ردپای 60 سال خیانت و جنایت - روایتی مستند از دخالتها و جنایات آمریکا در ایران 1392-1332
جبهه ملی آخرین تیر ترکش شاه (پاورقی)
تالیف: کامران غضنفری
در يک گزارش «سرّي» سفارت آمريکا در تهران به تاريخ يازدهم دسامبر 1978(20 آذر 1357) چنين آمده:
« اين براي شاه تاکتيک خوبي است اگر او متعاقباً بخواهد با جبهه ملي بهعنوان طرف اصلي براي تشکيل يک دولت ائتلافي مذاکره کند ... به نظر ميرسد اقداماتي در دست انجام است تا از طريق دستکاري در افکار عمومي، جبهه ملي با زيرکي، رهبري مخالفين را از دست خميني بيرون آورد. شاه معتقد است که ميتواند با جبهه ملي در مورد تشکيل يک سلطنت مبتني بر قانون اساسي مذاکره کند ولي با خميني هرگز.»1
فرح پهلوي نيز در اين مورد ميگويد:
« پس از آن که هيچکس حاضر به قبول مسئوليت [نخستوزيري] نشد، محمدرضا مجدداً سنجابي را خواست. در جلسهاي که آقايان سنجابي و ناصر مقدم [رئيس ساواک] حضور داشتند، سنجابي گفت: جبهه ملي مايل است حکومت را در دست بگيرد و مملکت را از اين وضعيت بيرون بياورد اما مشکل اين است که اعلاميههاي شديداللحن خميني در پاريس عليه هرگونه مصالحه و کنار آمدن با شخص اعليحضرت را مشکل ميکند و هر کدام از ما که پست نخستوزيري را قبول کنيم، توسط خميني طرد خواهيم شد و مردم، حکومت ما را نخواهند پذيرفت ... محمدرضا گفت: به هر حال يک نفر را بايد بيابيم. در اينجا سنجابي که متوجه درماندگي همسر فقيدم شده بود و در عين حال اطمينان يافته بود محمدرضا قصد خروج از کشور را دارد، به او شاپور بختيار را پيشنهاد کرد.»2
در اينجا باز هم نفاق و دورویي سران جبهه ملي مشخص ميشود زيرا که آنان پس از قبول پست نخستوزيري توسط بختيار، ادّعا کردند که بختيار بدون اجازه و اطلاع آنان دست به چنين کاري زده است!
بدين ترتيب بختيار بهعنوان آخرين تير ترکش جبهه ملي ـ که قبلاً دکتر سنجابي از آن صحبت کرده بود ـ در کمان محمدرضا قرار گرفت.3
ارتشبد فردوست نيز در زمينه نخستوزير شدن بختيار، با اشاره به آمریکایی بودن جبهه ملی، ميگويد:
« شاپور بختيار فردي است که نميشناختم و با روحياتش آشنائي نداشتم، ولي طبق گفته سرهنگ ياتسويچ مسئول پايگاه سيا در ايران، اصولاً جبهه مليها را عامل آمريکا ميدانستم و لذا نخستوزيري بختيار برايم عجيب نبود.»4
در يک گزارش سفارت آمريکا به تاريخ 24 سپتامبر 1978 نيز در مورد ملاقات شاپور بختيار با جان استمپل مأمور اطلاعاتي سفارت، به نیاز جبهه ملی برای تماس با سفارت آمریکا، چنين اشاره شده است:
« دکتر بختيار گفت که وي و دکتر کريم سنجابي و داريوش فروهر، از خشونت و همکاري با متعصبين مذهبي طرفداري نکردهاند ... بختيار به ادامه ملاقات با استمپل علاقهمند است. آشکارا به نظر ميرسد که اين پاسخگویي يک نياز محسوس از طرف بخشي از جبهه ملي متشکل از سنجابي، فروهر و بختيار براي رابطه با سفارت ايالات متحده ميباشد.»5
در يک گزارش «خيليمحرمانه» سفارت آمريکا به تاريخ 14 ژانويه 1979 (24 دي 1357) نيز در مورد ملاقات کريم سنجابي با مسئول بخش سياسي سفارت آمريکا در تاريخ 11 ژانويه و اظهار تمايل سنجابي مبني بر به رسميت شناخته شدن جبهه ملي توسط آمريکا، چنين آمده:
« سنجابي اميدوار است که دولت ايالات متحده، وي و حزبش را بهعنوان [يک حزب] بي خطر براي منافع آمريکا در ايران، و در حقيقت يک متحد سياسي، معرفي نمايد.» 6
اين حضرات به اصطلاح مليگرا، از آنجا که در ميان ملت پايگاهي ندارند، لاجرم به دنبال حامي و پشتيبان خارجي براي خود بوده و صد البته که آمريکا نیز قبله سياسي آنان ميباشد. اينان نه تنها خطري براي آمريکا محسوب نميشوند، بلکه همواره بهعنوان مدافعان منافع نامشروع آمريکا در ايران، شناخته شدهاند.
اين علاقه و محبت، يک علاقه دو طرفه بوده و دولت آمريکا نيز مايل به روي کار آمدن آنان بوده است. در يک گزارش «سرّي» وزارت امورخارجه آمريکا به تاريخ پنجم سپتامبر 1979 چنين آمده است:
« در بلند مدت، ما خواهان کار کردن براي ايراني ميباشيم که ناسيوناليستهاي غير مذهبي ميانهرو، در اداره کشور مسلط باشند.» 7
منابع در دفتر روزنامه موجود است