عوامل جلب ستایش خدا و خلق
هادی سلطانی
انسان ستایش و مدح را دوست میدارد؛ زیرا ستایش نشانهای از کمال است و ریشه در آن دارد و انسان به طور فطری و طبیعی کمال گراست. از این رو به ستایش خوبیها و زیباییها میپردازد و دوست میدارد که جلوههای خوبی در خودش به گونهای باشد که ستایش دیگران را برانگیزد.
برترین مقام و خواسته هر انسان، رضایت و خشنودی خداوند است؛ پس هر گاه مورد ستایش خداوندی قرار گیرد به بزرگترین خواستهاش دست یافته است؛ زیرا این ستایش به معنای رسیدن انسان به کمال مطلقی است که هر موجودی آرزوی آن را دارد. در آیات قرآن، پیامبر گرامی(ص) با عناوینی چون محمد، محمود، حمید، خلق عظیم و محسن و مانند آن ستوده شده است.
اما پرسش این مطلب این است که چه چیزی زمینههای ستایش پسندیده را فراهم میآورد و چه عواملی ستایش را به امری ناپسند و مذموم تبدیل میکند؟ نویسنده در این مطلب به این پرسش پاسخ داده است.
***
انتظار ستایش و نیایش برای آن
مدح، نقیض هجاء و واژهای عربی به معنای ستایش است.(ترتیب العین، ج 3، ص 1684) ستایش در زبان عربی با واژگان دیگری از جمله حمد و شکر نیز انجام میگیرد. تفاوت میان مدح با حمد و شکر در این است که مدح به معنای ستایش در برابر هر کار اختیاری و غیر اختیاری است؛ در حالی که حمد به معنای ستایش در امور اختیاری و شکر تنها در مقابل نعمت انجام میشود.(مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ص 256، ذیل واژه حمد)
در تفسیر نمونه ذیل آیه 2 سوره فاتحه آمده است: «حمد» در لغت عرب به معنى ستايش كردن در برابر كار يا صفت نيك اختيارى است، يعنى هنگامى كه كسى آگاهانه كار خوبى انجام دهد و يا صفتى را براى خود برگزيند كه سرچشمه اعمال نيك اختيارى است، ما او را حمد و ستايش مىگویيم. ولى «مدح» به معنى هر گونه ستايش است، خواه در برابر يك امر اختيارى باشد يا غير اختيارى، فى المثل تعريفى را كه از يك گوهر گرانبها مى كنيم، عرب آن را مدح مى نامد و به تعبير ديگر مفهوم مدح، عام است در حالى كه مفهوم حمد خاص مى باشد.ولى مفهوم «شكر» از همه اينها محدودتر است، تنها در برابر نعمتهائى شكر و سپاس میگوییم كه از ديگرى با ميل و اراده او به ما رسيده است؛ البته «شکر» از يک نظر، عموميت بيشتري دارد، چرا که شکر گاهي با زبان است و گاه با عمل، در حالي که حمد و مدح معمولا با زبان است. پس شکر از جهتي أخص از حمد و از جهتي أعم از حمد است. با اين که این دو واژه «مدح» و «حمد» در مادة از نظر ریشه حروف یعنی م، د، ح، با هم یکی است اما از نظر هيئت ترکیب متفاوت میباشد و همین تفاوت جزئی موجب شده تا دو معنا با کمی تفاوت پدید آید و از حالت مترادف بیرون رود.
در آیات قرآن واژه مدح به کار نرفته است؛ ولی واژههای دیگر برای بیان همین معنای مدح و ستایش به کار رفته است که از جمله میتوان به احسن، نعم وحمید اشاره کرد. البته در قرآن گاه با تعابیر و جملاتی از چیزی و کسی ستایش شده و شخص با اوصاف، مورد مدح و ستایش قرار گرفته است.
از آموزههای قرآنی چنین بر میآید که تنها خدا شایسته مدح و حمد و شکر و ستایش و سپاس مطلق و بیپایان است و منشا هر ستایش و سپاسی را باید در خداوند جست. اما این بدان معنا نیست که انسانها مورد حمد و ستایش و شکر قرار نگیرند؛ چرا که انسان از این ظرفیت برخوردار است که خدایی شده و مورد ستایش خدا و خلق قرار گیرد.
این ستایش هر چند که عرضی است، ولی بیانگر خدایی شدن شخص است. هر چه دایره ستایش و مدح گستردهتر و در برگیرنده اوصاف و مکارم بیشتری از شخص باشد ونشانه کمالیابی شخص خواهد بود.
