واکاوی تاریخ سینمای پس از انقلاب -بخش پنجاه و پنج
موزه سینما از چه پاسداری میکند؟!
سعید مستغاثی
فکر ایجاد موزه سینمای ایران در سال ۱۳۷۳ مطرح و در سال ۱۳۷۷ فاز اول موزه سینمای ایران در خیابان لالهزار تهران، کوچه پیرنیا افتتاح شد. در سال 1380، با حمایت و کمک وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، معاونت امور سینمایی، سازمان میراث فرهنگی، شهرداری تهران و بنیاد فارابی، موزه سینمای ایران به مکان فعلی در باغ فردوس انتقال یافت و در شهریور ۱۳۸۱ بازگشایی شد.
در این موزه، عکسها، اسناد و وسایل و تجهیزات قدیمی سینما از شخصیتهای سینمایی نظیر دوبلورها و فیلمسازان و نیز پشت صحنه فیلمهای بزرگ، پوسترها و دیگر وسائل وابسته به سینما به نمایش گذاشته شده است.
عزتالله انتظامی اولین مدیرعامل موزه سینمای ایران بود. پس از او، به ترتیب مهدی سلیمی از مدیران صداوسیما، محمدحسن پزشک مدیرعامل پیشین فارابی، محمد حیدری از مدیران حوزه تئاتر، علیرضا قاسمخان تهیهکننده سینما، لادن طاهری مدیر فیلمخانه ملی ایران و مهران عباسی انارکی و... به مدیریت موزه سینما رسیدند که هیچ یک از آنها نه تاریخ سینمای ایران را به درستی و به طور آکادمیک و علمی و مستند میشناختند و نه سوابق تخصصی در حوزه موزهداری داشتند. از همین روی موزه سینمای ایران در واقع به انباری از تصاویر و ابزار و وسائل قدیمی تاریخ سینمای ایران تبدیل شد که به طور بسیار غیر علمی و آماتوری در کنار هم چیده شدند، گویی که یک نمایشگاه مدرسهای از وسایل سینمای ایران جمع شده، بدون هیچ روایت مستند و واکاوی تاریخی که به کار امروز سینمای ایران بیاید. در واقع با چنین رویکرد غیر کارشناسانه و در نهایت کرونولوژیک، روش موزه سینما در بازشناسی تاریخ سینمای ایران، ماهیتا زیر علامت سؤال بوده و هست.
تردیدی نیست که موزه بایستی، نمایشگر اشیاء و ابزار و اسناد گذشتگان باشد ولی بازنمایی واقعیات آن اشیاء و ابزار و اسناد، بدون روشن نمودن ریشهها و علل و پس زمینههای شکلگیری و سیر تاریخی آنها، کار موزهها را ابتر و بیاثر میگذارد.
مثلا در موزههای تاریخ جنگ، انواع و اقسام سلاحهای قدیم و جدید اعم از سرنیزه و گرز و چماق و تفنگ و مسلسل را هم به نمایش میگذارند اما در کنارش ذکر میشود که چگونه و به چه مناسبت و برچه اساس در جنگها، مورد استفاده قرار میگرفته و خلق خدا را از پای در میآورده است.
یا در موزه «مادام توسو» لندن حتی از برخی قاتلین و جنایتکاران تاریخ و ابزاری همچون گیوتین نیز آثاری وجود دارد و بعضا اشکال تجسمی آنها با موم ساخته شده ولی در کنارشان درباره تاریخ پیدایش و جنایات و اعمالشان نیز توضیح کامل آورده شده است.
اما در موزه سینمای ایران، بعضا آثاری قرار دارد که در سالهای سلطنت طاغوت، نقش به سزایی در تخریب و انهدام فرهنگ و هنر این سرزمین برعهده داشتند ولی مسئولین موزه، به بازدیدکننده بیخبر و کم اطلاع، اخبار و اطلاعاتی از پس زمینه این آثار نداده و او را در جریان تاریخ واقعی و مقاصد و نتایج تولیدشان قرار ندادهاند.
انواع و اقسام عکس و پوسترهای فیلمفارسیهای مبتذل را بر در و دیوار موزه نصب کرده ولی توضیح ندادهاند که این فیلمفارسیها چه تاثیری در آلودن فضای اخلاقی جامعه و اضمحلال سینمای ایران داشتند.
خبری از اطلاعات ریشهای نیست
یا اولین مجله سینمایی کشوربه نام»سینماو نمایشات»در سال 1309 را به نمایش گذاشته و بانی و انتشار دهندهاش یعنی علی وکیلی را مورد تجلیل و تحسین قرار داده ولی شرح ندادهاند که علی وکیلی فارغالتحصیل مدارس اسرائیلی آلیانس بود و از مؤسسین کلوپهای ماسونی روتاری و به توصیه سرپرست رایزنهای فرهنگی انگلیس در خاورمیانه که همراه ژنرال آیرونساید در بغداد حضور داشت، به کار واردات ابزار سینما پرداخت.
و نگفتهاند که نخستین آموزشگاه بازیگری در ایران تحت عنوان «پرورشگاه آرتیستی سینما» با حکم
علی اصغر خان حکمت فراماسونر توسط همین علی وکیلی و عباس مسعودی (از دیگر اعضای کلوپهای روتاری، پادوی سید ضیاءالدین طباطبایی در کودتای سوم اسفند 1299که از زمره روزنامه نگاران عملیات تبلیغی/فرهنگی شبکه صهیونیستی «بدامن» متعلق به شاپور ریپورتر و اسدالله علم هم بود) تاسیس شد و دیگر آموزشگاه سینمایی اولیه این مملکت (که پرورش دهنده بسیاری از کارگزاران و فیلمسازان سینمای طاغوت بود) به نام «مدرسه هنرپیشگی» در ذیل تشکیلات سازمان ماسونی پرورش افکار (به ریاست احمد متین دفتری) و زیر نظر علی نصر (بنیانگذار لژ فراماسونری سعدی) بهوجود آمد!!
