نگاهی به مستند «جوانی ربوده شده: درون فرقه سارا لارنس»
آزادی در ازای بلعیده شدن جوانی!
فاطمه قاسمآبادی
معمولاً طبق تاریخ، فرقهها در ابتدای کار، از تعداد کم و انسانهای شبیه به هم تشکیل میشود و بعد رهبر فرقه با توجه به میزان کاریزمایی که دارد و حمایتهایی که از او میشود، آن را گسترش میدهد.
اما در بعضی موارد، فرقه به معنای تفکر و گسترش تعداد دنبال کنندگان تعبیر نمیشود و به جایش در سطحهای کوچکتر، تعداد اندکی انسان خودباخته که فریب ذهنی قدرتمندتر از خودشان را خوردهاند، دور هم جمع میشوند و زندگیشان را با توجه به خواست و اراده رهبر گروه که بر آنها تسلط دارد، برنامهریزی میکنند و جلو میروند.
این رویه میتواند در حد گروه «چارلز منسون»، تبهکار آمریکایی باشد که در نهایت افراد گروه خود را ترغیب میکند تا دست به جنایتی هولناک بزنند یا در اندازه کوچکتر میتواند، تنها عمر و روح جوانان سرگشته، که عضو گروه مورد نظر شدهاند را نابود کند.
مستند «جوانی ربوده شده: درون فرقه سارا لارنس» به کارگردانی «زاک هاینزرلینگ» محصول سال 2023 کشور آمریکا است. این مستند روایت فرقهای کوچک و مرموز، در یک کالج غیر معروف، در آمریکا است.
داستان فرقهای درون خوابگاه دانشجویی
داستان مستند جوانی ربوده شده، در مورد گروهی از دانشجویان کالج «سارا لارنس» در آمریکا است که تحت تأثیر پدر یکی از دوستانشان به نام «لری ری» قرار می گیرند.
این دانشجویان که اغلب از خانوادههای مهاجرین و قشر کم درآمد بودند، بعد از سال اول متوجه میشوند که پدر «تالیا»، یکی از دوستانشان که به تازگی از زندان آزاد شده و طبق ادعای تالیا بیگناه به او تهمت زده بودند، وارد خوابگاه دانشجویان شده است و به خاطر نبود نظارت، مدتی است شبها روی مبل میخوابد و کمکم با دانشجویان مشکلدار صمیمی میشود....
بعد از گذشت چند ماه، این صمیمیت باعث میشود ابتدا آن جوانان از پدر و مادرهای خود دور شوند و بعد که وابستگیشان بیشتر شد، لری آنها را به آپارتمان کوچکی که از دوستش قرض گرفته بود برد و هر 8 نفر با هم آنجا زندگی خود را شروع میکنند!
بعد از مدتی یکی از جوانان به نام «سانتوس» که از خانوادهای مهاجر بود، دو خواهر خود را هم وارد این رابطه مریض میکند و خواهر بزرگترش که پزشک بود و داشت دوره تخصص خود را میگذراند هم وارد این باتلاق میشود و تحت تاثیر حرفهای لری از دادن امتحان خودداری میکند و در همان آپارتمان کوچک میماند!
مدت زیادی نمیگذرد که لری شروع میکند با تلقین این مطلب که این جوانان توسط خانوادهها و دوستانشان مسموم شدهاند، کنترلش را روی آنها بیشتر میکند و اگر هم کسی این وسط مخالفت میکرد مجبورش میکرد بنویسد که قبول دارد مسموم شده است!
قضیه به همین جا ختم نمیشود و بعد از مدتی لری آنها را مجبور میکند اعتراف کنند به وسایل او ضرر زدهاند و به او بدهکارند... این تلقینها باعث میشود بعد از دو سال، چند نفر از این گروه جدا شوند و بقیه افرادی هم که میمانند، کار کنند و درآمد خود را به لری بدهند یا برای او کارهای خلافی مثل پولشویی کنند تا به اصطلاح، دینِشان را صاف کنند!
