیگر غریبه نیستید؛ بلکه دوستی در این‌جا دارید.» 
پرچمی که همواره برافراشته است
امام حسین علیه‌السلام نه‌تنها در دنیای ما بلکه در قلب‌ها و ذهن‌ها نیز پرچم عزت و مقاومت را برافراشته نگاه می‌دارد. همان‌طور که حضرت زینب سلام‌الله‌علیها به امام سجاد علیه‌السلام فرمودند: «روزی اهل ضلال و کافران و مشرکان قصد می‌کنند که پرچم امام حسین علیه‌السلام را زمین بیندازند، اما عجب که این پرچم زمین نمی‌افتد و خدا این پرچم را بالا و بالاتر نگه می‌دارد، با همان شیعیانی که دور و بر 
امام حسین علیه‌السلام هستند، این پرچم را بالا می‌برد.» این پرچم امروز، نه‌تنها در خاک کربلا بلکه در قلب‌های میلیون‌ها نفر در سرتاسر جهان برافراشته است. 
منشأ اهمیت موکب‌داری؛ ارثی از اجداد 
ابو امیر ادامه می‌دهد: موکب‌داری، به‌عنوان یک سنت ارزشمند، برای ما نه‌تنها یک وظیفه دینی و مذهبی است، بلکه یک ارثیه خانوادگی و فرهنگی است که از نسل‌های گذشته به ما رسیده است. این خدمت به زائران امام حسین علیه‌السلام، از همان زمان‌های قدیم در خانواده‌ ما و اجداد ما رایج بوده است و آن‌ها در دوران سخت و تاریک رژیم صدام هم این مسئولیت را بر دوش داشتند. 
در آن دوران، خدمت به زوار امام حسین علیه‌السلام در شرایط بسیار دشوار و محدود انجام می‌شد. حتی بسیاری از فعالیت‌های مربوط به پذیرایی از زوار تنها در شب‌ها صورت می‌گرفت و امکانات کمی وجود داشت. این خدمت برای اجداد ما، نه تنها یک عمل مذهبی، بلکه یک مبارزه و مقاومت در برابر ظلم رژیم بعثی بود. در آن زمان، حتی کوچک‌ترین فعالیت‌های مذهبی، به‌ویژه در ارتباط با اهل‌بیت علیهم‌السلام، با خطراتی همراه بود. 
اما امروز، پس از گذشت سال‌ها، جایگاه امام حسین علیه‌السلام و اهل‌بیت علیهم‌السلام به‌عنوان نمادهای حق و عدالت روزبه‌روز برجسته‌تر و شناخته‌شده‌تر شده است. در حالی که صدام و رژیمش که نماینده ظلم و فساد بود، دیگر وجود ندارد، امام حسین علیه‌السلام به‌عنوان پرچمدار حق و حقیقت در قلب میلیون‌ها نفر جایگاه خاص خود را پیدا کرده است. 
این روند نه‌تنها در منطقه بلکه در سرتاسر جهان مشهود است. امروز، شاهد آن هستیم که بسیاری از مردم از اقصی‌نقاط دنیا برای زیارت امام حسین علیه‌السلام 
می‌آیند و در این میان، موکب‌ها به‌عنوان نمایندگان خدمت به زوار، نقش مهمی در گسترش محبت و ارادت به اهل‌بیت ایفا می‌کنند. این حق‌بودن امام حسین علیه‌السلام است که به‌طور جهانی شناخته می‌شود و روز به روز به تأثیرات آن افزوده می‌شود.
خادمی امام حسین علیه‌السلام 
توفیق الهی و خلوص نیت
خادمی امام حسین علیه‌السلام چیزی فراتر از یک مسئولیت ساده است؛ این یک توفیق الهی است که از جانب خداوند به کسانی که به‌دنبال خدمت صادقانه و با اخلاص هستند، عطا می‌شود. وقتی می‌گوییم که «خادمی امام حسین علیه‌السلام توفیق می‌خواهد»، منظور این است که این خدمت نه تنها نیاز به اراده و نیت پاک دارد، بلکه باید دل‌سپرده به عشق امام حسین علیه‌السلام باشد تا بتوان در این راه موفق بود. 
