kayhan.ir

کد خبر: ۲۸۵۰۰۷
تاریخ انتشار : ۲۲ اسفند ۱۴۰۲ - ۲۲:۲۱

اخبار ویژه

 

گزارش دیلی بیست از آمریکا در برابر هوش راهبردی آیت‌الله خامنه‌ای
یک رسانه معروف آمریکایی ضمن بررسی شطرنج پیچیده ژئوپولیتیک در خاورمیانه تاکید کرد: بخش عمده‌ای از موفقیت چشمگیر سیاست خارجی ایران، از هوش راهبردی آیت‌الله خامنه‌ای و مشاوران کلیدی او ناشی می‌شود. رهبر ایران توانایی عجیبی در ترکیب ‌ستیزه‌جویی و احتیاط دارد.
«دیلی بیست» در تحلیلی به قلم جیمز وارن می‌نویسد: بزرگ‌ترین مشکل آمریکا این است که راهبرد ایران در منطقه خاورمیانه به ویژه در 2 دهه گذشته، کار می‌کند و از راهبرد آمریکا بسیار موفق‌تر است. جنگ اسرائیل و حماس به طور اساسی مسیر سیاست خاورمیانه را تغییر داده و سطحی از نوسانات را به تحولاتی که در دهه‌های گذشته دیده نشده بود تزریق کرده است. این درگیری نه تنها مرحله جدیدی از درگیری یک قرنی بین یهودیان و فلسطینیان است، بلکه فصلی دیگر از جنگ سایه 45 ساله ایران علیه ایالات متحده و اسرائیل است.
در طول دوره طولانی جنگ سایه، اهداف تهران و راهبرد آن برای دستیابی به آنها به طور قابل توجهی سازگار بوده است. اهداف اصلی سیاست خارجی این کشور از زمان تشکیل جمهوری اسلامی در سال 1979 این بوده که ایالات متحده را مجبور به خروج از منطقه کرده و از رسمیت اسرائیل باز دارد. 
«سوزان ملونی» محقق مؤسسه «بروکینگز»، خاطرنشان می‌کند که آیت‌الله خامنه‌ای در طی دهه‌های گذشته هیچ‌گاه در تضاد شدید خود با اسرائیل و ایالات متحده ایجاد تزلزل نکرده است. او و اطرافیانش عمیقا  معتقد به بداخلاقی، طمع و شرارت آمریکا هستند. آنها به عنوان بخشی از پیروزی نهائی جهان اسلام بر چیزی که آنها آن را یک غرب رو به زوال و یک موجودیت صهیونیستی نامشروع می‌دانند، انتظار نابودی اسرائیل را می‌کشند. روش تهران برای دستیابی به این اهداف، یک راهبرد منحصر به فرد جنگ طولانی مدت و فرسایشی است که بسیج سیاسی، دیپلماسی و جنگ اطلاعاتی را با عملیات نظامی تهاجمی که توسط مجموعه عظیمی از نیروهای نیابتی انجام می‌شود، تحت عنوان «محور مقاومت» ترکیب می‌کند. بیش از 12 گروه مسلح در سوریه، یمن، عراق و لبنان یک شبکه آزاد متشکل از بیش از 150 هزار جنگجوی «نیابتی» را تشکیل می‌دهند که تعهد مشترکی برای به چالش کشیدن هژمونی آمریکا در منطقه دارند.  آنها از تاکتیک‌های جنگی نامنظم استفاده می‌کنند. حماس در نوار غزه یکی از اعضای اصلی شبکه‌ای است که در اوایل دهه 1980 در لبنان با حزب‌الله آغاز شد و به کتائب حزب‌الله در عراق و حوثی‌ها در یمن و غیره گسترش یافت.
راهبرد ایران به ویژه از زمان آغاز «جنگ آمریکا علیه تروریسم» به طور قابل توجهی مؤثر بوده است. از آن زمان، تهران نشان داده است که از نظر راهبردی، بسیار ماهرتر از واشنگتن است. این موفقیت در هیچ کجا به اندازه عراق قابل لمس نیست، جایی که شبه نظامیان تحت حمایت ایران با اندازه و مهارت‌های مختلف به ایالات متحده کمک کردند تا تقریبا تمام نیروهای خود را تا سال 2011 خارج کند. امروز، سیاست و شخصیت‌های سیاسی عراقی بسیار بیشتر تحت تاثیر جناح‌های سیاسی طرفدار ایران است و بدون تردید، ایران بزرگ‌ترین سود راهبردی را از جنگ عراق برده است.
