پروژه «نخبهکُشی دینی» از سوی کدام جریانات هدایت میشود؟!
ترور با سلاح «نئو فرقانیسم»!
حدود چهارده قرن از ظهور دین مبین اسلام میگذرد و بحمدالله روز به روز بر تعداد راهیافتگان و گروندگان به این آیین آسمانی افزوده میشود. در این بین کم نیستند معاندان و ملحدانی که رویآوری و استقبال خیل عظیم حقجویان بدین مسلک را برنتافته و درپی بدنام کردن و ضربه زدن به ارکان مستحکم این آیین رحمانی هستند.
در دوران صدر اسلام نیز کافران و مشرکان جاهل حجاز بر آن بودند تا به خیال خام خویش، با جنگیدن و مقابله رودررو علیه مسلمین، مکتب تازه مولود یافته اسلام را در نطفه خفه کنند اما دیری نپایید که آیین محمد(ص) در کمتر از ربع قرن بر اقصی نقاط شبه جزیره عربستان استیلا یافت و بانگ الله اکبر در سراسر جهان عالمگیر شد.
قرنها بعد نیز فتوحات مسلمین تا بدان جا امتداد یافت که مسیحیان نیز نتوانستند با به راه انداختن جنگهای صلیبی، مانع پیشروی آیین اسلام تا سرحدات اندلس شوند.
در این هنگام بود که دشمنان اسلام با فهم این مطلب که نمیتوان با اتکال به قوه قهریه بر ایمان راسخ مسلمانان غلبه کرد، ترفند انشقاق در میان مسلمانان را پیگیری نمودند و با دامن زدن به اختلافات جزئی مذهبی در میان فرق و مذاهب اسلامی، بذر کینه و اختلاف را در امت اسلام کاشتند.
در عصر حاضر نیز ظهور و بروز مکاتبی انحرافی همچون وهابیت انگلیسی و تشیع لندنی که در حکم دو سر قیچی نفاق میان مسلمانان محسوب میشوند، خود شاهد و گواهی بر آتش بیاری مستکبرین غربی در جهت برافروختن بیش از پیش شعلههای حقد و نفرت در میان مسلمین است.
با پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن 1357، متفکران و روشنفکران دینی بسیاری همچون شهید دکتر بهشتی، شهید مفتح، شهید استاد مطهری و...، با تبیین معارف اصیل انقلاب اسلامی و تشریح مقتضیات تحقق اسلام ناب در این راه مجاهدتها نمودند و نهایتاً از جانب عناصر خودفروخته و مزدور به فیض شهادت نائل آمدند.
استاد شهید مرتضی مطهری از جمله شخصیتهایی است که عمر پربرکت خود را صرف مقابله با اینگونه جریانات التقاطی و منحرف گذاشت آنگونه که حضرت امام خمینی(ره) در وصفش فرمود: «اینجانب ضایعه اسف برانگیز مرحوم حاج شیخ مرتضی مطهری را تسلیت و تبریک عرض میکنم. تسلیت در شهادت شخصیتی که عمر شریف و ارزنده خود را در راه اهداف مقدس اسلام صرف کرد و با کجرویها و انحرافات مبارزه سرسختانه کرد. من فرزند بسیار عزیزی را از دست داده ام.»
استاد مرتضی مطهری، در طول دهههای 40 و 50 هجری شمسی، در محاصره تبلیغاتی هر دو جریان معرفتی «متجمد» و «متجدد» قرار داشت. اگرچه در نهایت، گلوله ترور از اسلحه جهالت گروهک فرقان به سمت مغز متفکر انقلاب اسلامی شلیک شد که به جریان متجدد تعلق داشت، اما مطهری از جریان متجمد نیز، خوندلها خورده بود و زخمها به تن داشت. گفته میشود یکی از دلایل هجرت مطهری از قم به تهران، فشارهایی بود که از ناحیه جریان متجمد حوزوی به او وارد شد. همین جریان معرفتی بود که کتاب «مسأله حجاب» را برنتابید و تحلیلهای فقهی و اجتماعی مطهری از آموزه حجاب را به شدت طرد و تخطئه کرد. در حسینیه ارشاد نیز، اگرچه مطهری با پارهای از تفکرات و رفتارهای شریعتی موافق نبود، اما جریان متجمد، شریعتی را به دستاویزی برای حمله به مطهری قرار داده بودند. جریان معرفتیِ متجمد، در سطح عوام و اجتماع نیز بدنه داشت و این بدنه، روشنگریها و خرافهزداییهای مطهری را برنمیتافت.