ما همزمان با دیگر خادمان در نجف و سایر شهرها، نقش خود را در این مسیر ایفا می‌کنیم. اما اگر ما چیز ملموسی از اهل بیت علیهم‌السلام نداشته باشیم، اگر در دل خود احساسی از ارتباط معنوی با آن‌ها نداشته باشیم، نمی‌توانیم واقعاً به‌طور کامل متمسک به محبت و خدمت به ایشان شویم. این همان برکت است که باید در دل و ذهن انسان باشد. 
برکت در خدمت به امام حسین علیه‌السلام، از جایی ناشی می‌شود که خادمان باید برای خدمت، در درجه اول توفیق الهی داشته‌باشند. بدون آن توفیق، حتی با بهترین نیت‌ها و تلاش‌ها، نمی‌توانیم خدمت شایسته‌ای انجام دهیم. این توفیق تنها از سوی خداوند و از دل خلوص نیت می‌آید. اگر کسی نیت صادقانه داشته باشد و با تمام وجود در مسیر خدمت به زوار امام حسین علیه‌السلام قدم بردارد، حتماً امام حسین علیه‌السلام او را کمک خواهد کرد. 
حس خادمی امام حسین علیه‌السلام در دل انسان چیزی است که هیچ‌گاه به‌راحتی فراموش نمی‌شود. وقتی خدمت‌ به پایان می‌رسد، ما که این توفیق را داشته‌ایم، بسیار ناراحت می‌شویم که چرا این لحظات پر برکت تمام شد. گاهی اوقات حتی اشک می‌ریزیم، زیرا به‌طور عمیق احساس می‌کنیم که خدمت به امام حسین علیه‌السلام چیزی است که هیچ‌چیز دیگری در دنیا نمی‌تواند جایگزین آن شود. این احساس، همان عشق بی‌پایان به امام حسین علیه‌السلام است که در دل خادمان باقی می‌ماند، حتی وقتی که خدمت به پایان می‌رسد.
 عشق امام حسین علیه‌السلام 
حریف تهدید وهابی‌ها
عشق به امام حسین علیه‌السلام در دل‌های مؤمنین نه‌تنها مانعی برای تهدیدات و تهدیدکنندگان، بلکه نیرویی است که هیچ‌چیز نمی‌تواند آن را متوقف کند. ابو امیر در این خصوص می‌گوید: «در روزهای رژیم صدام گفته بودند که اگر کسی بخواهد به زیارت امام حسین علیه‌السلام برود، دستش را قطع می‌کنیم، و اگر دوباره بخواهد برود، پایش را قطع می‌کنیم. در چنین شرایطی، مردم به‌طور شجاعانه و با ایمان کامل به عشق امام حسین علیه‌السلام، باز هم به زیارت می‌رفتند. در یکی از مداحی‌ها آمده که زائر امام حسین علیه‌السلام 
می‌گوید: اگر دستانم و پاهایم را قطع کنید، از زیارت امام حسین علیه‌السلام دست نمی‌کشم. »
«حالا هم هر تهدیدی که وهابی‌ها بکنند، ما ترسی نداریم. ما می‌بینیم که امام حسین علیه‌السلام حق است. بنابراین، هر تهدیدی که آن‌ها کنند، نه‌تنها نمی‌تواند ما را متوقف کند، بلکه این تهدیدات ما را بیشتر و بیشتر می‌کند. چون ما می‌دانیم که امام حسین علیه‌السلام تمام وجودش را فدای خدا کرد و ما باید به‌اندازه ذره‌ای به امام حسین و زائرانش خدمت کنیم.» این عشق و ارادت به امام حسین علیه‌السلام به حدی 
عمیق است که حتی تهدیدات و مجازات‌ها هم نمی‌تواند آن را کم کند. زائران امام حسین علیه‌السلام از سرتاسر جهان می‌آیند و این جریان روز به روز گسترش می‌یابد. 