اگرچه دولت ایالات متحده از سال 1995 ده‌ها و ده‌ها تحریم علیه نیروهای نیابتی ایران در سراسر منطقه اعمال کرده، اما امروزه این شبکه نسبت به سال‌های اولیه جنگ عراق از نظر مالی بهتر و توانایی نظامی بسیار بیشتری دارد. 
موفقیت چشمگیر حمله غافلگیرانه 7 اکتبر حماس این واقعیت را به طرز چشمگیری نشان می‌دهد. مقامات و رسانه‌های ایران از این حمله غافلگیرانه به اسرائیل خوشحال شده  و این انتظار را دارند که حمله حماس، منجر به نابودی اسرائیل شود. جنگ اسرائیل و حماس موقعیت ژئوپلیتیکی ایران را تقویت کرده‌، زیرا این درگیری، فشار بین‌المللی گسترده‌ای را بر اسرائیل وارد کرده تا کشور فلسطینی غیرنظامی را به عنوان تنها راه‌حل مناسب برای مشکلات کنونی بپذیرد. ظهور جنگ به تلاش‌های تحت رهبری ایالات متحده برای تضمین یک اتحاد رسمی طولانی مدت بین اسرائیل و عربستان پایان داد. این جنگ یک شکست راهبردی برای واشنگتن است، زیرا اکنون باید منابع نظامی و دیپلماتیکی را که امیدوار است برای مقابله با چین در حال رشد در اقیانوس هند و اقیانوس آرام استفاده کند، به خاورمیانه منحرف کند. برنامه تهران این است که شبکه نیابتی آن حملاتی را به نیروهای آمریکایی در عراق و سوریه و دریای سرخ انجام می‌دهد تا اسرائیل و آمریکا را برای آتش‌بس در غزه تحت فشار قرار دهد.
تهران همچنان بر هدف اصلی خود برای ایجاد مشکل و هرج و مرج برای ناکام گذاشتن تلاش آمریکا برای شکل دادن به امور ژئوپلیتیک منطقه تمرکز می‌کند. تهران توانسته است بارها از این نیروها استفاده کند و به این دلیل که گروه‌ها تصمیمات عملیاتی خود را می‌گیرند، از انتقام جدی فرار کند.
در حقیقت، راهبرد ایران در برابر منافع ایالات متحده شباهت زیادی به راهبرد  جنگ طولانی دارد که هم به «ویتکنگ‌ها» و هم به طالبان خدمت می‌کرد: سرعت عملیات‌ها را پایین نگه دارید، جنگ سیاسی گسترده و جامع را برای داشتن دست بالا در جنگ روایت‌ها انجام دهید و درگیری را در درون یک حباب روی درجه جوش کم و در چند جبهه به طور همزمان، نگه دارید.
بخش عمده‌ای از موفقیت قابل توجه سیاست خارجی ایران به وضوح ناشی از هوش راهبردی آیت‌الله خامنه‌ای و مشاوران کلیدی او است. به گفته دو محقق برجسته سیاست خارجی ایران، رهبر ایران «توانایی عجیبی در آمیختن‌ستیزه‌جویی و احتیاط دارد... او وقتی می‌خواهد انقلاب اسلامی را فراتر از مرزهای خود به پیش ببرد، نقاط ضعف و قوت میهن خود را درک می‌کند. متاسفانه، نمی‌توان همین را برای تصمیم‌گیرندگان برجسته سیاست خارجی آمریکا در مورد خاورمیانه گفت. در واقع، مشکلات پایدار واشنگتن در منطقه، اتکای بیش از حد به نیروی نظامی و ناتوانی در ادغام عملیات نظامی با پیام و راهبرد سیاسی واقعی بوده است.


