kayhan.ir

کد خبر: ۳۰۰۲۹
تاریخ انتشار : ۳۰ آبان ۱۳۹۳ - ۱۸:۴۳
سنجش ایدئولوژی‌های مدرن- 19

اصالت نفس اماره اساس لیبرالیسم کلاسیک (پاورقی)


شهریار زرشناس

ويژگي‌هاي ليبراليسم كلاسيك
«ليبراليسم كلاسيك» اولين ايدئولوژي غرب مدرن و اولين حلقه از حلقه‌هاي هم‌خانواده حوزه ايدئولوژي‌هاي ليبرال- دموكرات است. در يك بيان فهرست‌وار مي‌توان ويژگي‌هاي ليبراليسم كلاسيك را اين‌گونه بيان كرد:
1 ـ هستة مفهومي مركزي ليبراليسم كلاسيك، «آزادي فردانگارانه» (مفهوم ليبرالي آزادي) است. آزادي ليبرالي،‌ آزادي نفساني است. جوهر آزادي ليبرالي،‌ «سودمحوري- لذت‌طلبي سكولار- اومانيستي» است كه صبغه‌اي نامحدود، نامشروع، نامشروط، دم‌افزون و مخرّب (مخرّبِ طبيعت و محيط و تباه‌كنندة جان و روح آدمي) و استثماري و استكباري دارد. «آزادي ليبرالي»‌ ماهيتي ناسالم و ضد رشد و كمال‌ستيز و اسارت‌آور و تباه‌كننده دارد. ليبراليسم كلاسيك حولِ محورِ آزادي ليبرالي پديدار گرديده و بسط يافته و سامان گرفته است. مفهوم ليبرالي آزادي، در گام اول مبلّغ و مدافع و مروّج آزادي به منظور سودجويي نامشروع و نامحدود و دم‌افزون و حريصانه و آزآلودِ استثماري است  وبه دنبال آن و در گام دوّم درپي لذت‌طلبي نامشروع نامحدود دم‌افزون حريصانه و آزآلود اباحي است. از زمان ظهور وسيس بسط سرمايه‌داري سكولار- اومانيستي مدرن در قرون چهارده تا هيجده ميلادي و پس از آن، قرارگرفتن آن در مقام سيطرة تمام‌عيار مطلق‌العنانِ‌ استكباريِ‌ استثماري- استعماري در مقياسي جهاني و نيز گرفتار شدن پي درپي‌اش در چنبرة بحران‌هاي ادواري فرساينده و به شماره افتادن نفس‌هاي آن به دنبال فرارسيدن مرحلة بحران انحطاطيِ غرب مدرن درپي آن، تعميق همه‌جانبة اين بحران‌ فراگير ودَم‌افزون تا امروز؛ مفهوم ليبرالي آزادي بيش از هر چيز به دنبال آزادي براي استثمار و انقياد و سودجويي سكولار- اومانيستي بوده است.
به موازات آن، از اوايل قرن بيستم در اروپا و از سال‌هاي دهة 1960 در آمريكا و درپي آنچه كه به «انقلاب جنسي» معروف گرديده است، مفهوم ليبرالي آزادي به صورتي فزاينده بر طبل بي‌بندوباري اخلاقي و ترويج گستردة برهنگي زنانه و عشرت‌طلبي بيمارگونة تخديركننده و تحميق‌گر و اسارت در سيطرة سكشواليته و غلبه عالم جنسيت‌زده كوبيده است و وجه دوم مفهوم «آزادي ليبرالي» نيز ظهور و فعليت يافته است. برخلاف آنچه كه مدافعان و مبلّغان مفهوم آزادي ليبرالي مي‌گويند، «آزادي ليبرالي» باطني جز سودطلبي- لذت‌طلبي سكولار- اومانيستي ندارد و عمدة آنچه كه درخصوص آزادي بيان و آزادي مطبوعات و... مي‌گويند، پوشش‌‌ها و تابلوهايي است كه مي‌كوشند ضمن پنهان كردن ماهيت رذيلانة سودطلبي- لذت‌طلبي سكولار- اومانيستي، زمينه و امكان فعليت آن را فراهم نمايند.
