نیش افعی بر پیکر نحیف معلمان و منتقدان
محمد عمرانی
پیمان معادی که علاوه بر بازیگری،نویسندگی فیلمنامه «افعی تهران» را هم به عهدهدارد، در نوشتن ماجراهای این سریال ژانر مشخصی را دنبال نمیکند، طوری که در بسیاری از قسمتهای این مجموعه شاهد خلق فضاهایی هستیم که هیچ ارتباطی با کلیت داستان سریال ندارند.
بیاد بیاوریم سکانسی از این مجموعه را که در آن مادر شخصیتی به نام شهریار فوت کرده در حالیکه آرمان و دیگر دوستان او که در آنجا جمع شدهاند طوری رفتار میکنند که انگار در حال ایفای نقش در یک مجموعه طنز هستند نه در یک
سریال جنایی.
نکته دیگر اینکه اساساً شخصیتی چون آرمان بیانی اگر قاتل زنجیرهای افراد کودک آزار است چرا در این مسیر افتاده و اصولاً مشکلات دوران کودکی او تا چه اندازه حاد بوده که در بزرگسالی در صدد تلافی از کودک آزارها بر آمده است، آن هم با مسموم کردن آنها تا بتواند جان کندن و مرگ تدریجی و زجرآورشان را ببیند!؟به طور کلی، چفت و بستهای داستان این سریال، در موارد بسیاری کارایی لازم را ندارند، مثلاً در طول مجموعه متوجه میشویم که شخصیت «آرمان» با بازی نویسنده و شخصیت محوری داستان (پیمان معادی ) فرزند طلاق بوده و هر از چند گاهی آنچه را در کودکی بر سرش آمده بر زبان میآورد ولی این حرفها برای تماشاگر آنقدر قانعکننده نیست که بتواند پرخاشگری بیش از اندازه، تند مزاجی و هتاکی و در نهایت قاتل شدن او را بپذیرد!
برخوردهای تند آرمان با پسر خردسال خودش، مسئولان دبستان و بدتر از همه اینها، سکانس انتقامگیری از ناظم دوران مدرسه خودش ازجمله این موارد است. در سکانس مذکور، آرمان، به بدترین شکل ممکن و با الفاظی بسیار رکیک آن معلم سالخورده را مورد اهانت قرار میدهد و در نهایت با قساوت و بیرحمی آن پیر مرد مظلوم را در کنار بزرگراهی در خارج شهر پیاده میکند. این سکانس به شدت آزاردهنده است. گویی نویسنده سریال، در حال عقدهگشایی از یک کینه قدیمی است.
به عقیده «آلفرد آدلر» روان درمانگر مشهور اتریشی و بنیانگذار مکتب روانشناسی فردی، «منبع عقده هرچه باشد امکان دارد فرد جبران افراطی کرده و عقده برتری را در خود پرورش دهد،عقدهای که فرد درباره توانایی و موفقیتهای خود نظر اغراقآمیز دارد، امکان دارد چنین فردی در درون احساس رضایت و برتری کند و یا بکوشد که برتری خود را با دستاوردهایش نشان بدهد.»
آدلر در مورد این افراد میگوید: « در هر دو مورد، کسی که عقده برتری دارد، لاف میزند، تکبر دارد، خودخواه است و دیگران را تحقیر میکند.»
دقیقاً همان چیزی که ما بارها در طول این سریال و در رفتارهای نویسنده و بازیگر نقش اصلی «افعی تهران» شاهد آن هستیم.
تعداد کاراکترهای سریال زیاد است، اما اثرگذاری
آنها بر روند داستان بسیار ناچیز و گاه کاملاً بیتأثیر است، بهطوری که بود و نبودشان فرق چندانی ندارد.
شخصیت محوری مجموعه « آرمان بیانی » است که از همان ابتدای سریال به دلیل رفتارهای عجیب و غریبش بهعنوان یک قاتل مورد ظن مخاطبان واقع میشود. بهطور کلی این مجموعه دائماً در حال تغییر ماهیت است از یک سریال معمایی و جنائی گرفته تا درامی روانشناسانه، جامعهشناسانه و حتی عاشقانه و... بهقولی، یک منطق اینستاگرامی بر سراسر سریال سایه افکنده که روایتگر یک عشق مثلثی میان آرمان، همسر سابقش و خانم روانشناس درمانگر تراپیست اوست.
هر مخاطب غیر متخصصی هم که از اولین تا آخرین قسمت «افعی تهران» را دیده باشد، میداند که شخصیتهای مختلف مجموعه از خانواده آرمان گرفته تا پدر و مادر او، شاگردان کلاسهای نقد و کارگردانی فیلم، عوامل پشت و روی صحنه فیلمی که مثلاً در حال ساختن آن بود بهخوبی این ظرفیت را داشتند که درام خود را داشته باشند و به نوعی قطعات مناسبی برای تشکیل و تکمیل پازل مجموعه باشند ولی متأسفانه بهصورتی سطحی و کاملاً بیربط وارد سریال شده و از آن خارج میشوند. مثل کاراکتر مژگان مشتاق (شخصیت روان درمانگر) که در چند قسمت حضور پر رنگی دارد و گمان میرود که همسر آرمان خواهد شد ولی با ورود ناگهانی همسر سابق آرمان این ماجرا ابتر میماند و....
علاوه بر حرمت شکنی بیسابقه نسبت به مقام شامخ معلمان در این سریال، نشان دادن شخصیتی نامتعادل، پرخاشگر، گوشهگیر و بیمنطق از نویسندگان و منتقدان سینما و اغراق بیش از اندازه در پرداختن به شخصیت روان درمانگر بالینی از دیگر نقطه ضعفهای آزاردهنده مجموعه « افعی تهران » است که در رسانهها و محافل اجتماعی نیز بازتابهای متعددی داشت.
و حرف آخر این که گویا حضور پژمان جمشیدی، مهران مدیری، رضا یزدانی و امین حیایی در این سریال، صرفاً با هدف افزایش فروش مجموعه و جلب نظر جعلی تماشاگر بوده و نقش و تأثیر بسزایی در سیر کلی داستان سریال ندارند. و به بیان دیگر، فراخواندن سلبریتیها برای حضور در این مجموعه، اگر برای چهرهها آبی نداشته برای «افعی تهران» نان داشته است.