kayhan.ir

کد خبر: ۲۹۰۴۰۶
تاریخ انتشار : ۰۱ تير ۱۴۰۳ - ۲۰:۲۵

لجاجت ریشه‌ها و آثار آن

 
 
علی پوریا 
انسان موجودی پیچیده است. پیچیدگی انسان به گونه‌ای است که از او به عنوان موجودی ناشناخته یاد می‌شود. از این رو خود انسان نیز نسبت به خود شناخت کامل و تمامی ندارد، به‌ویژه که در نگرش اسلامی،‌ انسان در حال کمال یابی است و برای رشد و تعالی و تحولات کمالی‌اش،‌ پایانی متصور نیست و حد یقفی ندارد که در آن ایستگاه‌، از رشد باز ماند و دیگر توان رفتن نداشته 
باشد.
هر چه انسان،‌ صفات خود را بیشتر می‌شناسد و آن را بروز و ظهور می‌دهد،‌ صفاتی دیگر از درون آن زاده می‌شود و عرصه گسترده‌تر از پیش در برابر او باز می‌شود. این توسعه پذیری در انسان امری است که قرآن بر آن تاکید دارد و از این روست که از انسان می‌خواهد تا خود را بشناسد و با فعلیت بخشی به صفات خود،‌ جهانی نو در برابر دیدگانش بگشاید و در آن مسیر نو گام‌های استوار خویش را بردارد و پیش برود؛ زیرا نهایت سیر انسان، خداوندی است که خود بی‌نهایت است و اگر انسان متخلق به اخلاق و صفات الهی شود و افق‌های دیگری در برابرش باز و آشکار می‌شود و در بیکرانگی خدایی مستغرق می‌گردد.
اما گاه موانع جدی در برابر این سیروجودی انسان پیش می‌آید که شناخت آن بسیار ضروری است؛‌ چرا که این موانع افق‌های دید او را تنگ کرده و اجازه نمی‌دهد تا بیشتر از بینی‌اش را ببیند و تنگ نظرانه می‌بیند،‌ تحلیل کرده و برپایه آن توصیه و رفتار می‌کند. یکی از این موانع جدی در برابر سیر وجودی و تکاملی بشر، لجاجت است. نویسنده در این مطلب ریشه‌های لجبازی و مانعیت لجاجت را در سیر تکاملی بشر تبیین کرده است.
وسعت وجودی و سیر بی‌پایان انسان
انسان به سبب آنکه دارای نفس و روان است، موجودی بسیار پیچیده است؛ زیرا وجود روان در او بیانگر این معناست که موجودی است که عوالم چندی را به هم پیوند زده است. دست کم ما دو عالم مجردات و مادیات را می‌بینیم که در انسان به هم پیوند خورده است؛ زیرا نفس و به تعبیر فارسی روان، همان روح یا جانی است که در عالم مادی در کالبد انسانی قرار گرفته است. بنابراین، روح و جانی که از عالم مجردات و عقول است، در عالم ماده وارد شده و در کالبد انسانی قرار گرفته است. پس روان آدمی، دارای ویژگی‌ها و صفات عالم مجردات و عقول و عالم ماده و مادیات است. همین ویژگی ترکیبی انسان به تنهائی برای پیچیدگی او کفایت می‌کند و او را از دیگر موجودات عالم هستی جدا می‌کند؛‌ حال این موجودات عالم هستی از عالم عقول باشد یا از عالم ماده؛‌ چون هیچ یک از موجودات دیگر هستی از چنین ترکیبی بهره نبرده است.