2 ـ اتميسم نفساني كه در هيأت «فردانگاري» (انديويدوآليسم) يا به تعبير رايج اصالت فرد ظاهر مي‌گردد. ليبراليسم كلاسيك برپاية فردانگاري (اصالت نفس امارة فردي) قراردارد. در ليبراليسم كلاسيك، انسان به عنوان يك اتم نفساني قائم به خود تعريف مي‌شود. در واقع در ليبراليسم كلاسيك، انسان تجسم نفس امارة فردي است و آنچه كه ايدئولوژي‌هاي جمع‌انگار (كلكتيويست) غرب مدرن (ايدئولوژي‌هاي چون: ناسيونال سوسياليسم يا سوسياليسم‌هاي راديكال و نظاير آنها) «جمع» مي‌نامند (و در واقع چيزي جز صورت جمعي نفس اماره نيست)، از نظر ليبراليسم كلاسيك اصالت نداشته و امري اعتباري است. ليبراليسم كلاسيك به اصالت صورتِ فرديِ‌ نفس اماره (كه آن را «فردانگاري» و انديويدوآليسم مي‌نامند و در زبان فارسي معاصر به فردگرايي نيز ترجمه شده است) اعتقاد دارد و با هر نوع جمع‌انگاري (يعني اصالت صورت جمعي نفس اماره) اساساً مخالف است. بسياري از تئوري‌‌ها و مفروضاتي كه ليبرال‌‌ها تحت عناويني چون: حقوق و آزادي‌هاي فردي، حقوق بشر و نظاير اين‌‌ها عنوان مي‌كنند، مبتني بر تلقي فردانگارانه (همان اصالت صورت فردي نفس اماره) است.
ليبراليسم كلاسيك در نزاع با ايدئولوژي‌هاي جمع‌انگار عالم غرب مدرن، مدافع اصالت نفس امارة فردي است.
3 ـ ليبراليسم كلاسيك به عنوان يك ايدئولوژي به تئوري «حقوق طبيعي» و «قرارداد اجتماعي» اعتقاد و توجه ويژه دارد. در يك بيان دقيق‌تر بايد گفت كه وجه غالب و گرايش اصلي ايدئولوژي ليبراليسم كلاسيك،‌ معتقد به تئوري حقوق طبيعي و نيز قرارداد اجتماعي است؛ هرچند كه در ميان ايدئولوگ‌هاي ليبراليسم كلاسيك كساني نيز هستند كه به عنوان نمايندگان يك جريان غيرغالب، تلقي‌هايي متفاوت از تئوري حقوق طبيعي دارند و يا تئوري قرارداد اجتماعي را اصلاً قبول ندارند. جان لاك و برخي ايدئولوگ‌هاي ليبراليسم كلاسيك در ستيز با نمايندگان فكري و سياسي اشراف فئودال و كليساي كاتوليك،‌ مفهومي به نام «حقوق طبيعي» را مطرح كردند. جان‌لاك را مي‌توان مهم‌ترين تئوريسين حقوق طبيعي در جهت غايات ليبراليسم كلاسيك دانست. ايدئولوگ‌هاي «ليبراليسم كلاسيك» با عنوان كردن تئوريِ حقوق طبيعي،‌ تفسيري از انسان و نظام حقوق او ارائه مي‌كردند كه مروّج و مبلّغ ومؤيد تفسير ليبرالي از انسان و آنچه كه ليبرال‌‌ها حقوق او مي‌ناميدند، بود.
تئوري «حقوق طبيعي» مدعي است كه بشر از لحظه تولد صاحب مجموعه‌اي از حقوق است. ليبراليسم كلاسيك از طريق اين تئوري، بدون هيچ استدلال و يا ارائه گواه و شاهد و دليلي، مدعي ذاتي و طبيعي بودن نظام حقوق بشر موردنظر خود مي‌گردد. چكيدة اين حقوق مدّنظر ليبراليسم كلاسيك (كه ماهيتي سكولار- اومانيستي و سرمايه‌سالارانه دارد) اين است كه بشر از لحظه تولد «حق» دارد در جست‌وجوي سودمحوري- لذت‌جويي سكولار اومانيستي باشد و اين را امري «طبيعي» تلقي مي‌كند. تئوري حقوق طبيعي كه برپاية تفسير ليبراليستي از بشر (به عنوان اتم نفساني خودبنياد) قراردارد، در نبرد فرهنگي- ايدئولوژيك ليبراليسم كلاسيك عليه آموزه‌هاي كليساي كاتوليك و سلطنت‌هاي فئودال- اشرافي به كار گرفته شد. تئوري حقوق طبيعي، مدلي حقوقي- سياسي- اخلاقي در دفاع از منفعت‌جويي سرمايه‌‌دارانه و مشروعيت بخشيدن به سودمحوري- لذت‌طلبي سكولار اومانيستي سرمايه سالارانه براي طبقه سرمايه‌دار سكولار- اومانيست فراهم مي‌ساخت.