به سخن دیگر، نیاز انسان به مدح و حمد و ستایش و شکر، نشانه کمال خواهی اوست. انسانی که کمال خواه است، نشانههای وجود کمال در خود را در مدح خداوند و خلق مییابد. اینکه انسان انتظار داشته باشد،ستایش شود میتواند براساس دو خاستگاه باشد؛ گاه این انتظار برای آن است که دریابد در تحلیل خداوند و خلق تا چه اندازه به کمالات نزدیک و خدایی و دارای صفات الهی شده است؛ گاه دیگر این انتظار برای خودستایی و خودبرتربینی و از باب خودپسندی است.
انتظار نخست انتظاری پسندیده ولی انتظار دوم امری ناپسند است؛ چرا که این انتظار از باب انتظار در برابر هیچ است؛ چون کمالی به دست نیاورده تا در برابر آن مدح و ستایش شود. خداوند در آیاتی از جمله 187 و 188 سوره آل عمران، هر گونه انتظار سپاس و ستایش در برابر انجام ندادن کاری را انتظاری بیهوده و ناپسند میداند و حتی آن را زمینهساز عذاب دنیوی و اخروی معرفی میکند.
اما انتظار ستایش پسندیده و حتی دعا برای آن، امری مطلوب است و حتی پیامبران اولوالعزم چون حضرت ابراهیم(ع) برای مورد ستایش قرار گرفتن خود در نزد آیندگان، دست به دعا به درگاه خداوند بر میدارد و درخواست خود را برای ستوده شدن از سوی آیندگان مطرح میکند.(شعراء، آیات 69 و 84؛ مجمع البیان، ج 1 و 2، ص 656)
ستایش و مدحی را که حضرت ابراهیم(ع) از آیندگان انتظار دارد و آن را در قالب دعا به پیشگاه خداوندی عرضه میکند، در حقیقت ستایش در مقام اسوه و سرمشق شدن است؛ زیرا اگر انسانی مورد ستایش و مدح قرار گیرد، الگوی ستایشگران خود میشود و هر ستایشگری دوست میدارد که همانند ستایش شونده شود. در حقیقت حضرت ابراهیم(ع) خواهان آن است که به عنوان سرمشق بندگی و توحید برای آیندگان شود و هر انسانی او را الگوی زندگی خود قرار دهد نه اینکه این حب ستایش شدن براساس خودشیفتگی باشد. اینگونه است که خداوند ایشان را به عنوان اسوه بشریت معرفی میکند و از سوی انسانهای موحد به عنوان پرچمدار توحید مورد ستایش قرار گرفته و سبک زندگی او الگوی رفتاری امتهای پس از او قرار میگیرد.(ممتحنه، آیه 4)
انسانهای کامل که صفات الهی را در خود به ظهور رسانیدهاند، به سبب آنکه خدایی و کامل شدهاند، مورد ستایش خدا و خلق قرار میگیرند. این ستایش و مدح از سوی خداوند و خلق به معنای رضایت خداوند از بنده است. هر انسانی دوست میدارد خداوند از وی خشنود باشد؛ زیرا بیانگر آن است که صفات الهی در وی ظهور یافته و خدایی شده است.
پس انتظار مدح و ستایش و حتی دعا کردن برای آن، اگر از باب آگاهی از نشانههای خدایی شدن در خود یا الگو و اسوه شدن در کارهای خیر و خوب برای دیگران باشد، امری پسندیده و مطلوب است.
زمینههای مدح و ستایش پسندیده
بر پایه آنچه گفته شد، دانسته شد که مدح و ستایش پسندیده تنها در سایه دستیابی انسان به کمالات بهویژه کمال مطلق یعنی خدایی شدن فراهم میآید. از این رو قرآن به مواردی به عنوان بستر ساز ستایش پسندیده اشاره میکند که خود بیانگر تحقق کمالی در انسان است.
قرآن در آیات 82 و 83 سوره مائده، اجتناب مسیحیان از تکبر و پرهیز از خودبرتربینی و خودپسندی را زمینه مدح و ستایش خداوند از آنان دانسته است. این بدان معناست که ترک صفات پست و رذالتهای اخلاقی، یکی از عوامل بسترساز مدح و ستایش خلق و خداست.
خداوند در آیه 4 سوره قلم، حسن خلق و خوشخویی را از مهمترین و اصلیترین زمینههای ستایش و مدح بندگان خود میشمارد و پیامبر(ص) را به سبب همین خوشخویی و خلق عظیم میستاید و او را حمید و محمود و محمد میشمارد.
بنابراین، تنها انسانهای شایسته مدح و ستایش خداوندی و خلق هستند که دارای مکارم اخلاقی، اخلاق بزرگوارانه و صفات الهی هستند و به عنوان مظاهر الهی در میان خلق حرکت میکنند و نشانه خداوندی میباشند.
