kayhan.ir

کد خبر: ۳۰۰۳۰
تاریخ انتشار : ۳۰ آبان ۱۳۹۳ - ۱۸:۴۳
چرا امام حسين (ع) با يزيد مذاکره نکرد؟

دست رد امام حسین (ع) به سینه مذاکره طلبان (پاورقی)


حجت الاسلام دکتر جواد سليماني

يكي ديگر از كساني كه به خوبي به ماهيت امويان پي‌برده و به عمق راز حساسيت علي نسبت به بني‏اميه رسيده بود، قيس‏بن‌سعدبن‌عباده است. او كه همواره از ياران توانمند اميرمؤمنان(ع) به حساب مي‏آمد، خطاب به اميرمؤمنان در مورد جنگ با معاويه و يارانش چنين مي‏گويد:
به طرف دشمن‏مان فشار بياور و درنگ مكن؛ چرا كه جهاد آنها از جهاد ترك‏ها و روميان برايم محبوب‏تر است؛ زيرا ‏آنها در دين خدا مسامحه مي‏كنند و مي‏خواهند اولياي خدا، اصحاب رسول‌خدا و آن كساني كه به نيكي با اصحاب پيامبر برخورد كرده‏اند را ذليل كنند. وقتي بر كسي خشم گيرند او را محبوس مي‏كنند، يا به باد كتك مي‏گيرند و يا از ديارش بيرون مي‏كنند، يا محرومش مي‏نمايند. فيء (نوعي از اموال بيت‏المال) ما را براي خود حلال مي‏شمارند.40
نكته مهمي كه در كلام جناب قيس توجه انسان را جلب مي‏كند اين است كه او جنگ با امويان را بر جنگ با كفار ترجيح مي‏دهد و فلسفه آن ‏را تسامح ديني بني‏اميه و برخورد برده‏وار و بي‏اعتنايي به اصحاب رسول‌خدا و اولياي الهي مي‏شمارد. از اينجا به روشني به دست مي‏آيد كه از ديدگاه دست‏پروردگان اميرمؤمنان(ع)، يكي از نشانه‏هاي سلامت يك جريان سياسي، تعهد به دين و ديگري حرمت نهادن و قدرشناسي از افراد باتقوا و برگزيدگان ديني است. به علاوه، ايشان چنگ انداختن خودسرانه بر بيت‏المال مسلمانان را علت ديگر برائت خويش از امويان مطرح مي‏كند، كه اين خود بيان‏گر آن است كه اميرمؤمنان(ع) به گونه‏اي كارگزاران خود را تربيت نموده بود كه نه تنها خود در مسئله بيت‏المال اهل اختيار باشند، بلكه اساساً شيوه برخورد افراد و جريان‏ها با بيت‏المال را ملاك حق يا باطل بودن آنها به شمار آورند. گفتني است قيس مدتي از سوي حضرت، فرماندار مصر و سپس از سرداران بنام لشكر امام علي(ع) بوده است.
درست همين ملاك را ما در نظريه حارث‏بن‌عبيدالله أعور در مورد بني‏اميه مشاهده مي‏كنيم. ايشان خطاب به اميرمؤمنان(ع) در ايام حكومتش، با تكيه بر مسئله دست‏‏يازي خودسرانه بني‏اميه بر بيت‏المال، جنگ با آنان را روا دانسته و مي‏گويد:
چرا ما در راه خدا با كساني كه ما را از شهر و فرزندان و اموالمان جدا كرده، شرب خمر مي‏كنند و لباس حرير مي‏پوشند و بر ابريشم لَم مي‏دهند و گمان مي‏كنند في‏ء ما (نوعي از اموال بيت‏المال) بر ايشان حلال است، جهاد نمي‏كنيم؟41
نكته قابل توجه ديگر در كلمات حارث‏بن‌عبيدالله أعور اين است كه از منظر او حاكمي كه بر فرش ابريشمي مي‏خوابد ولي رعيتش يك زندگي ساده دارد، مجرم است؛ چرا كه از منظر اسلام يكي از وظايف اساسي حاكم برقراري عدالت اجتماعي است. از اين‏رو فرماندار يا استانداري كه زندگي اشرافي دارد، خود عدالت را نقض كرده و هرگز نمي‏تواند محرومان را درك كند.
عبدالله‏بن‌بديل خزاعي نيز هنگام اظهار وفاداري نسبت به علي(ع) عليه امويان، روي سه مسئله زياده‏خواهي مالي و سيطره‏جويي و كينه‏هايي كه از اميرمؤمنان(ع) در دل‏هاي امويان مانده، انگشت نهاده و آنها را علل جنگ امويان با حضرت معرفي نموده است. عبدالله كه از افاضل اصحاب اميرمؤمنان(ع) 42و شخص زاهد و از بزرگان و پيران تابعين به شمار مي‏آمده،43 در اين مورد چنين مي‏گويد:
همانا آن قوم (بني‏اميه) براي اينكه به تقسيم مساوي بيت‏المال تن ندهند و به خاطر طمعي كه به بيشتر گرفتن از بيت‏المال دارند و به خاطر از دست ندادن سلطه خودشان و به خاطر از دست ندادن مظاهر دنيايي كه در دستشان است و به خاطر نفاق و كينه‏اي كه در سينه‏شان است و دشمني‏اي كه در نفسشان مي‏يابند، با ما مي‏جنگند. چگونه معاويه با علي بيعت كند و حال آنكه او برادر و دايي و جدش را به قتل رسانيد؟!44