بنابراين مكتب فكري «حقوق طبيعي» وسيله‌اي بود عقلي كه ليبرال‌هاي اوليه بااستفاده از آن به مبارزه با استبداد سياسي [فئودالي] برمي‌خاستند.... اين برداشت مبناي اين اظهار عقيده است كه ليبراليسم كلاسيك مبتني بر شكلي از بورژوازي يا فردگرايي «مالكيت‌گرا» بود كه روي پيگيري اهداف شخصي، به خصوص كسب ثروت[سرمايه مدرن]، به قيمت تعهدات گسترده‌تر اجتماعي، صحه مي‌گذاشت. بنابه نوشتة «دو رساله» [جان لاك]، هدف بزرگ و اصلي انسان‌‌ها از ورود در منافع مشترك و تن‌دادن به حكومت «حفظ اموالشان است.» پس ليبراليسم را در يك معني مي‌توان مشروعيت‌دهنده به نوعي از حكومت دانست كه به افراد اجازه مي‌دهد فارغ از هر تعهدي به همكاري در جهت خير و صلاح عمومي،‌ به تكاثر ثروت و ديگر اهداف شخصي بپردازند. تئوري «حقوق طبيعي» برپاية يك تفسير ليبرال- اومانيستي از انسان‌ مي‌كوشد تاسودطلبي نامشروع و ظالمانه و لذت‌جويي نامشروع و ضداخلاقي سكولار-  اومانيستي را به عنوان اموري طبيعي و چونان حقوق طبيعي بشر جلوه داده و به عنوان امري طبيعي،‌ آن را بديهي!!؟ و بي‌نياز از اثبات اعلام نمايد. آنچه كه ليبرال‌‌ها تحت عنوان «حقوق بشر» اعلام مي‌كنند، از همين مفروض وهم‌آلود حقوق طبيعي نشأت گرفته و صورتي بسط‌يافته از آن است و حقوقدانان و ايدئولوگ‌‌ها و تئوريسين‌‌ها و فيلسوفان و همة مدافعان ايدئولوژي‌هاي ليبرال- دموكرات، هيچ‌گاه هيچ دليل و گواه و مؤيدي بر صحت آن ارائه نداده و پيشاپيش از آن به عنوان يك مفروض بديهي و طبيعي!!؟ نام برده‌اند. در حقيقت مدعاهاي بي‌بنيادي چون حقوق طبيعي و حقوق بشر به عنوان توجيه گران سودطلبي نامشروع استثمارگرانه و لذت‌طلبي‌هاي نامشروع ضداخلاقي، اساساً و عملاً در خدمت طبقه سرمايه‌دار سكولار- اومانيست به منظور پيشبرد اغراض نفساني آن قراردارد، زيرا در مناسبات ناعادلانه اجتماعات مدرن، سرمايه‌داران اومانيست هستند كه شرايط مهيا براي سودجويي‌‌ها و لذت‌طلبي‌هاي سكولارمدرنيستي را دارند و در اصل آنچه كه تحت عنوان حقوق طبيعي و بعد‌ها حقوق بشر عنوان گرديده است، بيش از هر چيز و پيش از هرچيز توجيه‌گر و تبيين‌كننده و مبلّغ و مدافع منافع نامشروع و مفسده‌جويي‌هاي آنان است.