در موزه سینما، آثار میرزا ابراهیم خان صحاف باشی را به عنوان اولین بانی سالن عمومی سینما در ایران میبینیم ولی نمیخوانیم که وی (به تصریح ناظم الاسلام کرمانی) در کتاب «تاریخ بیداری ایران»، عضو گروه تروریستی «انجمن مخفی دوم» در دوران پس از مشروطه بود که توسط عدهای بهائی و فراماسونر اداره میشد و بنا به دستورالعمل کانونهای صهیونیستی برای روی کار آمدن رژیم رضاخانی زمینه چینی کرد.
در موزه سینما از بانیان اصلی میترا فیلم (اولین استودیوی فیلمسازی دوره دوم سینمای ایران) یعنی اسفندیار یگانگی و طاهر ضیایی (که هر دو نفر از رؤسای کلوپهای صهیونیستی روتاری) و سرمایهداران یهودی/ صهیونیست پشت پرده پارس فیلم (که پس از میترا فیلم، استودیوی اصلی تهیه فیلم در سینمای ایران شد) یعنی سلیم سومیخ و سلمان هوگی و ملهب و جدا و عنادیان و کریم بلاط و...نیز سخنی به میان نیامده است. همچنین از برادران رشیدیان (مالکان استودیو و سینما تئاتر رکس) نشانهای به چشم نمیخورد که به تصریح اغلب مورخان تاریخ سینمای ایران، در راهاندازی و شکل گیری دوره دوم سینمای ایران مشارکت چشمگیری داشتند و در عین حال بنا به اسناد متعدد داخلی و خارجی از جمله کتاب دونالد ویلبر نقش اصلی را در کودتای 28 مرداد 1332 در ارتباط با سرویسهای جاسوسی انگلیس (MI6 و MI5) و همچنین سازمان CIA ایفاکردند و پس از کودتا نیز سهم عمدهای در تثبیت رژیم کودتا و تحکیم عوامل خارجی برای غارت منابع مادی و معنوی ایران برعهده داشتند.
در موزه سینمای ایران جوایز مختلف جشنواره سپاس و فستیوال فیلم تهران در معرض نمایش عمومی قرار گرفته ولی از بازگویی تاریخ پشت پرده این دو جشنواره و از جمله حضور عوامل بدنام رژیم شاه مانند عبدالمجید مجیدی (وزیر امور اقتصاد و دارایی طاغوت) سخنی به میان نمیآید.
تجلیل امروز موزه سینما از بازماندگان فراماسونها و جاسوسان دیروز
اما اواسط تیرماه 1387 سلسله برنامههایی در موزه سینما واقع در باغ فردوس به اجرا درآمد که از جمله بخشهای آن، نمایش فیلمهایی از ابراهیم گلستان و فروغ فرخزاد و محسن مخملباف بود و در پایان این برنامهها (که عنوان هفته فیلم باغ فردوس برآن نهاده بودند) نیز جوایزی به ابراهیم گلستان و محسن مخملباف (که هر دو نفر به خارج کشور فراری بوده و هستند) اعطاء شد!
این در شرایطی است که دیگر کمتر کسی در سینمای ایران از گذشته سیاه و آلوده فردی همچون ابراهیم گلستان بیخبر است. کسی که به گفته خودش و اسناد و مدارک منتشر شده، به دستور شاه فیلم میساخته و رفیق گرمابه و گلستان امیر عباس هویدا بوده و همه مال واموال سینماییاش را از پول و سرمایه کمپانیهای نفتی خارجی به دست آورده که پس از کودتای 28 مرداد تحت عنوان «کنسرسیوم نفتی» تمامی مبارزات ملت ایران در راه ملی شدن صنعت نفت را پایمال کردند، خصوصا مسئولیت بخش تبلیغات کمپانی رویال داچ شل (متعلق به خاندان صهیونیست روچیلد) را انکار نکرده وحتی در مصاحبه سال 1385 با هفته نامه شهروند امروز، پرده از همکاری با کودتاچیان 28 مرداد 1332 و تیمور بختیار (اولین رئیس ساواک) در سرکوب مخالفین شاه نیز برداشت!
از همه این واقعیات گذشته، به راستی ابراهیم گلستان به جز فیلمی به نام «خشت و آینه» (که کامران شیردل در همان زمان نمایش عمومیاش، آن را زاییده بدترین نوع سوءتفاهم یعنی خود بزرگ بینی دانست) و فیلم ناقص و مغشوشی همچون «اسرار گنج دره جنی» و چند مستند به سفارش دربار شاه چه گلی به سر سینمای ایران زد که از سوی موزه سینما لایق دریافت لوح تقدیر فیلمساز پیشکسوت تاریخ این سینما شناخته شد؟!
دیگر فیلمساز جایزه بگیر موزه سینما در مراسم یاد شده، محسن مخملباف بود که دیری است از کشور و مردم و باورهایشگریخته و با ساخت فیلمهای ضداخلاقی و ضدانسانی به سختی در تلاش برای قالب کردن خود به عنوان فیلمسازی نوگرا در محافل شبه روشنفکری غرب برآمده اما گویا در آن سوی مرزها نیز دیگر به اینگونه روشنفکرنمایی کپک زده وقعی نمیگذارند! اما مسئولین موزه سینمای ایران در این مخملباف چه یافتند که به وی جایزه دادند، جای سؤال و شگفتی داشت!