kayhan.ir

کد خبر: ۲۸۵۰۷۵
تاریخ انتشار : ۲۳ اسفند ۱۴۰۲ - ۲۰:۴۲

حقایقی درباره ماهیت وحی

 
 
خلیل آقاخانی
وحی یکی از پیچیده‌ترین مباحث در حوزه دین‌شناسی است. دانش انسان تاکنون نسبت به آن، از آنچه در قرآن آمده، فراتر نرفته است. این بدان معناست که آنچه از وحی می‌دانیم و می‌شناسیم همان چیزی است که وحی درباره خود تبیین کرده است. این در حالی است که وحی محور هر آن چیزی است که ما از آن به دین و ایمان یاد می‌کنیم؛ چرا که بی‌وحی، دین به مفهوم واقعی آن فرو می‌ریزد و تنها مشتی از کلیات و احتمالات در‌باره آینده بشریت از رستاخیز و معاد و حساب و کتاب می‌ماند که ریشه در برهان‌های عقلانی دارد.
از این‌رو دشمنان دین، تمامی همت خویش را بر این مبذول داشته‌اند تا با تشکیک در وحی و تنزل دادن آن به تجربیات عرفانی شخصی، آن را از جایگاه رفیع و بلندش فرود آورند و همانند امری تجربی و با قابلیت ابطال‌پذیری از حد وسط قرار گرفتن در قیاس برهانی، بیرون کشند و در اصل دین تردید افکنند و با فروریزی پایه‌های دینداری، همه آنچه بر پایه آن ساخته شده را تخریب کنند و دینداری و ایمان را از جامعه بشری بزدایند.
نویسنده در این مطلب با اشاره به چیستی و انواع وحی‌، آثار وحی الهی به پیامبران را تبیین کرده است.
***
انواع وحی
وحی در قرآن کاربردهای گوناگونی دارد و از دایره وسیعی برخوردار است، به گونه‌ای که شامل اشاره‌های سریع و پنهانی میان انسان‌ها تا الهامات فطری و غریزی تا الهام درونی برای انجام کاری تا بیان معارف و احکامی در خواب، بیداری‌، مستقیم و یا غیرمستقیم با بهره‌گیری از فرشتگان و واسطه‌ها می‌شود.
در قرآن یکی از کاربردهای وحی همان معنای ساده اشاره‌های تند و پنهانی است که میان افراد صورت می‌گیرد. این معنا از وحی هیچ ارتباطی به عالم بالا ندارد و نوعی رفتار ارتباطی میان انسانی با انسانی دیگر است. چنان‌که خداوند در آیه 11 سوره مریم می‌فرماید: فَخَرَجَ عَلَى‏ قَوْمِهِ‏ مِنَ الْمِحْرَابِ فَأَوْحَى‏ إِلَیهِمْ أَن سَبِّحُواْ بُكْرَهًًْ وَ عَشِیا؛ حضرت زکریا از محراب به سوی قومش شتافت و به اشاره به آنان القا كرد كه صبح و شام خدا را تسبیح كنند.
آن حضرت(ع) برای سرپرستی و هدایت قوم خویش از خداوند تقاضای فرزندی داشت تا جانشین وی شده و هدایت مردمان را به عهده گیرد و خداوند این خواسته او و قومش را پذیرفت و نشانه این پذیرش را روزه سکوت سه روزه ایشان و تسبیح صبحگاهان و شامگاهان قومش قرار داد. آن حضرت(ع) نیز برای بیان مقصود خویش از اشاره‌های خاصی استفاده کرد که قرآن از آن به وحی یاد کرده است.
راغب اصفهانی، قرآن‌شناس مشهور در فرهنگ قرآنی خود، با توجه به این کاربرد قرآنی در معنای وحی می‌نویسد که وحی در ریشه و موضوع له اصلی‌اش در معنا و مفهوم اشاره تند و سریع است، از این‌رو هر كاری كه به سرعت انجام گیرد، وحی نام دارد. به این معنا که معنای نخست این واژه در زبان عربی، همان زبان اشاره و كلام رمزی و كنایه‌ای است؛ اما این واژه سپس از نظر معنایی و مفهومی کاربردهای دیگری یافت به گونه‌ای که در معانی و مفاهیم دیگری نیز به کار رفته است. در قرآن غیر از کاربرد در معنای حقیقی و نخستین آن‌، که بیان شد، در چند مفهوم دیگر نیز این واژه به کار رفته است.