سخنرانی حضرت زینب(س) و وعده الهی
ابو امیر در ادامه به سخنرانی حضرت 
زینب سلام‌الله‌علیها در مقابل یزید اشاره می‌کند و می‌گوید: «سخن حضرت زینب علیه‌السلام در مقابل یزید را به‌خوبی شنیده‌اید؟ وقتی حضرت زینب علیه‌السلام قسم می‌خورد و می‌فرماید: تو نمی‌توانی ذکر ما را پاک کنی. هر کاری که می‌خواهی بکن، ولی نمی‌توانی ذکر ما را پاک کنی. این سخن حضرت زینب(س) بود، و ما می‌بینیم که نام و یاد امام حسین علیه‌السلام نه‌تنها پاک نشد، بلکه روز به روز بالاتر و بالاتر رفت.»
این حقیقت نشان می‌دهد که عشق به امام حسین علیه‌السلام به‌گونه‌ای عمیق و ریشه‌دار در دل‌های شیعیان جای دارد که هیچ‌چیز نمی‌تواند آن را متوقف کند. امام حسین علیه‌السلام و اهل بیت علیهم‌السلام حتی از تهدیدات دنیوی و خطرات بزرگ نیز جان سالم به در بردند و امروز نیز در دل‌های مؤمنین جایگاه ویژه‌ای دارند.
هزینه‌های موکب و فدای عشق
 به امام حسین علیه‌السلام
باسم امیری در این بخش از مصاحبه به‌طور مفصل به چگونگی تأمین هزینه‌های موکب و چالش‌های مرتبط با آن اشاره می‌کند و در عین حال عشق و اخلاص خانواده‌اش به امام حسین علیه‌السلام را در فرآیند خدمت‌رسانی به زائران روشن می‌سازد:
«ما چند برادر داریم که همه در همین موکب خدمت می‌کنند. برادر بزرگ ابو امیر بنام آقایان فاضل ابو منتظر، رعد ابو حسین، شیخ بلاسم، ریاض ابو کرار، ابو عباس بنام فضل و جاسم تحسین عبدعلی، حیدر مصطفی عباس، محمد، حسین، سعد سجاد و خیلی دیگر از بچه‌ها از اقوام و دوستان از بصر و بغداد، در این موکب خدمت‌رسانی می‌کنند.»
این خانواده به‌طور جمعی مسئولیت خدمت به زائران امام حسین علیه‌السلام را بر عهده‌دارند و در این راه دست در دست هم به‌طور جدی تلاش می‌کنند. اما باسم تاکید می‌کند که این هزینه‌ها را خودشان تأمین می‌کنند و همواره با مشکلات مالی مواجه هستند.
«وقتی که زمان زیارت اربعین می‌شود، هر کدام از این‌ها هر مقداری که می‌تواند می‌دهد یا این‌که می‌گوییم مثلاً هر کسی باید یک میلیون دینار بدهد و بعضی از این‌ها همین یک میلیون را می‌دهند و بعضی دیگر حتی بیشتر از این مقدار را هزینه می‌کنند.»
اما صرف‌نظر از اینکه این کمک‌ها جمع‌آوری می‌شود، هنوز هم بودجه برای خرید وسایل و خدمات مورد نیاز موکب کفایت نمی‌کند، و این مسئله یکی از چالش‌های اصلی آن‌هاست. در واقع، باسم توضیح می‌دهد که چگونه خانواده‌اش برای تأمین نیازهای موکب باید از منابع مالی خود مایه بگذارند و حتی گاهی به بازار و مغازه‌ها بدهکار می‌شوند.
«با اینکه این پول‌ها را جمع می‌کنند، باز برای تهیه چیزهایی که می‌خواهند پخش کنند، بودجه نمی‌رسد و وقتی ابوامیر می‌خواهد وسایل را خریداری کند، به بازار و مغازه بدهکار هم می‌شود. مثلاً امسال یا سال قبل هفت میلیون دینار بدهکار بود. البته بعد از اینکه اربعین می‌آید، خودش کم‌کم بدهی‌هایش را می‌دهد تا تمام شود، ولی این‌ها را حس نمی‌کند و فقط می‌گوید: یا امام حسین علیه‌السلام من این چیزها را به شما دادم، خودت حلش کن.»
جالب اینجاست که حتی زمانی که به مغازه‌داران بدهکار می‌شوند، آن‌ها نیز هیچ‌گونه فشاری به ابوامیر وارد نمی‌کنند. بلکه برعکس، همگی با دل‌ودل از او حمایت می‌کنند و متوجه‌اند که کار او برای امام حسین علیه‌السلام است.