البته بر اساس آیات قرآن، نزدیک‌ترین موجود به انسان در ترکیب این عوالم متضاد مجردات و ماده، جنیان هستند. با این تفاوت که روحی که در انسان دمیده شده مستقیم از خداوند در انسان دمیده شده و هیچ واسطه‌ای در کار نبوده است و از همین رو در قرآن از این دمیده شدن به «نفخت من روحی» تعبیر کرده است.(حجر، آیه 29؛ ص‌، آیه 72) این‌گونه است که انسان بر همه موجودات هستی حتی بر جنیان کرامت یافته است و همه عوالم از عالم ماده و عقول موظف و مامور شدند تا بر انسان سجده اطاعت برند و تحت مظهریت ربوبی او قرار گیرند.(همان) 
موانع سیر تکامل وجودی انسان
هر چند که انسان به سبب همان روانی که در کالبد جسمانی‌اش دارد، از این ظرفیت تکاملی تا بی‌نهایت برخوردار است، ولی این راهی بسیار پرخطر است که اگر به درستی انتخاب و پیموده نشود،‌ دوزخ فراق و آتش جلال الهی او را در بر می‌گیرد؛ زیرا این مسئولیتی است که انسان برگزیده و خود خواهان پیمودن آن شده است. پس با انتخاب عبودیت یا معصیت می‌تواند در دو مسیر متقابل سیر وجودی خود را ادامه دهد.(احزاب، آیه 72؛ بقره، آیه 38؛ انسان، آیه 3)
موانع سیر در برابر انسان به دو دسته اصلی خواسته‌های نفسانی و وسوسه‌های شیطانی تقسیم می‌شود؛ زیرا انسان به سبب حضور در عالم ماده،‌ همان‌گونه که گرایش به کمال و تقرب به خدا دارد،‌ گرایش به مادیات هم دارد؛ چرا که روان آدمی را دو وجه است که یکی وجه الله و دیگری وجه مادی. وجه الله‌، نورانی و آسمانی و معنوی و رشدی است؛ در حالی که وجه مادی آن نقص، تاریکی و زمینی و مادی و ضد رشدی می‌باشد. حضور در عالم ماده،‌ نفس را به سوی مادیات می‌کشاند و خواسته‌های مادی او را چنان در بر می‌گیرد که وجه الهی را سرکوب می‌کند.(شمس، آیات 7 تا 10) از این رو در روایات اسلامی از نفس انسان به سبب همین وجه مادی آن به بدترین دشمن تعبیر شده است: اعدی عدوک نفسک التی بین جنبیک؛ بدترین دشمن همان نفس و روان توست که در درون توست. (تنبيه الخواطر‌، ج 1، ص259)
اگر انسان بتواند با کمک وجه الهی و الهامات تقوایی، مهار نفس را در دست گیرد، از یک دام بزرگ رسته است؛ اما مشکل آن است که انسان با یک دشمن بیرونی قوی و وسوسه گر نیز مواجه است. این دشمن که در قرآن از وی به نام ابلیس یاد شده است؛ دشمنی است که مدعی مقامات انسانی بوده و خود را شایسته آن می‌دانسته است و به سبب همین تکبر و خودبرتر بینی(اعراف، آیه 12؛ ص‌، آیه 76)، حاضر به سجده اطاعت نشد و از فرمان الهی سرباز زد و راه عصیان در پیش گرفت(بقر، آیه 34؛ ص‌، آیات 74 و 75) او به سبب اینکه از این مقام محروم شد و از مقام قدس رانده شد،‌ سوگند یاد کرد که انسان را با وسوسه گمراه کند و اجازه ندهد تا او مسیر رشدی صراط مستقیم اسلام را بپیماید.(اعراف، آیه 16؛ حجر، آیه 39)
بنابراین،‌ انسان با دو مانع اصلی و جدی در مسیر خدایی شدن مواجه است و آن، هواهای نفسانی و وسوسه‌های ابلیس و یاران وی به نام شیاطین است.(بقره، آیات 14 و 102؛ انعام،‌آیات 71 و 112 و 121 )
لجاجت،‌ بازدارنده از سیر رشدی
هواهای نفسانی، برای انسان صفات و روحیاتی را ایجاد می‌کند که ضد روحیات و صفات الهی است. به این معنا که وجه الهی و نوری،‌ موجب تحقق صفات کمالی والهی در انسان می‌شود و در مقابل وجه مادی نفس و روان، او را به صفات ضد کمالی و شیطانی می‌کشاند. در اصطلاحات علمی از جمله در علم اخلاق به صفاتی که وجه الهی ایجاد می‌کند فضائل اخلاقی گفته می‌شود و در مقابل، صفاتی که وجه مادی بدان می‌خواند به عنوان رذایل اخلاقی معرفی شده است.