خداوند در آیه 68 سوره نحل بیان می‌کند که به زنبور عسل جهت تهیه خانه در میان درختان وحی کرده است: پروردگار تو به زنبور عسل وحی کرد که خانه‌هایی از کوه‌ها و درختان و سقف‌هایی که مردم می‌سازند انتخاب کن.
در جایی دیگر واژه وحی در معنای الهامات نفسانی به افراد عادی به کار رفته و خداوند در آیه 7 سوره قصص می‌فرماید: و َأَوْحَینَآ إِلَى‏ أُمِ‏ّ مُوسَى‏ أَنْ أَرْضِعِیهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَیهِ فَأَلْقِیهِ فِى الْیمِ‏ّ؛ به مادر موسی وحی كردیم كه طفل خود را شیر بده و اگر ترسیدی كه فرعون گزندی به او رساند او را در نیل رها كن.
شاید این مورد همان چیزی است که برخی از آن به تجربه عرفانی یا الهام تعبیر می‌کنند؛ چرا که در این کاربرد، وحی به معنای خاطرۀ ذهنی یا القای روحی و روانی از عالم بالا به کار رفته است که می‌تواند برای هر کسی اتفاق بیفتد و اختصاص به پیامبران ندارد، چنان‌که در میان مردم معروف است که می‌گویند مثلا به دلم برات شده که چنین و چنان....
خداوند در قرآن وحی را به ارتباط کلامی مستقیم میان خود و بشر منحصر نمی‌داند، بلکه از آیاتی از قرآن بر می‌آید که این ارتباط کلامی مستقیم می‌تواند میان خدا و فرشتگان باشد، چنان‌که در آیه 12 سوره انفال آمده است: وإذْ يُوحى ربُّك إلى الملائكهًِْ أنّى مَعَكُم؛‏ هنگامى كه پروردگارت به فرشتگان وحى مى‏كرد كه من با شما هستم.
یا این ارتباط کلامی مستقیم می‌تواند میان جنیان با انسان باشد: وكذلك جعلْنا لكُلِّ نبىٍّ عدوّاً شياطينَ الإنسِ والجنِّ يُوحى بعضُهم إلى بعضٍ؛‏ و بدين گونه براى هر پيامبرى دشمنى از شيطان‏هاى انس و جن برگماشتيم. بعضى از آنها به بعضى، براى فريب، سخنانِ آراسته وحی مى‏كنند.(انعام‌، آیه 112) یا در جایی دیگر می‌فرماید: وإنَّ الشياطينَ لَيُوحُون إلى‏ أوليائِهِم لِيُجادِلُوكم؛‏ و در حقيقت، شيطان‏ها به دوستان خود وحی مى‏كنند تا با شما ستيزه نمايند.(انعام، آیه 121) این قسم از وحی به عنوان وحی شیطانی یا وسوسه معروف است. یا این ارتباط کلامی مستقیم می‌تواند میان فرشتگان با انسان باشد. مانند ارتباط کلامی جبرئیل با پیامبر(ص) که در سوره نجم و آیات دیگر آمده است.
ویژگی وحی‌پذیری پیامبران
نوع دیگر از کاربردهای واژه در آیات قرآن همان اصطلاح معروفی است که مدنظر این نوشتار است و آن نوعی ارتباط خاص میان خدا و انسان‌های خاص است. خداوند در آیاتی چند از جمله آیه 3 سوره یوسف به این نوع وحی اشاره کرده و می‌فرماید: نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَآ أَوْحَینَآ إِلَیكَ هَذَا الْقُرْانَ؛ ما به وسیله وحی این قرآن به تو، بهترین داستان‌ها را برای تو بیان می‌كنیم. 
این نوع از وحی شایع‌ترین كاربرد وحی در آیات قرآن است به گونه‌ای که نزدیك به هفتاد بار در قرآن وحی در این معنا و مفهوم به كار رفته است. این نوع از وحی، پدیده‌ای است مرموز كه در قالب‌های عقلی بشر نمی‌گنجد. شناخت حقیقت وحی تنها برای كسی ممكن خواهد بود كه آن را دریافت كرده است. بنابراین پیامبران الهی تنها كسانی هستند كه به واسطه ارتباط شهودی با عالم غیب، معرفت به وحی خواهند داشت و دیگران تنها آثار و علائم وحی را خواهند فهمید.