«افرادی که ابوامیر از آن‌ها خرید می‌کند، اصلاً او را تحت فشار نمی‌گذارند و سخت نمی‌گذارند. بلکه می‌گویند: شما داری این‌ها را برای امام حسین علیه‌السلام می‌بری، هر وقت خواستی پول آن‌ها را بیاور و به فکر ما هم نباش.»
این وضعیت و تعاملات نشان می‌دهد که عشق به امام حسین علیه‌السلام نه‌تنها انگیزه‌ای برای خدمت به زائران است، بلکه برکات و فضل امام حسین علیه‌السلام موجب می‌شود که مشکلات مالی و بدهکاری‌ها نیز به‌طور معجزه‌آسا حل شوند. ابوامیر خود نیز بر این باور است که همه‌ی این‌ها به برکت امام حسین علیه‌السلام است و او تنها وسیله‌ای برای خدمت به زائران است.
«این‌ها را امام حسین علیه‌السلام برای خودش فراوان کرده و اگر این‌ها نبود، معلوم نبود که چه باید می‌کردم!»
همچنین باسم امیری از همکاری و کمک‌های سایر اعضای خانواده و اقوام برای تأمین هزینه‌های موکب نیز سخن می‌گوید. با اینکه مشکلات مالی به‌طور دائم وجود دارد، اما همیشه کمک‌هایی از برادران، دایی‌ها و دیگر اقوام جمع می‌شود که این مشکلات را حل می‌کند.
«ما هم پول می‌دهیم، مثلاً برادرم، پسر دایی‌ام و سایر اقوام که هزینه می‌کنند و کمک می‌کنند و پول جمع می‌شود، ولی بزرگ‌تر ما و در واقع هسته اصلی این کار و خدمت، ابوامیر است و کارها دست اوست و او بیشتر از همه اذیت می‌شود.»
در نهایت، می‌توان گفت که این خدمت‌رسانی به زائران امام حسین علیه‌السلام برای ابوامیر و خانواده‌اش چیزی فراتر از یک مسئولیت مالی است. این‌ها همه نتیجه عشق و ارادت بی‌پایان به امام حسین علیه‌السلام است که موجب می‌شود هیچ‌کدام از مشکلات و چالش‌های مالی نتواند آن‌ها را از خدمت به زائران امام حسین علیه‌السلام منصرف کند.
صحنه‌هایی از دلدادگی زائران 
ابو امیر ادامه می‌دهد: در روزهای اربعین، شاهد صحنه‌های شگرفی از دلدادگی و ایثار زائرانی هستیم که عشق به امام حسین علیه‌السلام را با تمام وجود به نمایش می‌گذارند. هر یک از این صحنه‌ها گواهی است بر عمق ارادت و فداکاری افرادی که از هر سن و سال و از هر گوشه‌ای از جهان برای زیارت حضرت اباعبدالله (علیه‌السلام) به کربلا می‌آیند.
یکی از این صحنه‌های به یاد ماندنی، داستان خانمی نودساله است که در پیاده‌روی اربعین شرکت کرده و عازم کربلاست. گفته می‌شود که این خانم با شوق و ارادت بی‌پایان، مسافت طولانی را پیاده طی می‌کند. زمانی که به او آب پیشنهاد می‌دهند، او از نوشیدن آن امتناع می‌کند و با دلی پر از درد می‌گوید: «نه! من آب نمی‌خورم، چون امام حسین علیه‌السلام تشنه شهید شد. امام حسین علیه‌السلام را کشتند و او تشنه است، من هم آب نمی‌خورم.»
این سخنان نشان‌دهنده عظمت و فداکاری است که تنها در دل کسانی جای دارد که عاشق امام حسین علیه‌السلام هستند. او تا رسیدن به کربلا و حتی در بازگشت، آب نمی‌خورد تا نشان دهد که عشق به امام حسین در عمق وجودش نفوذ کرده است. چنین صحنه‌هایی برای همیشه در یادها می‌ماند و در دل هر ناظری احترام و تحسین بر می‌انگیزد. 