این وضعیت همینطور ادامه پیدا میکند تا اینکه بعد از 7 سال با پخش ویدئویی در یک سایت که یکی از دخترهای گروه مجبور میشود در آن اعتراف کند بقیه را مسموم کرده، بقیه دانشجویان کالج که همه فارغالتحصیل شده بودند، نگران میشوند و برای نجات بقیه دوستانشان به پلیس مراجعه میکنند و طبق معمول، پلیس مسخرهشان میکند؛ پس به یک روزنامه نگار میسپارند تا در مورد لری تحقیق کند... در همین مدت باز تعدادی از این دانشجویان از این فرقه عجیب و غریب جدا میشوند و در نهایت تنها دو نفر از دخترها باقی میمانند که با به زندان افتادن لری و تشکیل دادگاه، آنها هم از شر او نجات پیدا میکنند.
نظارت گمشده به بهانه آزادی
در مستند «جوانی ربوده شده»، مخاطبین میبینند تقریباً یک دهه از زندگی عدهای دختر و پسر جوان، توسط یک موجود فرصتطلب نابود میشود. ولی سؤال اصلی وقتی به وجود میآید که مخاطبین به ابتدای این راه برمیگردند....
در ابتدای این مستند، دانشجویان از سال اول خود میگویند که چقدر خوشحال بودهاند و به خاطر زندگی مجانی در خوابگاه کالجشان احساس بلوغ و سر زندگی میکردند ولی دقیقاً مدتی بعد و با آمدن یک مرد بزرگسال به خوابگاه، همه چیز بههم میریزد و هیچ نظارتی هم وجود نداشته که چرا باید یک فرد سن و سال دار که دانشجو هم نیست، اجازه ماندن در خوابگاه را پیدا کند؟
همین عدم نظارت باعث میشود جوانانی که تاثیرپذیری بیشتری داشتند، به دام بیفتند و بعد از آن هم وقتی بقیه دوستانشان برای کمک به آنها به پلیس مراجعه میکنند، پلیس طبق رسم کلاسیک خود در کشورهای غربی، آنها را مسخره میکند و شکایتشان را جدی
نمیگیرد!
اینکه جوانان برای کمک به دوستان مسخ شده خودشان مجبور میشوند به یک روزنامهنگار مراجعه کنند نه قانون و قوه قضائیه مملکتشان، جای سؤال دارد ولی اینکه همین روند ورود خبرنگار به ماجرا هم دو الی سه سال طول میکشد تا شخص فرصتطلب و سابقهداری مانند لری را به دادگاه و پای میز محاکمه بکشانند، حرفها و تحلیلهای متفاوتی را با خود به همراه میآورد که مهمترینش آسیب شدید جوانان در نبود نظارت درست و منطقی بر آنها است که بعدش دیگر برای جبران و جلوگیری از صدمه بیشتر، بسیار دیر است.
بیخانوادهها طعمه اغفالگرانند
در مستند «جوانی ربوده شده»، مخاطبین میبینند که طعمههای لری فقط از بین خانوادههای فقیری است که رابطه درستی با فرزندان خود ندارند.
به همین ترتیب هم بعد از مدتی لری با استفاده از دلخوریها و عدم توجه والدین این جوانان، ذهن آماده آنها را نسبت به پدر و مادرشان بدبین میکرد و باعث میشد همان بند نصفه و نیمه بین آنها و والدینشان هم بریده شود. بعد که دیگر این جوانان کاملاً بیپناه میشدند، او تازه شروع میکرد به اذیت و آزار روحیشان که بیشتر از قبل، رویشان تسلط داشته باشد....
یکی از نقل قولهای این جوانان در مورد چگونگی اعتماد آنها به لری، با این جمله شروع میشود در دوران دانشجویی بیشتر مواقع غذا نودل یا ساده و سرد است ولی لری هر وقت در آشپزخانه بود، غذای خوبی درست میکرد و با سخاوت آن را به ما تعارف میکرد.