این پدیدۀ فرا عقلی، یكی از بالاترین مقاماتی است كه صف پیامبران را از دیگران جدا می‌سازد. قرآن، ضمن تأكید بر این مطلب كه پیامبران نیز به لحاظ جسمی بشری بیش نیستند و از جنس فرشتگان نمی‌باشند، تصریح می‌كند كه آنان دارای خصیصه‌ای هستند كه دیگران آن را ندارند و آن ویژگی «وحی‌پذیری» است.
از آیه 51 سوره شوری به دست می‌آید که ارتباط کلامی میان خداوند و پیامبران به سه صورت امكان‌پذیر است. در این آیه وحی به عنوان یکی از اقسام ارتباط کلامی معرفی شده‌، به این معنی که وحی در این آیه نوعی سخن گفتن خاص خداوند با پیامبر(ص) است ولی این‌گونه نیست که ارتباط کلامی خدا با پیامبران تنها از طریق وحی انجام می‌گیرد. 
به سخن دیگر، خداوند با پیامبران به سه روش سخن می‌گوید که یکی از این اقسام سه‌گانه وحی است که با توجه به دو شکل و روش دیگری که در همین آیه بیان شده می‌توان گفت که وحی همان ارتباط مستقیم کلامی میان خداوند و پیامبر است که بی‌واسطه انجام می‌شود. خداوند در این آیه می‌فرماید: وَ مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن یكَلِّمَهُ اللهُ إِلَّا وَحْیا أَوْ مِن وَرَآء حجَابٍ أَوْ یرْسِلَ رَسُولًا؛ بشری را نرسد كه خدا با او سخن گوید، جز از راه وحی یا از فراسوی حجابی، یا فرستاده‌ای ارسال كند.
بنابراین‌، وحی مستقیم همان سخن و گفتار الهی است كه هیچ واسطه‌ای میان خدا و پیامبر نباشد. نوع دوم سخن گفتن‌، سخن از پس حجاب است، چنان‌که بر اساس آیه 30 سوره قصص خداوند برای نخستین بار با حضرت موسی(ع) به واسطه درخت و از پشت چنین حجابی سخن گفته است. 
نوع سوم سخن گفتن خداوند با واسطه فرشته است. در آیاتی از قرآن از نزول فرشته‌ای سخن به میان آمده است که سخن خداوند را به پیامبرش منتقل می‌کرده است. از این فرشته به جبرئیل، روح‌الامین و مانند آن تعبیر شده است. (سوره نجم)
از این آیه به خوبی روشن می‌شود که خداوند سه نوع سخن گفتن خود با پیامبران را تبیین کرده است که وحی یکی از اقسام سخن گفتن است. بنابراین وحی به سه روش انجام نمی‌گیرد بلکه سخن گفتن به سه روش صورت می‌گیرد که یکی از اقسام آن وحی می‌باشد؛ البته گاهی به تسامح آن دو قسم از سخن گفتن نیز به عنوان وحی معرفی شده است.
به هر حال، وحی یکی از اقسام سخن گفتن وارتباط کلامی خداوند با پیامبر در اصطلاح خاص قرآنی است. و آنچه در این نوشتار مورد توجه است همین معنای اصطلاحی همراه با نوعی تسامح است که شامل دو قسم دیگر آن نیز یعنی سخن از پشت حجاب و با واسطه فرشته می‌شود.