جان كلي‌ در كتابي كه در خصوص تاريخ تئوري حقوقي در عالم غرب نوشته است، ضمن اشاره به زمينه‌هاي شكل‌گيري تئوري حقوق طبيعي در آراء «گروسيوس»، به ماهيت سكولاريستي اين تئوري و نيز استقبال و توجهي كه قرن هيجدهم به آن نشان داد اشاره مي‌كند و مي‌نويسد كه در تدوين تئوري حقوق طبيعي به قول او (العياذبالله) «خدا، يا خالق صرفاً حاشيه‌اي زينتي در بحثي اساساً عقلاني» [عقل خود بنياد مدرن] بوده است. آري، تئوري حقوق طبيعي به عنوان پوششي حقوقي در دفاع از اغراض و منافع نفساني سرمايه‌داران مدرن عنوان شده است و ماهيتي كاملاً سكولار- اومانيستي دارد. در آراء سياسي ليبراليسم كلاسيك، مفهوم ديگري مطرح است كه آن را «قرارداد اجتماعي» ناميده‌اند. جان‌لاك، ايدئولوگ اصلي قرن هفدهمي ليبراليسم كلاسيك مدعي بود كه بشر، پيش از تأسيس «جامعه مدني» در «وضع طبيعي» به سر مي‌برده است و اين وضع طبيعي به نحوي بوده كه اگرچه تا حدودي به تأمين حقوق طبيعي افراد مي‌پرداخته است؛ اما در مجموع، فقدان يك حكومت و جامعه مدني موجب بروز اختلالاتي در تأمين حقوق طبيعي انسان‌‌ها مي‌گرديده است. از اين‌رو انسان‌‌ها به منظور تأمين شرايط مطلوب در جهت حفظ دارائي و منافع و آزادي‌هاي ملهم از حقوق طبيعي خود، برمبناي يك «قرارداد اجتماعي» به تأسيس جامعه مدني مي‌پردازند. به نظر مي‌آيد، اين مفهوم قرارداد اجتماعي در انديشه لاك، بيشتر يك مفهوم فرضي است و ظاهراً لاك، اعتقادي به اين كه اين قرارداد اجتماعي واقعاً در زمان مشخصي رخ داده، نداشته است. بنابه مدعاي لاك با اين قرارداد اجتماعي، يك جامعه مدني پديد مي‌آيد و جان مايه و باطن اين جامعه مدني، چيزي نيست مگر محافظت از منافع و اغراض سودجويانه انسان‌‌ها (كه مقصود واقعي، سرمايه‌داران است، زيرا از نظر لاك و ديگر ايدئولوگ‌هاي ليبرال كلاسيك هم‌دوره او اساساً فقط افراد صاحب سرمايه عضو جامعه مدني محسوب مي‌شوند) زيرا در تلقي ليبرال- دموكراتيك از جامعه مدني، به ويژه در ايدئولوژي‌هاي ليبراليسم كلاسيك و نئوليبراليسم، جامعه مدني عبارت از ميداني مهيّا براي رقابت سودجويانه- لذت‌طلبانة سكولار- اومانيستي نفوس امارة فردي (اتميستي)‌ در هيأتي گرگ‌صفاته با يكديگر است.
4- انديشة ترقي از مفروضات جدّي ليبراليسم كلاسيك است. درميان ايدئولوژي‌هاي اومانيستي مدرن مي‌توان گفت كه ايدئولوژي‌هاي ليبراليسم كلاسيك، سوسيال دموكراسي ليبرال، نئوليبراليسم، ماركسيسم و برخي صور فمينيسم، بيش از ديگر ايدئولوژي‌هاي مدرن به مفهوم انديشه ترقي (كه يك مفهوم بي‌پايه و موهوم سكولار- اومانيستي و يكي از انحاء تحريف اومانيستي تاريخ است)‌ باور و پاي‌بندي دارد.
5- ليبراليسم كلاسيك، هر نوع حضور و دخالت دولت (حكومت) در عرصة‌ اقتصاد اگر به منظور حمايت از اقشار فرودست و تهي‌دستان اجتماع صورت گيرد و منجر به ايجاد محدوديت‌ براي سودجويي نامشروع نامحدود سرمايه‌داران و نيز انباشت سرماية استثماري نامشروع اومانيستي گردد را محكوم مي‌كند. ليبرال‌هاي كلاسيك در قلمرو مباحث تئوريك و شعار و تبليغات مدعي‌اند كه مخالفتشان با دخالت دولت در اقتصاد به منظور حفظ آزادي و «جريان گردش آزاد اقتصاد» است، اما در عمل و در واقعيت، زماني كه دخالت دولت در شرايط خاص و به منظور دفاع از سودجويي سرمايه‌داران صورت گيرد، با آن موافقت مي‌كنند. اما هر زمان كه احساس كنند دخالت دولت ممكن است در مسير دفاع از محرومان و تهي‌دستان، سودجويي نامشروع آنان را تهديد كند، تحت لواي شعار دفاع از «اقتصاد آزاد» و مخالفت با دخالت دولت و دفاع از «گردش آزاد اقتصاد»‌ و تئوري «دست نامرئي»‌ خواهان دولت كوچك و سرمايه‌داري آزاد مي‌گردند.