در کنار این خانم، پیرمردی نیز با کمر خمیده و قدم‌هایی که از زمان و سختی سفر به شدت متاثر است، سینه‌زنان و با صدای بلند «یاحسین» می‌گوید. او نیز در حدود ۸۰ تا ۹۰ سال سن دارد، اما تمام وجودش به عشق امام حسین علیه‌السلام می‌سوزد. تا خود کربلا می‌رود و در راه، خستگی و درد جسمانی را به هیچ می‌گیرد. این پیرمرد همانند دیگران نشان می‌دهد که عشق به امام حسین، هیچ‌گونه مرزی ندارد؛ حتی پیری و بیماری نمی‌تواند مانع از رسیدن به مقصد و ابراز ارادت به سیدالشهدا (علیه‌السلام) شود. و همین‌طور، داستان‌های دیگری از زائران مختلف می‌توان یافت که با دلی سرشار از عشق و محبّت به امام حسین علیه‌السلام به کربلا می‌روند. از جمله زنی جوان که با پای برهنه در میان گرد و غبار راه کربلا را می‌پیماید، یا مردی که با دست شکسته و دردی طاقت‌فرسا، هر گامش را به سمت کربلا می‌گذارد. این‌ها همه صحنه‌هایی از عشق بی‌پایان به امام حسین علیه‌السلام 
هستند که دل هر بیننده‌ای را می‌لرزاند و متعجب می‌کند از این‌که چطور یک عشق می‌تواند چنین توان و انگیزه‌ای در دل انسان‌ها ایجاد کند.
هر یک از این افراد در مسیر کربلا، حتی اگر در سختی و مشقت باشند، اثبات می‌کنند که محبت 
امام حسین علیه‌السلام در قلب‌هایشان جای دارد. آنها از هیچ چیز دریغ نمی‌کنند و حتی از جان و تن خود برای رسیدن به او می‌گذرند. این صحنه‌ها اجر و پاداش عظیمی دارند که تنها خود امام حسین علیه‌السلام و خداوند قادر هستند تا آن را اندازه‌گیری کنند. 
در پایان باید گفت که این‌ها تنها نمونه‌هایی از عشق و وفاداری بی‌پایانی هستند که در پیاده‌روی اربعین در هر گوشه‌ای از راه‌های کربلا به نمایش گذاشته می‌شود. این صحنه‌ها یادآور آن هستند که عشق به امام حسین علیه‌السلام، نه تنها در قلب‌های بزرگسالان، بلکه در دل‌های کودکان و پیران نیز شعله‌ور است و همیشه زائران جدیدی به جمع عاشقان ایشان می‌پیوندند.
 بلقیس ابوالهیل: یک قهرمان از دل جنگ
حادثه‌ای که در زمان رژیم صدام برای خانواده‌ام رخ داد، یکی از تلخ‌ترین و دردناک‌ترین صحنه‌ها در تاریخ معاصر است. 
من در آن زمان پنج سال داشتم و شاهد حمله موشکی به خانه‌مان بودم. این حمله موشکی به ما و خانواده‌ام، به ویژه به بلقیس ابوالهیل، همسر پدرم، آسیب‌های عمیقی زد که هنوز هم در ذهنم باقی مانده است.
بلقیس ابوالهیل یکی از زنانی بود که در روزهای تاریک و پرآشوب جنگ علیه رژیم صدام جان خود را فدای ارزش‌های انسانی کرد. در این حمله موشکی، بلقیس به همراه دیگر اعضای خانواده، شاهد صحنه‌ای وحشتناک بود. موشک به سر بچه شیرخواره‌ای که در بغل مادرش بود، اصابت کرد و جان کودک را گرفت، و همچنین نیمی از بدن مادر نیز جدا شد. 
در همان لحظات، بلقیس، همسر پدرم، جان خود را فدای عشق به انسانیت و امام حسین علیه‌السلام کرد و پیکرش روی بدن پسر کوچک خود افتاد.
در آن شرایط دشوار، پدرم، حاج حسین فضل امیری، با شجاعت و ارادت خاصی که به 
حضرت صاحب‌الزمان علیه‌السلام داشت، تصمیم گرفت از منطقه فرار کند و جان خانواده را نجات دهد. باوجود تهدیدات و سختی‌هایی که از جانب رژیم صدام وجود داشت، او همچنان مقاوم و ثابت‌قدم بود. توسل به امام زمان علیه‌السلام و همت بلند پدرم باعث شد که خانواده‌ام از این بحران جان سالم به در ببرد.