ارتباط کلامی خدا با پیامبر اسلام(ص) 
خداوند در بیش از 40 آیه از آیات قرآن از جمله 44 سوره آل عمران‌، 19، 50‌، 106 و 145 سوره انعام به پیامبر(ص) به عنوان یکی از دریافت‌کنندگان وحی الهی اشاره می‌کند. به این معنا که خداوند ارتباط کلامی با هر سه شیوه بخصوص شیوه مستقیم آن را داشته است. خداوند در آیات سوره نجم از دو شیوه ارتباط کلامی از طریق فرشته وحی و وحی مستقیم و بی‌واسطه الهی با پیامبرش سخن می‌گوید و معلوم می‌کند که وی در میان همه موجودات و آفریده‌های هستی در چنان جایگاهی قرار دارد که هیچ آفریده‌ای به آن نرسیده و نخواهد رسید؛ چرا که توانسته بود در مقام تدلی و قاب قوسین او ادنی(نجم، آیات 8 و 9) قرار گیرد و بی‌هیچ واسطه‌ای جز حجاب عماء، خداوند با او و ایشان با خداوند سخن بگویند. (امام خمینی(ره) بحث عماء را در شرح دعاي سحر، تعليقه شرح فصوص الحكم، مصباح الهدايه و تعليقه بر مصباح الانس ابن فناري آورده است. عماء ابر رقیق و همان مه فارسی است. از ديدگاه نهايي حضرت امام برمي‌آيد كه: حقيقت عماء همان فيض اقدس است كه خليفه كبرا و جانشين بزرگ است. بحث عماء در يك روايت شيعي و چند روايت اهل سنت آمده است كه سند روايت شيعي در عوالي اللالي آمده است)
خداوند درباره برخی از مشخصات وحی بر پیامبر(ص) می‌فرماید که وحی امری با عظمت و سنگین است (مزمل، آیات 1 و 5 و نیز المیزان، ج 20، ص 62) از این رو در روایات آمده که این سنگینی حتی به ظاهر نیز می‌رسید و آثار خستگی در آن حضرت بروز می‌کرد. در برخی دیگر از روایات درباره تجسم این سنگینی و ثقل معنوی وحی که در ماده نیز خود را بروز داده سخن گفته شده که شتر آن حضرت از فشار و سنگینی وحی بر زمین می‌نشست.
از آیات 16 تا 18 سوره قیامت نیز به دست می‌آید که نزول وحی و قرآن بر پیامبر(ص) به صورت قرائت از سوی خداوند بوده است.
از آیاتی چون آیه 97 سوره بقره و 24 سوره شوری و 4 و 10 و 11 سوره نجم نیز بر می‌آید که قلب پیامبر(ص) جایگاه نزول وحی الهی و سخن خداوندی بوده است. ایشان زمانی وحی را می‌خواند که خداوند فرمانش را صادر می‌کرد (علق، آیه 1)
از آیات نخست سور ضحی نیز این معنا استنباط می‌شود که ارتباط کلامی از سوی خداوند بوده است و این‌گونه نیست که آن حضرت(ص) اقدام به ارتباط می‌کرد. ازاین‌رو گاه این ارتباط به تاخیر می‌افتاد و همین تاخیر موجب نگرانی ایشان می‌شد و خداوند وی را دلداری می‌داد که این به معنای قطع ارتباط نیست، بلکه حکمتی دارد. با توجه به روایات تفسیری ذیل آیه می‌توان استنباط کرد که یکی از دلایل قطع و تاخیر وحی، دفع شبهات مشرکان و توهم ساختگی بودن وحی بوده است؛ چرا که تاخیر ارتباط به معنای آن بود که وحی نمی‌تواند بافته آن حضرت باشد، بلکه ارتباطی از سوی خداوند و در راستای اهداف هدایتی است. (مجمع‌البیان، ج 9 و10، ص 764)
چنان‌که اشاره شد ارتباط کلامی خداوند با پیامبر(ص) مختص به ارتباط مستقیم نبود، بلکه از دو روش دیگر نیز برای ارتباط استفاده شده است. از جمله در آیه 97 سوره بقره خداوند جبرئیل را آورنده سخنان خداوند معرفی می‌کند و در آیه 102 سوره نحل از این واسطه به عنوان روح‌القدس و در آیات 193 و 194 سوره شعراء از او به عنوان الروح‌الامین یاد می‌کند.
بر این اساس یک راه ارتباط کلامی میان خدا و پیامبر(ص)، از طریق فرستاده الهی(شوری، آیات 51 و 52) انجام می‌گرفت تا سخن خدا را فرود آورد و به قلب پیامبر(ص) برساند.
از آیات پیش گفته به دست می‌آید که فرشته یا رسول الهی، سخن را نه در گوش بلکه در قلب پیامبر(ص) القا می‌کرد و تنزیل می‌نمود. بنابراین، نزول بر قلب است و سخن در جان گفته می‌شد نه در گوش.(شعراء، آیات 193 و 194) به این معنا که وحی و ارتباط مستقیم کلامی خداوند با پیامبر(ص) بر قلب و جان آن حضرت است (نجم، آیات4، 10 و 11) چنان‌که همین ارتباط به شکل غیرمستقیم نیز با قلب می‌باشد.(بقره، آیه 97 و شعراء، آیات 931 و 194) از این‌رو گفته می‌شود که همه اقسام ارتباط کلامی با قلب است و قلب جایگاه نزول وحی و دیگر اقسام ارتباط کلامی خداوند می‌باشد.