هر يك از اين بزرگان كه از شخصيت‏هاي نامدار سپاه علي(ع) بودند، به دليل بينش عميق سياسي اجتماعي و دشمن‏شناسي بالا، در مقابل سپاه شام پايداري به خرج داده‏اند. به گونه‏اي كه عبدالله‏بن‌بديل تا خيمه معاويه پيش رفت و سرانجام شاميان دسته‏جمعي به او حمله كرده و ايشان را به شهادت رساندند.
آري! اگر انسان اهل بصيرت باشد و آگاهي سياسي عميق داشته باشد، نه تنها در شناخت حق و باطل مشكلي نخواهد داشت، بلكه در ميدان جهاد از نبرد و شهادت هراسي به دل راه نخواهد داد؛ چرا كه معرفت به حق و باطل مانع راه يافتن ترديد در دل و سست شدن قدم انسان در ميدان جهاد مي‏شود.
مهم‌ترين دلايل عدم مذاکره امام با بني اميه
بعد از شهادت اميرمؤمنان (عليه السلام) و صلح تحميلي بر امام حسن (عليه السلام) معاويه از يک حقيقتي که تا آنروز آن را پنهان مي‌کرد و در ملاء عام بيان نمي‌نمود پرده برداشت و رسماً در جمع مردم کوفه گفت: « من براي برپايي نماز و روزه و حج با شما نجنگيده‏ام، اين كارها را شما پيشتر انجام مي‏داديد و گفت: «أنّي قاتلتكم لأتأمَّر عليكم؛45 من با شما جنگيدم تا بر شما حكومت كنم».
از اين ‌زمان معلوم شد هدف معاويه پادشاهي کردن است نه پياده کردن اسلام، ولي در ظاهر سخن از اسلام و رسول خدا
(صلي الله عليه و آله) به ميان مي‌آورد،‌ لکن به مرور زمان ماهيت غيرديني او قدري شفاف گرديد؛ امّا هنوز کساني معتقد بودند سياست تقابل با بني اميه سياست غلطي است و بايد با بني اميه تعامل و همگرايي داشت. شايد راز اين امر اين بود که گمان مي‌کردند سياست و حکومت ملازم دنياداري و دوري از دين‌داري است؛‌ از اين رو با يزيد پسر معاويه بيعت کردند در حالي که وي شخصي شارب الخمر، ميمون باز و داراي پرونده سنگين فساد اخلاقي بود؛ برخي از مسلمانان نامدار آن روزگار وقتي يزيد به خلافت رسيد و امام حسين (عليه السلام) بناي مخالفت نهاد از آن حضرت خواستند از تقابل و درگيري با يزيد خودداري ورزد و به تعبير امروزي‌ها با مذاکره و مصالحه و سرانجام بيعت قضيه را فيصله دهد؛ ولي امام هرگز اين درخواست‌ها را نپذيرفتند و همواره جنگ و جهاد با امويان را بر مصالحه ترجيح دادند؛ مهم‌ترين دلايل تقابل آن حضرت با يزيد و پرهيز از مذاکره و مصالحه و بيعت ناميد؛
تصميم يزيد به نابودي اسلام
پيش‌تر گفته شد که امويان در صدد ضربه زدن به اسلام بوده‌اند و از تحريف دين و حذف پيشوايان راستين فروگزار نکرده‌اند ولي معاويه از زير سؤال بردن اصول دين اسلام يعني توحيد، نبوت و وحي و معاد به صورت علني بيمناک بود ولي يزيد گمان مي‌کرد هدفي را که پدر آرزوي آن را به گور برده مي‌تواند جامه عمل بپوشاند؛ از اين رو در صدد برآمد تا با تظاهر به فسق فجور و شکستن مقاومت رجال نامدار جهان اسلام و در رأسشان بيعت گرفتن از امام حسين (عليه السلام) حاکميت کفرآلودش، عملا اعتقادات و ارزش‌هاي فرهنگ اسلام را ابطال کند،‌ و فاتحه اسلام را بخواند؛ ولي بسياري از مسلمانان و خواص طرفدار مذاکره اين مسئله را درک نمي‌کردند، از اين رو به امام (عليه السلام) پيشنهاد مي‌کردند از حرکت به سوي کوفه دست بردارد و از قيام صرف نظر کند؛‌ولي امام حسين (عليه السلام) مي‌فرمود:
«وَعَلَي الأِسْلامِ اَلسَّلامُ اِذْ قَدْ بُلِيَتِ الاُمَّةُ بِراعٍ مِثْلَ يَزِيْدَ؛ 46
زماني كه امّت مبتلا به حاكمي مثل يزيد شود ديگر بايد فاتحه اسلام را خواند و با آن خداحافظي كرد.»
40. بنگرید به: رجال‏كشي، ص 69، نقل از تستري، قاموس الرجال، ج 6، ص 261.
41. لكنّ القوم إنّما يقاتلونا فراراً من الأسوة و حُباً للأثره و ضنّاً بسلطانهم و كراهيّة لفراق دنياهم الّتي في أيديهم و غلاً و وَحراً في صدورهم و عداوة يجدونها في أنفسهم؛ و كيف يبايع معاوية عليّاً و قد قتل أخاه و خاله و جدّه. ( المعيار و الموازنه، ص 128؛ وقعه صفين، ص 103، با کمي تغيير).
42. شيخ مفيد، الارشاد، ج 2، ص14.
43. ابن اعثم، الفتوح، ج 5، ص 17 و خوارزمى، مقتل‏الحسين، ج 1، ص 184 و
سيد بن طاووس، اللهوف، ص 99.
44. مصدر پيشين، ص 202.
45. مصدر پيشين، ص 202.
46. دينورى، الاخبار الطوال، ص 229.