مطهری به برنامه احیای تفکر دینی باور راسخ داشت و معتقد بود که ارزشهای اسلامی در ذهنیت دینی مردم، صورتی واژگونه یافته است. از اینرو، حجم درخور توجهی از تلاشهای فکری و فرهنگیِ مطهری، به آسیبشناسی و اصلاح دیانت عمومی اختصاص یافت. برجستهترین نقطه این رویکرد، انتقادات تند و تیز مطهری به تصور شایع از ماهیت قیام امام حسین(ع) و شیوه برگزاری مراسم عزاداری آن حضرت بود. او در کتاب «حماسه حسینی» آشکارا و بیپروا در برابر بدعتها و خرافهها موضعگیری میکند که برای اقشار و عوام آن دوره، حالت قدسی و ملکوتی یافته بودند. اما مطهری، بیاعتنا به فضای غالب و بیهراس از اینکه مخاطبانش در برابر افشاگریها و روشنگریهایش چه خواهند گفت، پرچم اصلاحگری دینی را در دست گرفت و تلاش کرد تا تصورات و پنداشتههای ناصواب را از واقعه کربلا و قیام عاشورا بزداید. روشن است برای مطهری که معتقد بود روحانیت دچار عوامزدگی شده، دنبالهروی از خرافهها و اوهام مقدس عوام، مقبول نبود. به راستی، باید مطهری را یکی از شجاعترین و شفافترین متفکرانی دانست که در خط مقدم، به مبارزه با دیانت قشری و خرافی و بدعتآلود پرداخت و هرگز تسلیم جنگ روانی و تبلیغات منفی جریان متجمد نشد.
یکی دیگر از متفکرینی که طی سالیان گذشته تحت هجمههای شدید فرقانیهای مدرن قرار گرفته، آیتالله محمدتقی مصباح یزدی است.
ایشان با سخنرانیهای پیش از خطبههای نماز جمعه در میانه دهههای 70 الی 80 شمسی، نه تنها نقش به سزایی در ترویج عارف دینی و شاخصههای سیاسی مدنظر رهبری معظم انقلاب ایفا مینمودند بلکه با افشا نمودن اغراض شوم جماعت تازه به قدرت رسیده تجدیدنظرطلب از تریبون نماز جمعه، رشتههای منحوس این جماعت را پنبه میکردند.
به یاد داریم که در بهمن ماه سال 78، درپی اظهارات آیتالله مصباح یزدی، حملات بیسابقهای نسبت به این عالم بزرگوار در رسانههای زنجیرهای و اصلاح طلب صورت گرفت تا آنجا که یکی از روزنامهها با چاپ سه کاریکاتور اهانت آمیز نسبت به این استاد حوزه، عجز و زبونی خود را به نمایش گذاشت.
به جرأت باید گفت که آیتالله مصباح از جمله شخصیتهایی بود که در سالهای اخیر، حجم وسیعی از جوسازیها در تخریب و ترور شخصیتشان صورت گرفت تا این متفکر اسلامی را از صحنه فرهنگی کشور خارج سازد اما از آنجا که ورود این اسلام شناس وارسته در عرصه مباحث فرهنگی و سیاسی جامعه براساس انجام وظیفهای الهی بود، نه تنها این امواج غوغاسالارانه و اهانت آمیز خللی در ادامه حرکت روشنگرانه ایشان ایجاد نکرد بلکه عزم ایشان را بر پیمودن مسیر حقشان راسختر ساخت.
اخیراً اما جریانی سازماندهی شده سعی بر آن دارد تا با وارد آوردن تهمتهایی سراسر دروغ و ناروا نسبت به یکی دیگر از متفکرین دینی کشورمان یعنی استاد حسن رحیمپور ازغدی، آراء و نظریات حقه وی را زیر سوال برده و در جهت ترور شخصیتی این محقق فاضل برآید!
اگر بخواهیم حسن رحیمپور ازغدی را معرفی کنیم باید بگوییم در مشهد متولد شده است، دارای تحصیلات خارج فقه است و از سال 1381 به عنوان عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی انتخاب شده، اما مردم بیشتر او را به واسطه پخش سخنرانی هایش از رسانه ملی میشناسند، هرچند آثار مکتوبی هم دارد.
استاد رحیم پور در چند سال اخیر نشان داده است که نه تنها جنگ نرم و تهاجم فرهنگی دشمن را به جان و دل درک کرده و دفاع در مقابل آن را وظیفه تمامی افراد جامعه میداند، بلکه در مقابله با فرهنگ مهاجم تنها به دفاع بسنده نکرده است.