انسانهایی که دارای اخلاق و صفات خدایی هستند، همواره ادب را رعایت میکنند و در برخورد با دیگران از هر گونه بیادبی پرهیز کرده و در کمال ادب رفتار میکنند. خداوند رعایت ادب از سوی خلق را زمینهساز تمجید و ستایش خود از بنده میداند و بر رعایت ادب تأکید میکند.(قصص، آیات 54 و 55)
با نگاهی به آیات قرآن که به بیان عوامل بسترساز مدح و ستایش اشاره دارند، میتوان دو دسته عوامل را شناسایی کرد. عواملی که باید با ترک آن، بستر کمالی فراهم آید و عواملی که خود بخشی از کمالات انسانی را فعلیت میبخشند. بنابراین لازم است عوامل را به عوامل فعل و ترک دستهبندی کرد.
از جمله عواملی که باید از آنها پرهیز کرد میتوان به اعراض از باطل و رفتارها و گفتارهای نادرست و ناروا(قصص، آیات 52 و 55)، پرهیز از هر زشت و پلید عقلانی و شرعی و در یک کلمه تقواپیشگی(بقره، آیه 197؛ آل عمران، آیات 15 تا 17، 76 و 172 و 173 و 198)، مهار خشم و تعدیل نیروی آن(شوری،آیه 37)، مهار تمایلات جنسی (آل عمران، آیه 39؛ مجمع البیان، ج 1 و 2، ص 742) و مانند آن اشاره کرد.
اما در مقام فعل میتوان بیش از 70 مورد را شناسایی کرد که قرآن از آن به عنوان بسترسازهای ستایش یاد میکند. اگر بخواهیم همه این موارد را در یک کلمه خلاصه کنیم و آن، صفات و مکارم اخلاقی است که انسان شایسته است خود را به آنها بیاراید تا شایسته ستایش خداوندی و خلق شود.
خداوند از انسانها میخواهد برای جلب ستایش او، پایبند مکارم اخلاقی و خوی و خصلتهای والا باشند.
قرآن اموری چون مهربانی با دیگران(آلعمران، آیه 159؛ توبه، آیه 128)، نرم دلی و نرمخویی(توبه، آیه 114)، عفو و گذشت از لغزش و خطای دیگران(یوسف، آیات 91 و 92)، انجام کارهای شایسته (بقره، آیه 62؛ توبه، آیه 120)، صداقت و درستی(نساء، آیه 69؛ مائده، آیه 75)، عفت و پاکدامنی(انبیاء، آیه 91؛تحریم، آیه 12)، شتاب در کارهای نیک(آل عمران، آیات 113 و 114 و 133)، سعه صدر و برخورد خوب با مخاطبان در هنگام سخن گفتن با آنان(توبه، آیه 61؛ حجر، آیه 47؛ زمر، آیه 22؛ انشراح، آیه 1)، دفع رفتار بد افراد با خوبی و خوشرفتاری(قصص، آیه 54)، تهجد و شب زنده داری برای خدا و عبادت(اسراء، آیه 79؛ مزمل، آیه 20)، امانتداری(قصص، آیه 26)، دعوت به کارهای نیک و ترک کارهای زشت(آل عمران، آیات 113 و 114؛توبه، آیه 112)، انفاق به دیگران(بقره، آیه 267؛ حج، آیه 35)، ایثارگری و ترجیح انفاق به دیگران در صورت نیاز و احتیاج شخصی به آن(حشر، آیه 9،؛ انسان، آیه 8)، احسان به دیگران(بقره، آیه 195؛ آل عمران، آیه 172)، اخلاق نیکو و حسن خلق(قلم، آیه 4)، اطعام خالصانه به دیگران به رغم نیاز شخصی(انسان، آیات 5 تا 10)، اخلاص در عبادت و اطاعت از خدا(انعام، آیه 52)، فروتنی در برابر خداوند(حج، آیه 34)، بردباری (هود، آیه 75)،تسلیم در برابر خداوند و آیات قرآن و کتب آسمانی(بقره، آیه 121)، پاکی و تزکیه نفس(مریم، آیات 12 و 13) تبری از ستمگران و اعمال آنان(تحریم، آیه 11)، تبلیغ اسلام و رسالت الهی همراه با خشیت از خداوند(احزاب، آیه 39)، تشویق دیگران به ثواب و اعمال صالح(قصص، آیات 79 و 80) و تشویق دیگران به صبر در راه ایمان و عمل صالح برای رسیدن به ثواب الهی(همان) و نیز جهاد در راه خدا(بقره، آیه 218) و مانند آن را به عنوان زمینهسازهای ستایش و مدح الهی بر میشمارد؛ زیرا اینها اموری است که صفات الهی را در شخص به ظهور میرساند و او را خدایی میکند.چنین افرادی دارای نفس مطمئن هستند و خداوند ایشان را به عنوان راضیه مرضیه میستاید؛ چرا که هر دو محبوب یکدیگر هستند.(فجر، آیات 267 تا 30)
به هر حال انسان اگر بخواهد در مقامی قرار گیرد که از سوی خدا و خلق مورد ستایش قرار گیرد باید اخلاق خدایی داشته باشد. دستیابی به اخلاق خدایی به معنای فعلیت بخشی به همه اسماء و صفات الهی است که در ذات انسان سرشته و به ودیعت گذاشته شده است. اینگونه است که انسان، ربانی میشود و مورد ستایش خالق و خلق قرار میگیرد.
