چرا امام حسين (ع) با يزيد مذاکره نکرد؟
دست رد امام حسین (ع) به سینه مذاکره طلبان (پاورقی)
حجت الاسلام دکتر جواد سليماني
يكي ديگر از كساني كه به خوبي به ماهيت امويان پيبرده و به عمق راز حساسيت علي نسبت به بنياميه رسيده بود، قيسبنسعدبنعباده است. او كه همواره از ياران توانمند اميرمؤمنان(ع) به حساب ميآمد، خطاب به اميرمؤمنان در مورد جنگ با معاويه و يارانش چنين ميگويد:
به طرف دشمنمان فشار بياور و درنگ مكن؛ چرا كه جهاد آنها از جهاد تركها و روميان برايم محبوبتر است؛ زيرا آنها در دين خدا مسامحه ميكنند و ميخواهند اولياي خدا، اصحاب رسولخدا و آن كساني كه به نيكي با اصحاب پيامبر برخورد كردهاند را ذليل كنند. وقتي بر كسي خشم گيرند او را محبوس ميكنند، يا به باد كتك ميگيرند و يا از ديارش بيرون ميكنند، يا محرومش مينمايند. فيء (نوعي از اموال بيتالمال) ما را براي خود حلال ميشمارند.40
نكته مهمي كه در كلام جناب قيس توجه انسان را جلب ميكند اين است كه او جنگ با امويان را بر جنگ با كفار ترجيح ميدهد و فلسفه آن را تسامح ديني بنياميه و برخورد بردهوار و بياعتنايي به اصحاب رسولخدا و اولياي الهي ميشمارد. از اينجا به روشني به دست ميآيد كه از ديدگاه دستپروردگان اميرمؤمنان(ع)، يكي از نشانههاي سلامت يك جريان سياسي، تعهد به دين و ديگري حرمت نهادن و قدرشناسي از افراد باتقوا و برگزيدگان ديني است. به علاوه، ايشان چنگ انداختن خودسرانه بر بيتالمال مسلمانان را علت ديگر برائت خويش از امويان مطرح ميكند، كه اين خود بيانگر آن است كه اميرمؤمنان(ع) به گونهاي كارگزاران خود را تربيت نموده بود كه نه تنها خود در مسئله بيتالمال اهل اختيار باشند، بلكه اساساً شيوه برخورد افراد و جريانها با بيتالمال را ملاك حق يا باطل بودن آنها به شمار آورند. گفتني است قيس مدتي از سوي حضرت، فرماندار مصر و سپس از سرداران بنام لشكر امام علي(ع) بوده است.
درست همين ملاك را ما در نظريه حارثبنعبيدالله أعور در مورد بنياميه مشاهده ميكنيم. ايشان خطاب به اميرمؤمنان(ع) در ايام حكومتش، با تكيه بر مسئله دستيازي خودسرانه بنياميه بر بيتالمال، جنگ با آنان را روا دانسته و ميگويد:
چرا ما در راه خدا با كساني كه ما را از شهر و فرزندان و اموالمان جدا كرده، شرب خمر ميكنند و لباس حرير ميپوشند و بر ابريشم لَم ميدهند و گمان ميكنند فيء ما (نوعي از اموال بيتالمال) بر ايشان حلال است، جهاد نميكنيم؟41
نكته قابل توجه ديگر در كلمات حارثبنعبيدالله أعور اين است كه از منظر او حاكمي كه بر فرش ابريشمي ميخوابد ولي رعيتش يك زندگي ساده دارد، مجرم است؛ چرا كه از منظر اسلام يكي از وظايف اساسي حاكم برقراري عدالت اجتماعي است. از اينرو فرماندار يا استانداري كه زندگي اشرافي دارد، خود عدالت را نقض كرده و هرگز نميتواند محرومان را درك كند.
عبداللهبنبديل خزاعي نيز هنگام اظهار وفاداري نسبت به علي(ع) عليه امويان، روي سه مسئله زيادهخواهي مالي و سيطرهجويي و كينههايي كه از اميرمؤمنان(ع) در دلهاي امويان مانده، انگشت نهاده و آنها را علل جنگ امويان با حضرت معرفي نموده است. عبدالله كه از افاضل اصحاب اميرمؤمنان(ع) 42و شخص زاهد و از بزرگان و پيران تابعين به شمار ميآمده،43 در اين مورد چنين ميگويد:
همانا آن قوم (بنياميه) براي اينكه به تقسيم مساوي بيتالمال تن ندهند و به خاطر طمعي كه به بيشتر گرفتن از بيتالمال دارند و به خاطر از دست ندادن سلطه خودشان و به خاطر از دست ندادن مظاهر دنيايي كه در دستشان است و به خاطر نفاق و كينهاي كه در سينهشان است و دشمنياي كه در نفسشان مييابند، با ما ميجنگند. چگونه معاويه با علي بيعت كند و حال آنكه او برادر و دايي و جدش را به قتل رسانيد؟!44
هر يك از اين بزرگان كه از شخصيتهاي نامدار سپاه علي(ع) بودند، به دليل بينش عميق سياسي اجتماعي و دشمنشناسي بالا، در مقابل سپاه شام پايداري به خرج دادهاند. به گونهاي كه عبداللهبنبديل تا خيمه معاويه پيش رفت و سرانجام شاميان دستهجمعي به او حمله كرده و ايشان را به شهادت رساندند.
