kayhan.ir

کد خبر: ۲۸۹۴۱
تاریخ انتشار : ۱۸ آبان ۱۳۹۳ - ۲۰:۰۱
چرا امام حسين (ع) با يزيد مذاکره نکرد؟

سیره اهل بیت (ع) در تعامل با دشمن (پاورقی)


Research@kayhan.ir

حجت الاسلام دکتر جواد سليماني
پس از رحلت رسول خدا (صلي الله عليه و آله) در ميان خواصِ اصحاب در مورد چگونگى برخورد با بنى‏اميّه دو ديدگاه وجود داشت؛
روش تعامل همراه با تقابل
 روش نخست روش على (ع)، بنى‏هاشم و ساير چهره‌هاي جبهه علوي بود؛ آن حضرت معتقد بود: بني اميّه به اسلام ايمان قلبي و باطني ند‏ارند و شهادتين زبانى آنان گواه بر باور باطني نيست، اين شهادتين براي اينکه معامله کافر با آنها نشود کافي است ولي از آنجا که آنان ساليان متمادي با اسلام و مسلمانان مبارزه کرده و از مسلمانان زخم شمشير خورده‌اند، برخي از منافع مادّي و معنوي ظالمانه‌شان در اثر پيروزي اسلام از بين رفته است و عاقبت با زور شمشير و با اکراه، مسلمان شده‌اند، نمي توان آنان را محرم رازهاي حکومت اسلامي دانست و پست هاي کليدي جامعه اسلامي را بدست‌شان سپرد، نبايد آنان را خودي شمرد و مانند مهاجران و انصار به آنان اعتماد كرد؛ بنابراين نه راندن‌شان از محافل مؤمنان کار شايسته ايست و نه همگرايي و خودي دانستن‌شان عمل عاقلانه، آن‏ها همان باقى‏ماندگان كفّار جنگ احزاب هستند كه كمر به نابودى اسلام بسته‏اند و از روى ناچارى به اسلام گرويده‏اند. نبايد پست‏هاى كليدى حكومت اسلامى را به آن‏ها سپرد. و رازهاي مگوي حکومت را بدست آنها داد. امام اين اعتقاد خود را بر زبان جاري نمي کرد امّا در عمل از همکاري و اتحاد با بني اميه در شرايطي که در نهايت تنهايي و غربت قرار داشت، پرهيز مي نمود.
وقتي ابوسفيان پس از ماجراى سقيفه نزد آن حضرت آمد و گفت: ناتوان‏ترين قريش حاكميت بر شما را به دست گرفته است. سوگند به خدا، اگر بخواهى اين شهر را عليه ابوبكر پر از سواره و پياده مى‏كنم.14 على(ع) با باريك‏بينى خاصِ خويش، و فراست برخاسته از عصمتش، متوجه نيتِ شوم او براى ايجاد اختلاف ميان صفوف مستحكم مسلمانان گرديد و چنان پاسخ حساب‏شده و خُردكننده به او دادند كه براى هميشه از فريب دادن على (ع) مأيوس شد؛ فرمود: « تو در پى كارى هستى كه ما اهل آن نيستيم.14 تو مدت‏ها بدخواه اسلام و مسلمانان بوده‏اى، ولى نتوانسته‏اى ‏ضررى‏ به ‏آن‏ها برسانى، مارا به‏ سواره‏ و پياده تو نيازى نيست.» 15ساير بزرگان بني هاشم نيز به پيروي از اميرمؤمنان (ع) با بني اميه همکاري نکردند وقتى نزد عباس عموى پيامبر (ص)، رفت تا با او بيعت كند، عباس نيز از پذيرش بيعت او امتناع ورزيد.16
البته تا زماني که بني اميه به ظواهر اسلام پايبند بوده‌اند اميرمؤمنان (ع) آنان را به کفر و نفاق و امثال آن متهم نمي کرد ولي به آنها اعتماد نيز نکرد و فريب ظاهرسازي‌شان را نخورد؛ ولي وقتي در زمان حکومت آن حضرت از بيعت سرتافتند و به کارشکني دست زدند؛ آن حضرت به تقابل با آنان برخاست؛ براي تحريک مردم بر عليه آنان جنگ صفين فرمودند:
« سيروا الي أعداء الله سيروا الي أعداء السنن و القرآن سيروا الي بقيّه الاحزاب و قتله المهاجرين و الانصار »17« به جنگ دشمنان خدا و دشمنان سنتهاي (پيامبر)‌ و قرآن برويد، به جنگ بازماندگان جنگ احزاب و قاتلان مهاجران و انصار بشتابيد.»