نکته مهم در این روایت، شجاعت و ایثار پدرم است که به تنهائی با دشمنان درگیر شد. زمانی که دشمنان به او نزدیک شدند، او شجاعانه تیراندازی کرد و در شرایطی که طبق معمول باید نفر اول از دشمنان می‌افتاد، نفر هفتم در صف دشمنان پیش از دیگران به زمین افتاد. پدرم در این لحظات، آیۀ «و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی» را می‌خواند و می‌گفت: «الحمدلله که خدا با ماست و وقتی که من تیراندازی می‌کنم، این‌ها می‌افتند.» این نشان می‌دهد که در چنین جنگ‌هایی، همیشه یاری خداوند با مجاهدان در راه حق است.
ایثار و فداکاری در راه حق 
هیچ‌گاه فراموش نمی‌شود
پیکر بلقیس ابوالهیل پس از شهادت به مدت سه روز در آفتاب باقی ماند. حتی تاریخ نتوانسته بود فداکاری او را فراموش کند. بعد از مدتی، پسر بلقیس، که در آن زمان کودک بود، زمانی که بزرگ‌تر شد، گفت: «مادر من شهید شده است و مادر شما هم مادر من خواهد بود.» این پیوند انسانی میان خانواده‌ها و عشق به امام حسین علیه‌السلام همچنان ادامه داشت، حتی با اینکه بعدها خانواده‌ام از هم جدا شدند و پسر بلقیس به عربستان سعودی، سوئد و سپس به عراق بازگشت. این صحنه‌ها به وضوح نشان می‌دهند که چگونه انسان‌ها در شرایط سخت جنگ و تهدیدات رژیم‌های مستبد، همچنان وفاداری و ایثار را از خود نشان می‌دهند. شهادت بلقیس ابوالهیل و فداکاری‌های خانواده‌ام همچنان در دل تاریخ و در دل انسان‌های آزاده باقی خواهد ماند. این‌ها یادآوری هستند برای نسل‌های آینده که ایثار و فداکاری در راه حق هیچ‌گاه فراموش نمی‌شود.
بلقیس ابوالهیل یک نماد واقعی از ایثار و فداکاری در دل جنگ‌های خونین عراق است. او نه تنها یک مادر فداکار، بلکه یک زن مقاوم و شجاع بود که در سخت‌ترین شرایط، جان خود را فدای اصول انسانی و دینی کرد. در تاریخ دردناک جنگ عراق، به ویژه در دوران رژیم صدام، این‌گونه شخصیت‌ها که از جان و مال خود گذشتند، به فراموشی سپرده نمی‌شوند. بلقیس ابوالهیل جزو آن دسته از زنانی است که با تمام وجود به امام حسین علیه‌السلام و آرمان‌هایش اعتقاد داشت و در مسیر خدمت به اهل بیت علیهم‌السلام، هیچ چیزی نمی‌توانست او را از مسیرش منحرف کند.
رژیم صدام هیچ‌گونه رحم و مروتی نشان نمی‌داد
در جریان حمله موشکی که به خانه آن‌ها در دوران جنگ تحمیلی صدام به عراق صورت گرفت، بلقیس ابوالهیل به‌طور مستقیم در خط آتش دشمن قرار گرفت. در آن لحظه حساس که دشمن با تمام قدرت حمله کرده بود، او نه تنها از جان خود بلکه از جان فرزند خود نیز دفاع کرد. با آنکه بسیاری از افراد در چنین شرایطی می‌توانستند ترس و وحشت را احساس کنند، بلقیس با شجاعت تمام در کنار خانواده‌اش ایستاد و با تمام وجود به امام حسین علیه‌السلام پناه برد.
