نگاه منتقدان به فیلم «آبی روشن»
مسیر سبز
تصویر روز-
فیلم «آبی روشن» یک درام اجتماعی با موضوعی معناگرا و مذهبی است. فیلمی که روایت آن به طور غیرمستقیم به امام هشتم(ع) گره خورده است. «آبی روشن» به کارگردانی بابک خواجه پاشا و با فیلمنامهای از امیر ابیلی و داوود گنجهای، پس از نمایش در چهل و دومین جشنواره فیلم فجر و برانگیختن نظرات متفاوت از سوی مخاطبان و منتقدان، این روزها نیز روی پرده سینما رفته و فیلمی بحث برانگیز است. به همین مناسبت، دیدگاههای متفاوت چند نفر از منتقدان درباره «آبی روشن» را مرور میکنیم:
تحول در یک فیلم جادهای
محمدتقی فهیم، درباره فیلم «آبی روشن» نظرش را اینگونه بیان میکند: «این فیلم در قالب جادهای با رویکرد مذهبی/ اجتماعی به سروسامان رسیده است. به نظر من این فیلم تنها اثر دوره اخیر جشنواره فیلم فجر بود که شخصیت دارد؛ حاج یونس شخصیت شده است. همچنین آدمی که مهران غفوریان نقشش را بازی میکند به خوبی تبدیل به تیپ شده است؛ تیپسازی کار سخت سینما است. هرکسی نمیتواند تیپ بسازد چه در کارگردانی و چه در بازیگری. بنابراین فیلم آبی روشن یک شخصیت و یک تیپ باورپذیر دارد. فیلم در ساختار بد قواره است. به نظر من افتتاحیه باید از صحنه سرقت فیروزه شروع شود، یعنی قبل از آن همهاش زیادی است. از منظر عطف منجر به تحول هم، فیلم لنگ میزند. معمولا در فیلمهای جادهای، اصلیترین فاکتور تحول شخصیت است، چنانکه از نقطه شروع تا پایان، قهرمان طی مسافت را به تغییر مبدل میکند، درحالی که اینجا روی تمهیدات و قبل از آن انگیزه درونی قهرمان کار لازم نشده است. یعنی حاج یونس از مبدا میداند برای چی حرکت میکند، لذا اتفاقات بینراهی تاثیری در او ندارد، ضمن اینکه این اتفاقات هم از منشا کهنه فیلمفارسی میآید. یعنی اتفاقات با تصادف شکل میگیرند، مانند چاقویی که بعدا بهدرد رهایی آهو میخورد. کامیون و... و برخی کم دقتیها، از جمله فراری دادن شکارها با بوق ماشین در حالی که قبل از بوق، صدای تیراندازی میآید، یا راه رفتن حاج یونس بدون کلاه ایمنی در تونل معدن و... بازی مهران احمدی و مهران غفوریان متناسب با کاراکترهایشان خوب است، خصوصا غفوریان که آدم پاکباخته را درآورده است.»
نامفهوم و بدساخت
سعید مستغاثی، رئیس اسبق انجمن منتقدان نیز درباره «آبی روشن» با مرور داستان فیلم «آبی روشن» میگوید: «یک صاحب معدن فیروزه، قصد دارد خادم حرم حضرت امام رضا علیهالسلام شود که با پیدا کردن یک سنگ فیروزه بزرگ، قصد دارد آن سنگ را هم به آستان قدس هدیه کند، اما سر بزنگاه سنگ دزدیده شده و نگهبان معدن کشته میشود. دزد و قاتل کسی است که بعدا متوجه میشویم پسر برادر همان صاحب معدن بوده، برادری که سالها پیش به دلیل خلافکاری از سوی وی طرد شده است. برای یافتن قاتل و دزد سنگ فیروزه، شاهد یک سفر طولانی و کشدار و بسیار اضافی هستیم که در انتها با یک به اصطلاح نیش تلفن، با سر و کله خودش را تسلیم میکند و تماشاگر مغبون میماند که حدود 90 دقیقه سر کار بوده است! در پایان هم باز قصاص و قصاصکشی داریم و لوطیگری به سبک فیلمفارسیهای قدیم و... و یک پرسش: در حالی که برای جلوگیری از گردن گرفتن جعلی قتلها، نیروی انتظامی و قوه قضائیه، پروسهای طولانی و پیچیده برای قبول یا رد آن دارند، چگونه وقتی در این فیلم به گونهای خیلی تابلو و گل درشت، قتلی به گردن گرفته میشود، به راحتی متولیان قانون آن را قبول کرده و موضوع به کسب رضایت از اولیاء دم
کشیده میشود؟!