لزوم اجتناب از خودستایی
اگر انسان دوست دارد که ستوده شود و انتظار ستایش از خالق و خلق دارد، لازم است اخلاق خدایی داشته باشد. این انتظار ستوده شدن خود مهمترین عامل و انگیزه حرکت انسان برای فعلیت بخشی و ظهور اسما و صفات الهی در خود است.
اما خودستایی امری ناپسند است؛ زیرا انسانی که خود را میستاید، عیبها ونقص خویش را نمیبیند و بر آن سرپوش میگذارد. از این رو خداوند از انسانها میخواهد تا خودستایی را ترک کنند و از ستایش و مدح خویش بپرهیزند.(نساء، آیه 49؛ نجم، آیه 32)
بر اساس گزارشهای قرآنی با آنکه پیامبران(ع) در صفات الهی به کمالاتی رسیده بودند، ولی همواره از ستایش خویش پرهیز میکردند و همواره از خداوند میخواستند تا ایشان را تحت غفران و رحمت گستردهاش قرار دهد.(یوسف، آیه 53)
خداوند ملتها و امتهایی را که به خودستایی میپرداختند سرزنش میکند؛ چرا که خودستایی موجب میشود تا مسیر درست را گم کرده و در دام تکبر و غرور افتند و نسبت به حق فروتنی نداشته و تسلیم آن نشوند.(نساء، آیه 49؛ زخرف، آیات 51 و 52؛بقره، آیه 258؛ نجم،آیه 32)
از نظر قرآن، خودستایی زاییده غفلت انسان از احاطه علمی خداوند به او است(نجم، آیه 32) اگر انسان به درستی مقام و موقعیت خویش را میشناخت و عظمت بیپایان و کمال بینهایت خداوندی را میدانست، هرگز به آنچه داشته دلخوش نمیداشت؛ زیرا در هر مقام کمالی اگر قرار گیرد باز خود را نسبت به بینهایت محدود میداند. لذا انسان در هر کمالی به هر جایی برسد باز تا تمامیت آن، بینهایت راه است.
خردمند کسی است که پایانی برای کمالات خود نمیشناسد و هرگز به آنچه دارد خشنود نمیشود و به کمال داشته خود بسنده نمیکند بلکه خواهان کمالی بیش از آن است.
حرص انسان نسبت به کمالخواهی نباید تمامیتی داشته باشد و پایانی بر آن نوشته شود. انسان لازم است خود را در مقام جهول و ظلوم بشناسد و دانستههایش را نسبت به ندانستههایش هیچ بشمارد و هر آنچه به دست آورده را نسبت به نداشتههایش اندک بداند. اینگونه است که پردههای نادانی و ناداری را میشکافد و تا بینهایت بالا میرود و به بینهایت میپیوندد.
بنابراین، خودستایی، بزرگترین مانع در خودسازی و دستیابی به کمالات و ربانی شدن است. اینکه برخی از مدعیان تصوف و عرفان خود را در مقام یقین میدانند و دست از عبادت و خیر و نیکی میکشند، در نهایت جهل و نادانی هستند؛ چرا که بینهایت را تمامیتی نیست که بر آن پایان نوشته شود.
از این رو خردمندان هستی چون پیامبران وقتی به مقام کمالی میرسند بیش از پیش تلاش میکنند و حتی خواب وخوراک را بر خود حرام میکنند تا کمالات بیشتری را در درجه بالاتر تجربه کنند.
اینکه خداوند خودستایی را تحریم کرده است برای آن است که عامل بازدارنده در برابر کمال خواهی و مقام جهول و ظلوم انسان است. انسان باید همواره خود را در برابر علم بیپایان خداوند جاهل و در برابر کمالات بینهایت خداوندی ندار بداند.
اگر چنین حالتی به انسان دست دهد هرگز در این مدت کوتاه عمر از عمل به کارهای نیک و خوشخویی دست بر نمیدارد، زیرا فرصت کوتاه عمر را عامل مهم در پیوستن به بینهایت میداند.