حادثه‌ای که در آن زمان رخ داد، علاوه‌بر اینکه یکی از تلخ‌ترین لحظات زندگی او و خانواده‌اش بود، همچنین نمایانگر عظمت روحیه‌ای بود که در وجود او جاری بود. در آن لحظه‌ای که موشک به بغل بچه شیرخواره‌ای که در دستان مادرش بود، اصابت کرد و جان او را گرفت، بلقیس تا آخرین نفس‌ها در کنار بچه‌های خود ایستاده بود. او نه تنها فدای زندگی خود شد، بلکه در این مسیر حتی از مادرانه‌ترین احساسات نیز گذشت تا از آلام دیگران بکاهد. بی‌گمان فداکاری او، به‌ویژه در شرایطی که رژیم صدام هیچ‌گونه رحم و مروتی نشان نمی‌داد، روحیه مقاومت و ایستادگی در برابر ظلم و فساد را به نمایش گذاشت.
چیزی که از بلقیس ابوالهیل بر جای ماند، تنها یک نام یا خاطره از یک زن شهید نبود؛ او در دل تاریخ یک نماد از مقاومت در برابر ظلم و فدای جان در راه حق شد. همان‌طور که در روایت‌ها آمده است، پیکر بلقیس به مدت سه روز در آفتاب سوزان باقی ماند تا یادش برای همیشه در دل تاریخ باقی بماند. این فداکاری نه‌تنها در ذهن خانواده‌اش، بلکه در دل تمام کسانی که این روایت‌ها را می‌شنیدند و می‌خواندند، نقش بست.
چه چیزی می‌تواند دلی را به اندازه‌ای پر از عشق و فداکاری کند که کسی مانند بلقیس، با تمام عاطفه مادری و عشق به فرزند، جان خود را در چنین شرایطی فدای اصول انسانی کند؟ پاسخ در پیوند او با امام حسین علیه‌السلام نهفته است. او خود را تنها در راه امام حسین علیه‌السلام یافت و هرگز از مسیرش بازنگشت، حتی اگر این مسیر به قیمت جانش تمام می‌شد.
بلقیس ابوالهیل نه فقط یک مادر، بلکه یک زن شجاع و ایثارگر بود که روحیه‌ای بی‌نظیر در برابر تهدیدات دشمنان داشت. او نمونه‌ای از مادران شهیدی است که در دل جنگ‌ها، نشان دادند که روحیه ایثارگری و فداکاری مادرانه نه تنها در خانواده‌ها، بلکه در جامعه‌های انسانی می‌تواند یک تاثیر شگرف داشته باشد.
حاج ابوالهیل: رئیس عشیره و نماد ایستادگی 
در برابر ظلم رژیم صدام
حاج ابوالهیل و حاج فضل (که در منطقه به‌عنوان رئیس عشیره‌ی الأمير طه الأمارة شناخته می‌شدند) یکی از شخصیت‌های برجسته و تاثیرگذار در تاریخ معاصر عراق و به‌ویژه در جامعه خود بود. او مردی با کرم و سخاوت بی‌نظیر بود که همواره در پی حل مشکلات مردم و رفع نیازهای آن‌ها می‌کوشید. مردم عشیره و دیگر افرادی که به هر دلیلی دچار مشکل می‌شدند، به سراغ حاج ابوالهیل می‌آمدند و با اعتماد کامل به او، مشکلات خود را مطرح می‌کردند تا او راه‌حلی برای آن‌ها پیدا کند.
یکی از ویژگی‌های بارز حاج ابوالهیل، کریم بودن و سفره‌داری او بود. او نه تنها در برابر مهمانان خود رفتار گرم و مهمان‌نوازی داشت، بلکه برای پذیرایی از آن‌ها به‌طور سنتی و در سطحی وسیع، مراسم‌هایی برگزار می‌کرد. به‌طور مثال، زمانی که یکی یا دو نفر برای میهمانی به خانه‌اش می‌آمدند، معمولاً یک گوسفند 
سر می‌برید و به همراه غذاهای خاص و مفصل، پذیرایی می‌کرد. این رفتار کریمانه نه فقط در میهمانی‌ها بلکه در تمام جنبه‌های زندگی‌اش نمایان بود، چرا که او باور داشت که برکت در سخاوت است و هر چه بیشتر در خدمت دیگران باشد، برکت بیشتری در زندگی خود می‌بیند.
