حکایت سینماتوگراف 2 - واکاوی تاریخ سینمای پس از انقلاب
ذوقزدگی برای آمارهای تاسفآور
سعید مستغاثی
بخش هشتاد و هشتم
در حالی که اکران نوروز 1395 تقریبا به پایان رسیده بود و سر و صدای برخی مسئولین وزارت ارشاد و همچنین بعضی رسانههای دولتی وشبه دولتی از وقوع یکی شگفتی درعرصه استقبال مخاطب حکایت میکرد، انتشار آمار فروش فیلمهای اکران نوروزی، آب سردی بود بر ذوق زدگی جماعتی که یا معنای فروش و استقبال تماشاگر را نمیدانست و یا خبر نداشت که شگفت زدگی یعنی چی؟! البته معلوم نیست چرا برخی رسانههای بیگانه مانند «بی بیسی» از این پروپاگاندای آماتوری استقبال کرده و برایش هورا کشیدند!
تیترهایی مانند «مردم این بار اهالی سینما را غاافلگیر کردند»، «سالنهای شلوغ، گیشههایهای میلیاردی و...»، «نوروز شگفت انگیز»، «استقبال عجیب و غریب» و... همگی حکایت از یک فیل هوا کردن حیرت آور در سینمای ایران داشت اما آمارها که منتشر شد، آه از نهاد کارشناسان و اهالی سینما برآمد که این هم حکایت دروغ 13 بود. گویی که همه روز این مردم شده 13 فروردین و شنیدن دروغهای شاخدار و آبدار!
95 درصد مردم از سینمای ایران گریزان شدهاند!
براساس آمارهای منتشر شده و میزان فروش موفقترین فیلم اکران نوروزی یعنی
«50 کیلو آلبالو» ساخته مانی حقیقی که تا یک ماه، 5/4 میلیارد تومان در تهران ثبت شد، با منظور کردن متوسط 6000 تومان برای هر بلیط در سال 95 و یک حساب سرانگشتی نتیجه گرفته میشود تنها 750 هزار نفر از مردم تهران به تماشای فیلم ذکر شده رفتند که با احتساب جمعیت 15 میلیون نفری تهران، یعنی فقط 5 درصد از مردم این شهر از پرفروشترین فیلم اکران نوروزی استقبال کردند و 95درصد از مردم پایتخت ایران اصلا به دیدن آن نرفتند! البته فروش شهرستانهای فیلم یاد شده کمتر از این مقدار بود و در نتیجه نسبت به بقیه جمعیت کشور یعنی حدود 65 میلیون نفر، رقم تاسفآور 6/1 درصد را نشان میداد!!
قابل ذکر اینکه ابتذال فیلم «50 کیلو آلبالو» آنقدر از حد گذشت که شخص وزیر وقت فرهنگ و ارشاد اسلامی وارد گود شد و آن را از اکران پایین کشید و در کمال سادهلوحی ابراز داشت که از محتوای فیلم یاد شده خبری نداشته است!!
فیلم بعدی در لیست به اصطلاح پرفروشهای نوروز 1395 سینمای ایران یعنی فیلم «من سالوادور نیستم» به کارگردانی منوچهرهادی، استقبال فاجعه بارتری را نشان داد؛ 573 هزار تماشاگر و کمتر از 4 درصد جمعیت تهران و در شهرستانها تنها 250 هزار نفر یعنی حدود 4/0 درصد از جمعیت سایر نقاط کشور!!!
این درحالی بود که پخشکننده فیلم «من سالوادور نیستم» برای فروش بلیط ساعت 5/5 صبح یکی از سینماهایش، سر و صدای بسیاری برپا کرد که نگاه کنید جماعت! ما برای بامداد هم مشتری داشتیم ولی ایشان نگفت که در همان سینما، سانسهای قبل از 9 شب، تقریبا خالی بود که همین موضوع بعضا باعث تعطیلی برخی از همان سانسهای نمایش هم شد!
«بی بیسی» به نقل از مدیرکل سینمای حرفهای وزارت ارشاد تیتر «فروش 16 میلیاردی سینمای ایران در تعطیلات نوروزی» را در صدر گزارشش از اکران عید نوروز قرار داد ولی محاسبه نکرد این رقم به مفهوم کشاندن حدود 3 میلیون و ششصد هزار نفر یعنی فقط
5/4 درصد از مردم ایران به سالنهای سینما بود (البته بدون احتساب تماشاگران تکراری که به دیدار چند فیلم رفتند) در بهترین شرایط بیش از 76 میلیون نفر از ملت ایران (5/95 درصد) اصلا به سینما نرفته و عطایش را به لقایش بخشیدند!
