kayhan.ir

کد خبر: ۳۰۱۴۸۹
تاریخ انتشار : ۲۱ آذر ۱۴۰۳ - ۱۹:۵۲

شاید تو را یک صبح جمعه دیده باشیم که چای می‌ریزی برای ندبه‌خوانان(چشم به راه سپیده)

 
 
 
صدای بال ملائک
صدای بال ملائک ز دور می‌آید
مسافری مگر از شهر نور می‌آید؟
دوباره عطر مناجات با فضا آمیخت
مگر که موسی عمران ز طور می‌آید؟
ستاره‌ای شبی از آسمان فرود آمد
و مژده داد که صبح ظهور می‌آید
چقدر شانه  غم بار شهر حوصله کرد
به شوق آن که پگاه سرور می‌آید
به زخم‌های شقایق قسم هنوز از باغ
شمیم سبز بهار حضور می‌آید
مگر پگاه ظهور سپیده نزدیک است؟
صدای پای سواری ز دور می‌آید
ناصر فیض
قدس آزاد می‌شود 
گرچه صد داغ و هزاران غم سنگین داریم
چشم امّید به فردای فلسطین داریم
قدس از سیطره  کفر رها می‌گردد
عاقبت حاجت مظلوم روا می‌گردد
آفتاب از پس این ابر برون می‌آید
نوبت عاشقی و فصل جنون می‌آید
قدس آزادترین شهر جهان خواهد شد
«نفس باد صبا مشک‌فشان خواهد شد»
خنجر از پشت زدن حیله و ترفند شماست
قبله  اول عشق است که در بند شماست
بهراسید که مهدی ز سفر می‌آید
صبر ایوبی این قوم به سر می‌آید
خالی از عاطفه‌اید و تهی از احساسید
بهراسید شمایی که خدا نشناسید
بهراسید از این آه که دامنگیر است
به خود آیید که فردای قیامت دیر است
به خود آیید خدا ناظر اعمال شماست
آتش دوزخ در دیده دجال شماست
نحس در طالعتان است که قابیل شوید
حقتان است گرفتار ابابیل شوید
گرچه ابری‌ست هوا و شبمان تاریک است
اندکی صبر عزیزان که سحر نزدیک است
می‌رسد جمعه موعود و سواری از راه
«هر که دارد هوس کرب‌وبلا بسم‌الله»
رضا نیکوکار
گل ظهور
غم فراق تو دل را اگرچه سنگین است
فدای آن غم تلخت، چقدر شیرین است!
اگرچه نیست جفا، کار تو، نمی‌دانم
چرا مرام تو در ذره‌پروری این است؟
دلم ز دوری‌ات‌ ای گل به سینه‌ام پژمرد
نوای بلبل طبعم ز غصه غمگین است
بیا بیا که ز یمن تو باغ می‌خندد
در انتظار رُخت، بی‌قرار نسرین است
بیا بیا که حضورت به گلشن دل‌ها
برای زخم گل داغدیده تسکین است
گل ظهور تو کی برگ و بار خواهد داد؟
در انتظار فرج خوشه‌های پروین است
بیا که فتنه به آفاق می‌کند بیداد
ببین که باد مخالف به پرچم دین است
همیشه منتظرت روی جاده می‌مانم
نگاه باور دل امتداد پرچین است
کاظم جیرودی
اشک کربلاییِ تو
بیا که باغ پر از عطر دلربایی توست
نسیم، چشم به راه گره‌گشایی توست
به باغبانی تو چشم دوخته‌ست بهار
چمن چمن گل این باغ، رونمایی توست
نشسته در ره وصلت سحر چراغ به دست
سپیده منتظر نور کبریایی توست
به دیرپایی شب‌های انتظار قسم
کبوتر دلم ‌ای نازنین! هوائی توست
خدا کند تو بیایی و صبح سر بزند
که بی‌ستاره‌ترین شب، شب جدایی توست
بیا که دیدن رویت بهشت موعود است
بهشت پرتوی از جلوه خدایی توست
مدینه را تو صفا می‌دهی ز مقدم خویش
مدینه تشنه دیدار و آشنایی توست
کنار تربت زهرا اگرچه شمعی نیست
بقیع، شب همه شب غرق روشنایی توست
هنوز صحبت آن مادر شهید این است:
شفای سینه من اشک کربلایی توست
محمد‌جواد غفورزاده
شاید تو را دیده باشم ...
رد می‌کنی شاید پس از زنگ دبستان
طفل کلاس اولی را از خیابان
شاید که دلداری‌ دهی راننده‌ای را
وقتی شکایت می‌کند از راهبندان
می‌آوری تا کوپه کیف مادری را
که ناتوان راهی شده سوی خراسان
شاید صدامان کرده‌ای با نام کوچک
در غربت یک ریز شهری نامسلمان
شاید تو را یک صبح جمعه دیده باشیم
که چای می‌ریزی برای ندبه‌خوانان
گاهی می‌اندیشم در این سرما کجایی؟
شاید کنار آتش یک مرد چوپان
شاید تو را هر جای دنیا دیده باشیم
در زیر باران زیر باران زیر باران
سعادتمند