از آیات 10 و 11 سوره نجم این معنا به دست می‌آید که پیامبر(ص) افزون بر ارتباط کلامی دارای مشاهدات شهودی نیز بوده است. در این مشاهدات شهودی‌، پیامبر(ص) جبرئیل و حقایق هستی و ملکوتی از جمله قیامت و بهشت و دوزخ را مشاهده می‌کند. 
این مشاهدات قلبی‌، واگویه حق هستند که خداوند هرگونه کژی و خطا را در آن مردود می‌داند و تردید و مجادله در آن را باطل می‌شمارد. (نجم، آیات 11 تا 17)
مشاهدات قلبی آن حضرت در معراج به سدره‌ًْالمنتهی و فراتر از آن، مشاهده آثار بزرگ ربوبی الهی است. در این سیر و سفر که برترین بوده است و نمی‌توان فراتر از آن را تصور و خیال کرد، پیامبر(ص) عرش الهی و فرشتگان حول عرش را رویت کرد. (زمر، آیه 75) البته در مرتبه‌ای دیگر که از آن به مقام تدلی(نجم، آیه 8) تعبیر می‌شود و فراتر از قاب قوسین او ادنی (نجم، آیه 9) است از مقام شهود قلب فراتر رفته است. به سخن دیگر، اگر مرتبه نخست شهود چشم و مرتبه دوم شهود قلب باشد، مرتبه سوم فراتر از شهود و حقانیت است که نوعی فنای فی‌الله می‌باشد و این دیگر شهود نیست بلکه تدلی است که ادنی از آن تصور نمی‌رود. این همان مقام عمائیه است که از آن به فیض اقدس نیز تعبیر می‌شود. بنابراین، او نخستین تجلی الهی بود و آن را دریافت کرد نه آنکه به مشاهده قلبی یا رویت عینی دیده باشد. این همان چیزی است که گاه از آن به درک و دریافت یاد می‌شود و واژه‌ای برای تبیین آن نیست.
آثار ارتباط خدا با پیامبر
هدف از ارتباط خدا با انسان‌های خاص برای هدایت بشر است.(بقره، آیه 37) چرا که انسان پس از هبوط راهی برای ارتباط نداشت و دیگر در مقام قدس و جنت الهی نبود تا مستقیم با او ارتباط برقرار شود. از این رو پس از هبوط، ارتباط کلامی از طریق وحی و مانند آن جایگزین هرگونه ارتباط دیگر میان خدا و انسان می‌شود.
از آیه 39 سوره اسراء به دست می‌آید که خداوند در مقام پروردگاری خاص خود، ارتباط خود با انسان را برقرار کرده است و اگر نبود رحمت و فضل الهی که به شکل ربوبیت تجلی یافته است، هرگز ارتباط کلامی میان خود و انسان برقرار نمی‌کرد. رحمت الهی شامل انسان شد و خواست تا راه بازگشت و توبه را به روی وی بگشاید و او را از هبوط به مسیر درست و صراط مستقیم عبودیت بازگرداند. از این رو خداوند وحی را برخاسته از حکمت گسترده و عزت خویش بر می‌شمارد، چرا که هدف آفرینش عبودیت بوده است و طغیان و تمرد انسان و جنیان، برخلاف هدف آفرینش می‌باشد، پس خداوند خواست تا به عزت و حکمت خویش بر بشر و جن رحم آورد و ایشان را به مسیر درست بازگرداند. 
وحی مجموعه‌ای از پیام‌ها و اوامر و نواهی است تا بشر آن را به کارگیرد و مسیر عبودیت را باز یابد و در آن مسیر حرکت کرده و به عبودیتی دست یابد که کنه آن ربوبیت و خلافت است.
پیامبران بی‌هیچ بخل و کوتاهی (تکویر، آیات 19 تا 24)همه این معارف و پیام‌ها و فرمان‌های الهی را به گوش بشر رسانیدند تا بشر با پیروی از آنها خود را در مسیر ربوبیت قرار دهد و تجلی ربوبیت الهی شود. ارتباط کلامی خدا با انسان‌های خاص برای رسانیدن پیام‌های الهی به گوش بشر، تجلی حکمت، عزت، ربوبیت خاص الهی و فضل و رحیمیت خاص خداوندی در حق بشر است تا در مسیر درست آفرینش قرار گیرند و به سوی لقای الهی بازگردند.