در برابر هر فضیلت اخلاقی یک رذیلت اخلاقی قرار می‌گیرد. از این رو در علوم اخلاقی و تربیتی از متقابل‌ها سخن به میان می‌آید. به عنوان نمونه در کتاب عقل و جهل اصول کافی،‌ به لشکریان هر یک اشاره شده که در حقیقت بیانگر فضائل و رذایل اخلاقی انسان است.
یکی از لشکریان جهل که ازجنود شیطان و از رذایل اخلاقی به‌شمار می‌رود، لجاجت است. لجاجت نپذیرفتن حرف منطقی و معقول است. کسی که حرف منطقی و معقول را نمی‌پذیرد‌، یکدندگی،‌ خیره سری و‌ستیزه جویی می‌کند و در مخالفت با آن پافشاری کرده و عناد می‌ورزد.(مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ص 736؛ نثرطوبی،‌ شعرانی، ج 2، ص 356؛‌ لسان العرب، ابن منظور، ج 12، ص 238؛ فرهنگ بزرگ سخن،‌ ج 7، ص 6383)
با نگاهی به ریشه لجاجت که در آموزه‌های قرآنی بیان شده می‌توان دریافت که دو عامل بیرونی و درونی در تحقق این روحیه و صفت، بسیار نقش فعال و تاثیرگذاری دارد. خداوند در آیات 2 و 3 سوره قمر می‌فرماید که خاستگاه روحیه لجاجت و لجبازی‌، هواپرستی نفس انسانی است.
از نظر قرآن کسانی دچار بیماری و رذیلت اخلاقی «لجاجت» می‌شوند که گرفتار غرور هستند.(ملک، آیات 20 و 21) همچنین تکبر و خودپسندی و خودبرتربینی، زمینه‌ساز روحیه لجاجت و مجادله‌گری و سخنان بی‌دلیل و بی‌برهان و منطق می‌شود و انسان، حاضر به تنزل از موضع خود نیست و بر عقاید و رفتار باطل خویش پافشاری می‌کند.(حج، آیات 8 و 9؛‌ غافر، آیات 34 و 35؛ ‌فصلت، آیات 13 تا 15)
انسانی که گرفتار تقلید کورکورانه از دیگران است(اعراف، آیه 70؛ لقمان، آیات 20 و 21) و یا بدون علم و تحقیق، زندگی خود را سامان می‌دهد،‌ در دام شیطان می‌افتد و وسوسه‌های شیطانی او را به سمت مجادله با اهل علم و منطق می‌کشاند و در نهایت انسانی با روحیه لجاجت از وی می‌سازد.(حج، آیه 3)
انسان در یک فرآیندی گرفتار لجاجت می‌شود. به این معنا که به جای آنکه حرف عقل را گوش کند و سخنان معقول را بپذیرد، اندک اندک با ظلم و ستم (هود،‌ آیات 50 تا 59) و تقلید کورکورانه(اعراف، آیه 70) و پیروی از هواهای نفسانی(قمر، آیات 2 و 3) این کمال نفس را از دست می‌دهد و گرفتار لجاجت می‌شود، به گونه‌ای که دیگر سخن منطقی و معقول را نمی‌پذیرد و در برابر حق سرخم نمی‌کند.(غافر، آیات 69 و 70)
روحیه لجاجت و لجبازی موجب می‌شود تا قلب انسان مهر شود و در برابر مطالب معقول مقاومت کند و حتی معجزات و آیات و دلایل روشن را نپذیرد.(اعراف، آیه 101؛ یونس، آیات 73 و 74) از این رو لجبازی را از مهم‌ترین موانع رشد و تزکیه انسانی دانسته اند؛ زیرا انسان را به گونه‌ای می‌سازد که در برابر سخن حق سر فرود نمی‌آورد و با آنکه گاه حتی حق را می‌شناسد و بر درستی آن آگاه است، ولی آن را انکار می‌کند و نمی‌پذیرد. (نمل، آیات 13 و 14)