البته جای اشکال هم نبود! با توجه به اکثریت فیلمهای ساده پسند و سخیف (مانند همین دو فیلم ذکر شده) که اغلب با شوخیهای جلف و پایین تنهای و حرکات مبتذل سعی در جلب تماشاگر داشتند و البته با عنایت به هوشمندی و سلیقه ارزش مدارانه مردم ایران، طبیعی بود که از این سینماگریزان شوند اما متاسفانه مسئولین ومتولیان آن و رسانههای دولتی و مانند آن و البته برخی رسانههای بیگانه با آدرسهای غلط، سعی کردند توجه مخاطب خود را از اصل ماجرا و حقیقت قضایا منحرف سازند. حکایت آن خانهای است که به دلیل سستی پایه و بنیاد آن با بادی فروریخت و سازنده خطاکار آن برای تبرئه خود و دلداری صاحب بخت برگشته
خانه با اشاره به باقیمانده دیوار مخروبه آن گفت: ببین چه رنگ زیبایی به آن زده بودم!
شبه سینمای ولنگار و مسئولین خواب!
فیلم «50 کیلو آلبالو» که از نوروز 1395 در سینماهای تهران به اکران عمومی درآمد تا پایان نمایش عمومیاش، حدود 13 میلیارد تومان فروش داشت و نکته جالب اینکه وقتی زمان اکرانش در تهران به پایان رسید، گویی تازه به قول معروف گوشی دست مسئولین سینمایی آمده باشد، نمایش آن را در سراسر ایران ممنوع اعلام کردند! مانند اینکه وقتی همه غذای ناهار خورده شد، اعلام کنند که دیگر کسی حق خوردن ندارد!!
وقتی که اعتراضها از مردم و دلسوزان فرهنگی و نمایندگان مجلس و حتی برخی مراجع تقلید در مقابل ابتذال مفرط فیلم «50 کیلو آلبالو» ساخته مانی حقیقی بلند شد و نسبت به تسامح و تساهل دولت تدبیر و امید در برابر زیرپا گذاردن ارزشهای جامعه و خانواده ایرانی در فیلم یاد شده، هشدار دادند، علی جنتی، وزیر وقت ارشاد هم به صدا درآمد و با آوردن عذری بدتر از گناه، گفت که از عمق فاجعه خبر نداشته وگرنه حتی اجازه ساخت آن را نمیداد!،
آنوقت سازندگان فیلم یاد شده، ارقام میلیادری برای فروش فیلمشان پیش کشیدند که گویا مردم از این فیلم استقبال کردهاند! غافل از اینکه این ارقام 13 میلیارد و مانند آن،
های و هویی بیش نبوده و با یک حساب سرانگشتی و با احتساب قیمت بلیط و نسبت جمعیت به سادگی متوجه میشدیم، رقم فوق (که گویا ذوق زدگان سادهلوح را شگفت زده کرد) فقط حدود 5 درصد از جمعیت تهران و تنها یک درصد (بله درست خواندید؛ فقط یک درصد) از کل جمعیت ایران را شامل میشد! یعنی 99 درصد از مردم ایران، به دیدار چنین اثر مبتذلی نرفتند!
اگرچه برخی نشریات زرد و وب سایتهای خبری و متاسفانه رسانه ملی (در برنامه «هفت») هم مانند سازندگان فیلم مذکور، گویا اساسا با محاسبه و ریاضی و جمع و تفریق بیگانه بوده، ناتوان از دریافت و فهم فاجعه بار بودن رقم حدود 750 هزار تماشاگر از یک جمعیت 15 میلیونی تهران و 650 هزار مخاطب از یک جمعیت 75 میلیونی ایران، پشتک و وارو زده، داد و فریاد به راه انداختند که چه خبر شده!، گیشهها ترکیدهاند! و تمام دهانها از این همه استقبال همچنان باز مانده است!
نگاهی به تاریخ معاصر و حضور سینما در این سرزمین نشان میدهد که اینگریز مردم مسلمان ایران از ابتذال، مربوط به امروز و دیروز و سالهای پس از انقلاب نبوده و تقریبا از همان آغاز ورود سینما به این آب و خاک وجود داشته است. از همان روزهایی که سعی کردند تا با فیلمهای کابارهای و مفسده انگیز، اخلاق و رفتار اسلامی/ ایرانی در جامعه و خانوادههای ما را مورد هجوم قرار داده و شالوده آن را از بین ببرند.
حالا پس از سالها، نوه یکی از همان بانیان ابتذال (که رفیق گرمابه و گلستان دربار و هویدا بود و کارگزار شرکتهای نفت انگلیسی) به میدان آمد تا با سوء لستفاده از بیتفاوتی و خواب گران برخی از مسئولین فرهنگی، شبه فیلمی به خورد مخاطبانش بدهد که کپی دست چندمی از همان فیلمفارسیهای مبتذل دوران گذشته بود!
اما سینمایی که مانی حقیقی با همه پُز و افه شبه روشنفکری و فلسفه و... مدعیاش بود تنها خود «سینما» را کم داشت و هرچه نمایش داد همانا ولنگاری افسارگسیختهای بود که شاید تنها بتوان در برخی نمایشات سخیف کافهای چاله میدانی یا برخی خیابانهای بدنام بعضی شهرهای اروپایی یافت. نمایشاتی که اساس آن بر محور شوخیهای مبتذل به اصطلاح پایین تنهای و حرکات مستهجن استوار بوده و با تکیه بر حرفهای دو پهلو و چند معنایی سعی دارد که آن ابتذال را وقیحانهتر ارائه دهد.