همه میدانند که رحیمپور آنچنان «قاطع» و «صریح» است که سخنانش را از کسی پنهان نمیکند و گفتههایش هیچگاه به رومیزی و زیرمیزی تقسیم نمیشود. رحیمپور، تنها اعتقادات و باورهای خود را بر زبان جاری میسازد و از چیزی دفاع میکند که از امثال مطهری آموخته و برای آنها، در دفاع مقدس شرکت جسته است.
رحیمپور، سیاسی نیست اما از نقد ایدئولوژیک و معرفتی جریانهای سیاسی که انقلاب را مصادره به مطلوب میکنند، کمترین بیم نداشته و ندارد. رحیمپور، نه یک فعال سیاسی است، نه یک حوزوی که با ادای روشنفکری، در پی جذب مخاطب است، نه یک لفاظ که با ادبیات حماسی و انقلابی، حرفهای تکراری به خورد مخاطبان خود دهد. وی هیچیک از اینها نیست. چهرهای که نسل سوم انقلاب از رحیمپور در ذهن دارد، چهره یک متفکر اصیل انقلابی است که با سخنرانیهایش در مراکز علمی و دانشگاهی و در قالب «طرحی برای فردا» شکل گرفت. این اتفاق مبارکی است که برای بسیاری از جوانان انقلابی دهه سومی رخ داده است. رحیمپور با تکیه بر بضاعتهای حوزوی و مطالعات فراوان دانشگاهی و در چارچوب ادبیاتی فاخز و متعالی، نسل سوم انقلاب را در راستای تشکیل یک جبهه و جریان ماندگار و وسیع فرهنگی بسیج کرد و یک موج بلند در میان این نسل به راه انداخت.
ازغدی چهره سیاسی، نظامی یا امنیتی نیست که بتوان در چارچوب تحلیلهای شایع، غرض از ترورش را تبیین کرد. همچنین او یک دانشمند هستهای نیست، اما نامش در همان فهرستی قرار داشت که دانشمندان شهید هستهای ایران بودند. بنابراین، او به اندازه یک دانشمند هستهای برای دشمن، چالشزا و خطرآفرین است. او به تولید انرژی هستهای کمک نمیکند، اما در حال تولید انرژی فکری و معرفتی است که صدها برابر بیشتر از انرژی هستهای، اهمیت دارد و اقتدار و مقاومت در بدنه اجتماعی انقلاب اسلامیمیآفریند.
او با سخنرانیهای متعدد خود در مراکز علمی و پژوهشی، تثبیت و تعمیق تفکر اسلامی-انقلابی نسل جوان را موجب میشود؛ امری که دشمن امروز با دهها شبکه ماهوارهای و صدها سایت در فضای مجازی، در مسیر عکس آن حرکت میکند. به این ترتیب، فعالیتها و مجاهدتهای رحیمپور، رشتههای دشمن را پنبه و نقشه شوم آنها را خنثی میکند. از اینروست که دشمن نتوانسته با تداوم حضور فکری و فرهنگی رحیمپور کنار بیاید و قصد جان او را کرده است.
رحیمپور ازغدی اکنون تثبیت شده است و تا چندی بعد، به یک ابرقدرت فکری تبدیل میشود که دیگر کسی حریف استدلالهای مستحکم و بیان متقنش نخواهد شد. شکستن او، امروز آسانتر از فردا خواهد بود. پس او باید حذف شود تا برای دشمن، به یک دشمن شکستناپذیر و مقتدر تبدیل نشود که حتی نزدیک شدن به او نیز رعب در دل میافکند. رحیمپور باید ترور شود تا صورتبندی موجهای فکری و تکانههای معرفتی در دانشگاههای کشور و در میان نسل جوان جویای معرفت اصیل اسلامی، پایان یابد. رحیمپور اگر یک دانشگاهی حاشیهنشین و انتزاعیاندیش بود که سقف آرزوها و خواستههایش، از انتشار مقالات علمی-پژوهشی و کسب مدارج علمی تجاوز نمیکرد، هرگز به عنوان یک متفکر در حوزه علوم انسانی اسلامی، شایسته ترور نبود. او چون در جامعه اثر نهاد و تحول ایجاد کرد، در فهرست ذهنی یا مکتوب گروههای تروریستی قرار گرفته است. باری که اکنون رحیمپور بر دوش گرفته، داوطلب دیگری ندارد. دشمن، حرکتها و فعالیتهای به ظاهر پراکنده و نامرتبط رحیمپور را در کنار هم نشانده و مقصود پنهان و نانوشته او را به راستی دریافته است. رحیمپور و برنامهاش، لو رفته است!
در پایان باید گفت رحیمپور ازغدی، از مطهری و مصباح یزدی آموخته که در برابر جوسازیها و هوچیگریها، نهراسد و صحنه را به رقیب بیاخلاق واگذار نکند.