آزادگي و بــردگي
بعضي از مردم چنين مي پندارند که همينکه مملوک کسي ديگر نبودند و به اصطلاح زرخريد نبودند، ديگرآنها آزادهاند، ديگر نميدانند هزارنکته باريکتر از مو اينجاست، نمیدانند اسارت و بندگي،هزارنوع و هزارشکل دارد، نميدانند که بندگي طمع و آز هم بندگي است، اسارت در قيد عادات جاهلانه هم بندگي است، پولپرستي هم بندگي است:
بيتي از عنصري بيارم کز وي خوبتر و نغزتر رقم نتوان کرد
دانش و آزادگي و دين و مروت اينهمه را بنده درم نتوان کرد
... در تاريخ، شواهد زيادي هست از کساني که از لحاظ قانون مالکيت، غلام و برده و مملوک بودند ولي از لحاظ روح و عقل و فکر در منتهاي آزادي بودند. مگر لقمان حکيم که قرآن کريم سوره اي به افتخار راه ونام او اختصاص داده، برده و بنده نبود؟
در عين حال از لحاظ عقل و روح و اخلاق در منتهاي آزادمنشي به سر مي برد
و شواهد زيادتري هميشه درجلو چشم خود مي بينيم از کساني که به حسب قانون مالکيت آزادند ولي اسير و بردهاند، عقل و فکرشان برده است، روح و دلشان برده است، شهامت و اخلاقشان برده است، قرآن کريم مي فرمايد:
« بگو زيان کرده واقعي آن کساني هستند که خودشان را باختهاند و شخصيت انساني خود را از دست دادهاند.»(زمر/15)
اينکه کسي در صحنه زندگي، جامه خود را ببازد، يا خانه و مسکن خود را ببازد، يا پول و ثروت خود را ببازد، يا مقام اجتماعي خود را ببازد، آنقدر مهم نيست که کسي شخصيت معنوي و انساني خود را ببازد، حريت و شهامت خود را ببازد، شجاعت خود را ببازد، وجدان و قلب حساس خود را ببازد، عقل و ايمان خود را ببازد، روح استغنا و فتوت خود را ببازد.
مردم همان طوري که علي(ع) فرمود دو دستهاند:
يک دسته در بازار اين جهان خود را ميفروشند، به پول و مقام و هوا و هوس و تجمل و مد و تقليد؛ و دسته ديگر در اين بازار خود را خريداري مي کنند و شخصيت واقعي و انساني خود را باز مي يابند....
در اين بازار آن نرخي را به رسميت مي شناسند که قرآن تعيين کرد که هيچ چيز ارزش ندارد که آدمي خود را به آن بفروشد....
* شهید مرتضی مطهری، حکمتها و اندرزها، صص 92 و 30