آري! اگر انسان اهل بصيرت باشد و آگاهي سياسي عميق داشته باشد، نه تنها در شناخت حق و باطل مشكلي نخواهد داشت، بلكه در ميدان جهاد از نبرد و شهادت هراسي به دل راه نخواهد داد؛ چرا كه معرفت به حق و باطل مانع راه يافتن ترديد در دل و سست شدن قدم انسان در ميدان جهاد ميشود.
مهمترين دلايل عدم مذاکره امام با بني اميه
بعد از شهادت اميرمؤمنان (عليه السلام) و صلح تحميلي بر امام حسن (عليه السلام) معاويه از يک حقيقتي که تا آنروز آن را پنهان ميکرد و در ملاء عام بيان نمينمود پرده برداشت و رسماً در جمع مردم کوفه گفت: « من براي برپايي نماز و روزه و حج با شما نجنگيدهام، اين كارها را شما پيشتر انجام ميداديد و گفت: «أنّي قاتلتكم لأتأمَّر عليكم؛45 من با شما جنگيدم تا بر شما حكومت كنم».
از اين زمان معلوم شد هدف معاويه پادشاهي کردن است نه پياده کردن اسلام، ولي در ظاهر سخن از اسلام و رسول خدا
(صلي الله عليه و آله) به ميان ميآورد، لکن به مرور زمان ماهيت غيرديني او قدري شفاف گرديد؛ امّا هنوز کساني معتقد بودند سياست تقابل با بني اميه سياست غلطي است و بايد با بني اميه تعامل و همگرايي داشت. شايد راز اين امر اين بود که گمان ميکردند سياست و حکومت ملازم دنياداري و دوري از دينداري است؛ از اين رو با يزيد پسر معاويه بيعت کردند در حالي که وي شخصي شارب الخمر، ميمون باز و داراي پرونده سنگين فساد اخلاقي بود؛ برخي از مسلمانان نامدار آن روزگار وقتي يزيد به خلافت رسيد و امام حسين (عليه السلام) بناي مخالفت نهاد از آن حضرت خواستند از تقابل و درگيري با يزيد خودداري ورزد و به تعبير امروزيها با مذاکره و مصالحه و سرانجام بيعت قضيه را فيصله دهد؛ ولي امام هرگز اين درخواستها را نپذيرفتند و همواره جنگ و جهاد با امويان را بر مصالحه ترجيح دادند؛ مهمترين دلايل تقابل آن حضرت با يزيد و پرهيز از مذاکره و مصالحه و بيعت ناميد؛
تصميم يزيد به نابودي اسلام
پيشتر گفته شد که امويان در صدد ضربه زدن به اسلام بودهاند و از تحريف دين و حذف پيشوايان راستين فروگزار نکردهاند ولي معاويه از زير سؤال بردن اصول دين اسلام يعني توحيد، نبوت و وحي و معاد به صورت علني بيمناک بود ولي يزيد گمان ميکرد هدفي را که پدر آرزوي آن را به گور برده ميتواند جامه عمل بپوشاند؛ از اين رو در صدد برآمد تا با تظاهر به فسق فجور و شکستن مقاومت رجال نامدار جهان اسلام و در رأسشان بيعت گرفتن از امام حسين (عليه السلام) حاکميت کفرآلودش، عملا اعتقادات و ارزشهاي فرهنگ اسلام را ابطال کند، و فاتحه اسلام را بخواند؛ ولي بسياري از مسلمانان و خواص طرفدار مذاکره اين مسئله را درک نميکردند، از اين رو به امام (عليه السلام) پيشنهاد ميکردند از حرکت به سوي کوفه دست بردارد و از قيام صرف نظر کند؛ولي امام حسين (عليه السلام) ميفرمود:
«وَعَلَي الأِسْلامِ اَلسَّلامُ اِذْ قَدْ بُلِيَتِ الاُمَّةُ بِراعٍ مِثْلَ يَزِيْدَ؛ 46
زماني كه امّت مبتلا به حاكمي مثل يزيد شود ديگر بايد فاتحه اسلام را خواند و با آن خداحافظي كرد.»
40. بنگرید به: رجالكشي، ص 69، نقل از تستري، قاموس الرجال، ج 6، ص 261.
41. لكنّ القوم إنّما يقاتلونا فراراً من الأسوة و حُباً للأثره و ضنّاً بسلطانهم و كراهيّة لفراق دنياهم الّتي في أيديهم و غلاً و وَحراً في صدورهم و عداوة يجدونها في أنفسهم؛ و كيف يبايع معاوية عليّاً و قد قتل أخاه و خاله و جدّه. ( المعيار و الموازنه، ص 128؛ وقعه صفين، ص 103، با کمي تغيير).
42. شيخ مفيد، الارشاد، ج 2، ص14.
43. ابن اعثم، الفتوح، ج 5، ص 17 و خوارزمى، مقتلالحسين، ج 1، ص 184 و
سيد بن طاووس، اللهوف، ص 99.
44. مصدر پيشين، ص 202.
45. مصدر پيشين، ص 202.
46. دينورى، الاخبار الطوال، ص 229.