آن حضرت خطاب به يارانش كه عازم جنگ صفين بودند، فرمود: «اى فرزندان مهاجران، به سوى سركردگان كفر و بازماندگان جنگ احزاب و دوستان شيطان حمله‏ور شويد.» 18و وقتى چشمان مباركش در ميدان صفين به پرچم‏هاى سپاه معاويه افتاد، فرمود: « قسم به كسى كه دانه را شكافت و انسان را آفريد، آن‏ها اسلام نياورده بودند، بلكه به ظاهر تسليم شدند و كفر خويش را پنهان نمودند.»19
 اين همان راز ناگفته عدم پذيرش بيعت ابوسفيان در ماجراى سقيفه بود که آن حضرت آن را در سينه پنهان نگه داشت و در آستانه جنگ صفين فاش کرد.
روش تعامل همراه با تساهل
روش تعامل و دوستي و اعتماد سيره برخى از ديگر از اصحاب بود که ساير خواص با سکوت خود آن را تأييد کردند. آنان بر عكس گروه اول، با بنى‏اميّه مثل ساير اصحاب پيامبر (ص) به عنوان گروهي قابل اعتماد و خودى برخورد مي‌کردند. سيره و رفتارعملي اين گروه در قبال بني اميه حاکي از اين است که گويا معتقد بوده اند: بنى‏اميّه قومى دنيا ديده و سَيَّاس و زيركند، بدون همراهي و جلب رضايت آن‏ها نمى‏توان با خيال آسوده حكومت اسلامى را اداره كرد. از سوي ديگر قدرت ابوسفيان و‌دار و دسته اش در جو سازي و کارشکني زياد است، از اين رو با همگرايي با آنان از شرّشان مي توان در امان ماند. بدين علت، سياست انعطاف نسبت به بنى‏اميّه را برگزيدند. البته رسول خدا (ص) نيز سعي مي کرد با تأليف قلوب بني اميه، از شرّشان در أمان بماند. ولي با اين قيد که همواره سلطه و سيطره حکومت اسلامي نسبت به آنها حفظ بماند به گونه اي که لطف و عنايت حکومت به آنان از منظر بني اميّه، به جاي بزرگواري و شرح صدر، يک وظيفه تلقّي نشده و باج دهي الزامي محسوب نگردد، از اين رو هرگز امتياز مهمي به بني اميّه اعطاء نفرمودند.
تمايز امتيازهاي اعطا شده به بني اميه بعداز رحلت رسول خدا (ص) و قبل از آن، اين بود که امتيازهاي بعد از پيامبر (ص) از روي ضعف و زبوني در برابر بني‌اميّه بود ولي امتيازات اعطا شده پيامبر (ص)، از موضع قدرت و عزّت، از اين رو اولي باج دهي و دوّمي بخشش کريمانه تلقي مي شد. بني اميّه متوجه اين نکته بودند از اين رو روزبروز بر اعمال فشار و باج خواهي خود افزودند تا سرانجام تقريبا بر تمام جهان اسلام مسلط شدند.
فرجام تعامل همراه با تساهل
مهم ترين شواهد تاريخي پيوند نارواي خواص با بني أميّه را مي‌توان در موارد زير بر شمرد.