یا دختران عنوان میکردند به عنوان کسانی که در خانوادههای فقیر و اغلب با کوپن زندگی کرده بودند، میزان خریدهای لری و بردنشان به رستورانهای شیک، در اوایل آشنایی، به شدت رویشان تاثیر گذاشته و احساس با ارزش بودن به آنها داده است.
از طرف دیگر طبق گفته سانتوس که از یک خانواده فقیر مهاجر آمده بود، لری بیشتر از کل مکالماتی که او در طول عمرش با پدر و مادرش داشته با او حرف زده است و برعکس پدر و مادرش که همیشه سر کار بودند و فرصت نداشتند، به او توجه میکرده است.
عملاً میتوان گفت لری با استفاده از نقطه ضعفهای این جوانان، یک پیوند دروغین بین خودش و آنها ایجاد کرده که خلأهای عاطفی آنها را در ظاهر، به مدت زمان کوتاه، اول پر کرده و بعد از نظر روحی آنها را به همین بهانه به بند کشیده است.
در مورد جوانان مسخ شده در این مستند، جالب است که تالیا دختر لری، مدت زمان کمی بعد از رفتن به آپارتمان کوچک، از جمع جدا میشود و میفهمد که دیگر حاضر به ادامه زندگیاش با این وضعیت بیسر و ته نیست و پیش مادرش برمیگردد و هیچ کمکی هم برای نجات دوستانش که خودش آنها را در دام پدرش انداخت، نمیکند.
عملاً در این ماجرا، هرکسی که از نظر خانوادگی ضعیفتر بود و تکیهگاهش سست تر، بیشتر در باتلاق فرو رفت.
«ایزابلا» یکی از همین دختران بود که حتی بعد از رفتن لری به زندان هم از او دفاع میکرد، چون معتقد بود هیچکس در طول زندگیاش به اندازه لری به او توجه نکرده است.
با توجه به اینکه مادر ایزابلا یک مادر معتاد و مجرد بود و هرگز حضور پدری در زندگی این دختر نبود، کاملاً منطقی است که دختری مانند او به سرعت جذب شخصیت سلطهطلبی مانند لری شود و احساس کند با وجود از دست دادن جوانی و عمرش در این رابطه بیسر و ته، باز از همان اول هیچ چیز برای از دست دادن نداشته است.
نجات به بهای عمر و روح
در انتهای مستند جوانی ربوده شده، همه فریب خوردگان دور هم جمع میشوند ولی آنها با وجود گذشت چند سال از آن اتفاقات ناگوار و دادن بهای سنگین، باز هم غمگین و دل شکسته بودند چرا که تنها، فرصتهای خوب زندگیشان را از دست ندادند، بلکه اعتماد و اعتماد به نفسشان در این بین از دست رفته بود.
تمام دختران و پسران این گروه با وجود گذر از این دوران سمی، طبق روایت مستند، نتوانسته بودند در رشته تحصیلی خود کاری پیدا کنند و عملاً سالهای تحصیلی و زحماتشان به هدر رفت.
در این بین زندگی «فلیسیا» مثال تلختری بود چرا که به عنوان کسی که یک قدم تا تخصص پزشکی فاصله داشت، به خاطر عدم تعادل روحی، دیگر در جامعه به عنوان یک پزشک نتوانست کاری پیدا کند و سالها درس خواندن در دانشگاه هاروارد، که جزو بهترین دانشگاههای آمریکا محسوب میشود هم بر باد رفت.
افراد این گروه با به اشتراک گذاشتن تجربیاتشان با بقیه مردم، امید داشتند که بلایی که سر خودشان آمد، سر بقیه نیاید و اگر نظارتی روی دانشگاه و خوابگاهها نیست، حداقل خانوادهها در مورد جوانانشان هوشیارتر عمل کنند تا زندگی و جوانی فرزندانشان، بیهوده طعمهای برای افراد شیاد نشود.