اما آن‌طور که تاریخ نشان می‌دهد، زندگی حاج ابوالهیل و خانواده‌اش از زمانی که رژیم صدام حاکم شد، دچار چالش‌های زیادی شد. او که از مخالفین سرسخت رژیم صدام بود، در این دوره زمانی بارها تحت تهدید و شکنجه قرار گرفت. برخی از افراد خانواده‌اش از جمله برادرحاج ابوالهیل (حاج فضل) و دیگر اعضای خانواده مجبور به فرار از عراق شدند، چرا که رژیم صدام به‌شدت با مخالفین سیاسی برخورد می‌کرد و آنان را دستگیر، شکنجه و حتی اعدام می‌کرد.
حاج ابوالهیل و بسیاری از اعضای خانواده‌اش برای جان به در بردن از دست رژیم، به کشورهای مختلفی مانند عربستان و ایران پناه بردند. به‌طور خاص، پدر حاج ابوالهیل (حاج فضل) که به ایران رفت، در آنجا فوت کرد و دیگر اعضای خانواده نیز در شرایط سخت زندگی کردند. این دوران فرار و آوارگی، به‌ویژه برای کسانی که مانند حاج ابوالهیل در عراق تحت فشار بودند، بسیار طاقت‌فرسا بود. هم‌چنین، آن‌ها مجبور شدند از زندگی و زادگاه خود دور شوند و در سرزمین‌های بیگانه به دنبال امن‌ترین مکان برای زندگی بگردند.
مقاومت حاج ابوالهیل و خانواده‌اش 
در برابر رژیم صدام
با وجود این فشارهای شدید، زندگی حاج ابوالهیل همواره پر از شجاعت و مقاومت بود. حتی در زمانی که در عربستان به سر می‌برد، به‌عنوان یک چهره مهم و تاثیرگذار در جامعه خود شناخته می‌شد. مردم به‌طور مرتب از او کمک می‌خواستند و از آنجا که او همیشه در خدمت مردم بود، هرگز از ایفای مسئولیت خود در قبال دیگران کوتاهی نمی‌کرد.
اما سخت‌ترین بخش ماجرا زمانی بود که رژیم صدام به‌طور مستقیم به سراغ حاج ابوالهیل و دیگر اعضای خانواده‌اش می‌آمد. آنها بارها دستگیر و زندانی شدند، تنها به‌دلیل مخالفت با رژیم و نایستادن در برابر ظلم و فساد حکومت وقت. در این میان، پدر شما (که همان‌طور که در روایت ذکر شد، به‌شدت مخالف رژیم صدام بود) و دیگر اعضای خانواده مجبور شدند تحمل زیادی را به جان بخرند. برخی از اعضای خانواده، حتی در زندان‌ها روزها و ماه‌ها به‌خاطر باورهایشان تحت شکنجه قرار گرفتند و تنها به دلیل مقاومت در برابر رژیم دیکتاتوری صدام، بارها زندانی و آزار دیدند.
در یکی از این روزها، هنگامی که نیروهای رژیم به‌دنبال پدر شما بودند، به سراغ حاج عباس و شیخ بلاسم رفتند. آنها به‌طور مکرر دستگیر و بازجویی می‌شدند، اما پدر شما هرگز از آرمان‌های خود عقب‌نشینی نکرد. برخی از اعضای خانواده که از نزدیکی‌های عراق به کشورهای دیگر مهاجرت کرده بودند، مانند ابوامیر و برادرش شیخ بلاسم، همواره تحت تهدید بودند. این برخوردها و آزارهای فراوان، گواهی بر آن بود که پدر شما و خانواده‌اش تا چه حد در برابر رژیم ظلم و فساد ایستاده بودند و هیچ‌گاه در برابر آن تسلیم نشدند. مقاومت حاج فضل، مقاومحاج ابوالهیل و همه خانواده‌ آنها در برابر رژیم صدام، نه تنها در برابر ظلم‌های فیزیکی بلکه در برابر ظلم‌های روحی و روانی نیز مشهود بود. بسیاری از خانواده‌های مشابه، در این دوران از ریشه‌ها و هویت خود فاصله گرفتند، اما حاج ابوالهیل و خانواده‌اش با همبستگی و اراده‌ای قوی، همواره از خانواده و آرمان‌هایشان دفاع کردند و تا پایان عمر در مسیر حق باقی ماندند.