پس از سقيفه برخي از اصحاب ابتدا مَبلغ هنگفتي از بيت‏المال را به عنوان حق‌السكوت به ابوسفيان بخشيدند؛ وقتى ابوسفيان پس از ماجراى سقيفه از مأموريت جمع‏آورى زكات به مدينه بازگشت، شخصي گفت: ابوسفيان از سفر بازگشته، من از شرّ او ايمن نيستم. براى دفع شرش، زكاتى را كه در اختيار دارد به او ببخش. در نتيجه زكاتى را كه ابوسفيان آورده بود، از او گرفته نشد.20
ولى ابوسفيان به اين مقدار قانع نبود، به همين دليل، برخي مصلحت ديدند سِماحَت بيش‏ترى به خرج دهند. از اين‏رو، هنوز شيرينى هداياى مالى زکات در كام ابوسفيان از بين نرفته بود كه فرمان‏دهى بخشى از سپاه اسلام در شام را به پسرش يزيد اعطا گرديد و پس از مدت كوتاهى، خليفه دوم فرمان‏دهى كل سپاه فاتح شام را به يزيد واگذار نمود.21 و بدين‏گونه، كليه شؤون دينى، مالى و مديريتى قلمرو شامات در دست فرزند سركرده كفر و نفاق، يزيد بن ابوسفيان افتاد. چرا كه فرماندهان فتوحات در آن زمان، علاوه بر فرمان‏دهى سپاه فاتح، حاكم مناطق مفتوحه نيز به حساب مى‏آمدند؛ عزل و نصب فرمان‏داران مناطق مفتوحه، حد و مرز آزادى ملل فتح شده و اخذ خراج و جزيه آنان بر عهده فرمانده سپاه فاتح بود. علاوه بر اين، مديريت فرهنگى و مالى و دينى سپاهيان بر دوش فرمانده مزبور قرار داشت.  پس از مرگ يزيد، امتياز حاكميت شام را از خاندان ابوسفيان سلب نگرديد، بلکه معاوية بن ابوسفيان جانشين او قرار داده شد. و اين مسئله موجب مسرّت فراوان ابوسفيان و همسرش هند گرديد: وقتى خبر مرگ يزيد بن ابوسفيان به پدرش داده شد، ابوسفيان كمى غمگين شد، ولى بى‏درنگ، در همان مجلس پرسيد: چه كسى را مى‏خواهید به جاى او به شام بفرستيد؟ (اين خود نشان مى‏دهد حاكميت شام براى ابوسفيان اهميت فراوانى داشت.) وقتي متوجه شد فرزند ديگرش معاويه براي حکومت شام انتخاب شده است، مسرور شد و گفت: حقيقتا حق خويشاوندى و پيوند رحمى را به جاى آورده اى.22  اين نشان مى‏دهد كه ابوسفيان خود و فرزندانش را شايسته تصدّى اين منصب نمى‏دانست، اما از سماحت و انعطافى كه خليفه به خرج داد، به شدّت خرسند شد و آن را به حساب پيوند قبيلگى خود با خليفه گذارد، نه لياقت و شايستگى خود و فرزندانش.  انعطاف نسبت به بنى‏اميّه در دوران خلافت خليفه سوم با شدت افزون‏ترى اعمال گرديد. بخش هاي پهناوري از سرزمين هاي فتح شده به دست خاندان اموي افرادي چون عبدالله بن سعد بن ابى سرح (والي مصر)، وليد بن عقبة بن ابى معيط و سعيد بن عاص (والي کوفه)، عبدالله بن عامر (والي بصره)، يعلى بن مُنْيِه (والي يمن)، و رياست دفتر دستگاه خلافت در دست مروان بن حکم قرار گرفت.
14- عبدالحميد ابن ابى الحديد، پيشين، ج 2، ص 44.
15- احمد ابن اعثم، كتاب الفتوح، تحقيق على شيرى، بيروت، دارالاضواء، 1411 ق.، ج 1 ـ 2، ص 244 / ص 262.
16- همان.
17- ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغة، ج9، ص 53
18- ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغة، ج9، ص 53- 54
19- رک: مروج الذّهب، ج 2، ص 346
20- على بن حسين مسعودى، مروج الذهب، تحقيق عبدالحميد، بيروت، دارالكفر، 1409 ق ، ج 2، ص 346 و 347
21 و 22 و  نهج البلاغه، نامه 62 / خطبه 74.
21 - رك: ابن اثير، الكامل فى التاريخ، بيروت، داراحياء التراث العربى، تحقيق مكتب التراث، ط 1، 1408، ج 2، ص 287
22- ابي حيان توحيدي ، الإمتاع و المؤانسه ، ج2 ، ص75 و تستري ، قاموس الرجال ، ج1 ، ص89، باکمي تغيير