در مجموع مي‌توان گفت كه ليبراليسم كلاسيك، نوعاً خواهان اقتصاد آزاد سرمايه‌سالارانه‌اي است كه در چارچوب آن، منطق سودجويي صرف بازار سكولار-اومانيستي تعيين‌كنندة همة حيات اقتصادي- اجتماعي باشد و دولت (حكومت) در خصوص دفاع از محرومان و اقشار تهي‌دست جامعه و تأمين عدالت اجتماعي هيچگاه هيچ دخالتي (كه موجب كاسته شدن از انبوه سود نامشروع بادآورده سرمايه‌داران مدرنيست گردد و يا در مسير تأمين آن اختلالي پديدآورد) در امور اقتصادي ننمايد. دولت مطلوب موردنظر ليبراليسم كلاسيك، يك دولت كوچك است كه وظيفه اصلي آن دفاع از امنيت و منافع كلان سرمايه‌داران و تأمين منافع آنان است. البته در عمل، دولت‌هاي ليبرال- سرمايه‌داري، دولت‌هاي چندان كوچكي نبوده‌اند و معمولاً بوروكراسي سازمان‌يافته و عريض و طويل و مجموعه‌هاي پليسي و نظامي گسترده و خشن و سركوب‌گر و متجاوزي دارند كه وظيفه پيشبرد اغراض استثماري- استعماري آنان را برعهده دارند.
6- تساهل و تسامح ليبرال- ماسوني در فاصلة قرون هفدهم تا نوزدهم به عنوان شعاري ليبرالي به كار مي‌رفت تا سرمايه‌داري ليبرال مرتبط با محافل يهودي- ماسوني با پنهان شدن پشت آن، براي يهوديان امكان و فضاي تبليغي و فرهنگي- حقوقي مساعد براي حضور فعالانه پديد آورند و درعين حال به موازات ايجاد فضا و امكان فعاليت گسترده براي ملحدان و اومانيست‌‌ها و سكولاريست‌ها، به تضعيف غيرت ديني بپردازند. در عين حال هرگاه كه نظام ليبرال- سرمايه‌داري را در خطر ديدند، با به فراموشي سپردن تمامي شعار‌ها و مدعاهاي «تساهل و تسامح»،‌ دست به رفتار سركوب‌گرانه عليه مخالفانشان بزنند. در واقع شعار تسامح و تساهل، پوششي تبليغاتي وفريبنده براي پنهان كردن ذات سركوب‌گر و خشن ليبراليسم كلاسيك (و ديگر ايدئولوژي‌هاي حوزة ليبرال- دموكراسي) و مفهومي تئوريك و كليدي در جهت پيشبرد اغراض ضدديني وماسوني آنها است.
7- ليبراليسم كلاسيك به تئوري تفكيك قوا درساختار نظام سياسي- اجتماعيِ‌ مدّنظر خود توجه ويژه دارد. فارغ از كاركردِ خاصِ تئوري تفكيك قوا براي طبقة آريستوكرات سرمايه‌دار قرون هفده و هيجده در نبرد سياسي با آريستوكرات‌هاي فئودال؛ تئوري تفكيك قوا درپنهان كردن ماهيت استبدادي مطلق‌العنان قدرت سياسي- اجتماعي در اجتماعات ليبرال سرمايه‌داري و فريب‌دادن مردمان تحت سلطة اين رژيم‌‌ها از طريق ترويج توهماتي نظير تفكيك قوا نيز نقش مهمي دارد.
8- ليبراليسم كلاسيك مدافع مالكيت نامحدود و نامشروع سكولار- سرمايه‌دارانه است. از اين منظر، ميان ليبراليسم كلاسيك و نئوليبراليسم شباهت وجود دارد.
ليبراليسم كلاسيك نوعاً به وجود احكام ثابت و مطلق اخلاقي در چارچوب اخلاقيات ليبرال- مدرنيستي مدافع و مروّج فردانگاري و سرمايه‌داري اومانيستي معتقد است. البته در چارچوب ايدئولوژي ليبراليسم كلاسيك، تئوري‌هاي اخلاقي مختلفي (مثلاً تئوري اخلاق ذهني انگار ديويد هيوم، تئوري اخلاق يوتيليتاريانيستي مدنظر هلوسيوس و بنتام،‌ تئوري اخلاق وظيفه‌گراي كانت و...) مطرح گرديده است كه عليرغم تفاوت و اختلافي كه با همديگر دارند، همگي نوعاً وكلاً در خدمت ترويج اغراض ايدئولوژي ليبراليسم كلاسيك قرار دارند. البته در مقام مقايسه ميان تئوري‌هاي اخلاقي مختلف مطروحه در چارچوب ليبراليسم كلاسيك، مي‌توان گفت كه تئوري اخلاقي يويتليتاريانيستي از جايگاه و اهميت ويژه‌اي برخوردار است. ايدئولوژي ليبراليسم كلاسيك در بررسي نسبت ميان ارزش‌هاي اخلاقي و واقعيات عيني، به جدايي ميان «بايد» از «هست» معتقد است و احكام اخلاقي را محصول «انشاء» و از سنخ «قضاياي دستوري مستقل از قضاياي خبري» مي‌داند.
9- ليبراليسم كلاسيك به عنوان ايدئولوژي سرمايه‌داري مدرنيست قرون شانزده تا نوزده و در جهت دفاع از اغراض سودمحورانه و انباشت‌گرانة‌ سرمايه‌داري سكولار- اومانيست، به ترويج و تبليغ و دفاع از «تجارت آزاد» مبتني بر منطق سودجويي سكولار- اومانيستي صرف مي‌پردازد. از اين منظر براي ليبراليسم كلاسيك و ايدئولوگ‌هاي آن تفاوتي نمي‌كند كه آيا اين تجارت آزاد براي اهالي اجتماعي و حقيقت انسانيت، سودآور است يا زيان‌آور و موجب رشد و صلاح مي‌گردد يا تباهي و انحطاط. در ليبراليسم كلاسيك، منطق «تجارت آزاد» مدعايي آنها فقط و فقط تابع و پيرو سودطلبي نامشروع نامحدود مدرنيستي است و لاغير.
10- ليبراليسم كلاسيك كانون توجه خود را بر مفهوم نفساني آزادي متمركز كرده است. عليرغم برخي شعار‌ها و مدعاهاي برخي ايدئولوگ‌هاي آن، اهميتي براي عدالت اقتصادي- اجتماعي قائل نيست و در مواردي هم كه از عدالت سخن مي‌گويد آن را تحت‌الشعاع مفهوم ليبرالي آزادي تعريف مي‌كند كه عملاً به نفي كامل هر نوع عدالت و انكار آن مي‌انجامد.
11- ليبراليسم كلاسيك در مدل سياسي مطلوب خود به دنبال نوعي دموكراسي اومانيستي ليبرال- سرمايه‌دارانة مبتني بر نظام نمايندگي و پارلمانتاريسم است و در تبليغات خود به طور مداوم، از حكومت پارلمانتاريستي مبتني بر نظام نمايندگي به عنوان يك ايده‌آل نام مي‌برد، اما در موارد متعدد تاريخي ديده شده است كه ايدئولوگ‌هاي ليبراليست كلاسيك با تأمين شدن منافع و اغراض استثمارگرانه- استعماري و سودمحورانة طبقه سرمايه‌دار مدرنيست، از رژيم‌هاي غيرپارلمانتاريستي‌اي كه ضوابط دموكراسي ليبرالي مبتني بر نظام نمايندگي را رعايت نمي‌كرده‌اند نيز دفاع كرده‌اند و اين ويژگي در خصوص نئوليبراليست‌‌ها نيز صدق مي‌كند.
12- در ليبراليسم كلاسيك،‌ مفهوم «جامعه مدني» به عنوان يك ركن تئوريك بسيار مهم مطرح مي‌شود كه در پيوند با مفهوم «حقوق بشر» ساختار پيچيده و پنهان توتاليتاريسم اجتماعي جوامع ليبرال- سرمايه‌داري را پديد مي‌آورد؛ ساختاري سركوب‌گر كه متكي بر مكانيسم‌هاي كنترل نامحسوس؛ افكارعمومي و وجدانيات اعضاي خود را كنترل و اداره مي‌كند و تحت لواي دفاع از فرد و حقوق و آزادي‌هاي فردي به نابودي فرديت حقيقي انسان‌‌ها و تعميق اسارت و بيگانگي و از خودبيگانگي آنها مي‌پردازد و آنها را به تحتاني‌ترين مراتب ويرانگر تباهي و نكبت و بدختي سوق مي‌دهد.