ارزیابی نهاد‌های اطلاعاتی آمریکا از قدرت فزاینده و ترکیبی ایران
آخرین ارزیابی نهاد‌های اطلاعاتی آمریکا، درباره به چالش کشیده شدن
نظم جهانی (آمریکایی) از سوی «ایران، چین و روسیه» ابراز نگرانی کرد.
به گزارش خبرگزاری رویترز، نهادهای اطلاعاتی آمریکا همزمان با شهادت به کنگره اعلام کردند که ایالات متحده به دلیل رقابت قدرت‌های بزرگ، چالش‌های فراملی و درگیری‌های منطقه‌ای، تحت شار قرار گرفته و با نظم جهانی شکننده مواجه است.
در گزارش نهادهای اطلاعاتی آمریکا آمده است: چین جاه‌طلب اما مضطرب، روسیه متخاصم، برخی قدرت‌های منطقه‌ای مانند ایران و بازیگران غیردولتی توانمند، نظام بین‌الملل و اولویت آمریکا در ارزیابی تهدیدها را به چالش می‌کشند چین با حمایت از روسیه، همزمان جنگ اوکراین، کمک‌های اقتصادی و امنیتی می‌دهد. چین می‌تواند از فناوری برای تأثیرگذاری بر انتخابات ایالات متحده استفاده کند. چین می‌خواهد شکاف‌های اجتماعی آمریکا را بزرگ‌تر کند.
ایران مشغول ساخت سلاح هسته‌ای نبوده، اما این برنامه را سرعت بخشیده است. ایران از برنامه هسته‌ای برای ایجاد اهرم مذاکره و پاسخ به فشارها استفاده می‌کند.
ایران همچنان تهدیدی برای منافع آمریکا در خاورمیانه به شمار می‌رود و به دنبال استفاده از جنگ غزه برای محکوم‌کردن اسرائیل است. ایران در حال گسترش توانمندی‌های متعارف و غیرمتعارف، از جمله موشک‌های بالستیک، پهپادها و حملات سایبری است. تخصص فزاینده و تمایل ایران به انجام عملیات سایبری تهاجمی، آن را به تهدیدی جدی برای امنیت شبکه‌ها و داده‌های ایالات متحده و متحدان آن تبدیل می‌کند. تهران همچنان به تهدید مستقیم و غیرمستقیم علیه پرسنل ایالات متحده ادامه خواهد داد. ایران سعی خواهد کرد از درگیری غزه برای محکوم‌کردن اسرائیل، انتقاد از نقش آن در منطقه و تلاش برای منصرف‌کردن سایر کشورهای خاورمیانه از عادی‌سازی روابط با اسرائیل استفاده کند.
ایران همچنان به تهدید منافع، متحدان و نفوذ آمریکا در خاورمیانه ادامه خواهد داد و قصد دارد جایگاه نوظهور خود به عنوان قدرت منطقه‌ای را تثبیت کند. دهه‌ها ایجاد شبکه ارتباطی و حمایتی منطقه‌ای، تهران را قادر ساخته تا همچنان به اثبات کارآمدی استفاده از اعضای «محور متحدان» ادامه دهد.
در طول سال ۲۰۲۳، ایران از طریق بهبود روابط با روسیه، عربستان سعودی و عراق، نفوذ دیپلماتیک خود را گسترش داد. ایران همچنین به دنبال هدف قرار دادن مقامات آمریکا برای تلافی ترور قاسم سلیمانی است و پیش از این نیز تلاش کرده تا عملیات‌های مرگباری را در داخل ایالات متحده انجام دهد. ایران ده‌ها حمله راکتی، موشکی و پهپادی علیه نیروهای آمریکایی در عراق و سوریه، تبادل آتش حزب‌الله با اسرائیل و حملات موشکی و پهپادی حوثی‌ها دریای سرخ را تسهیل کرده است.
رویکرد ترکیبی ایران به جنگ (قابلیت‌های متعارف ‌و غیرمتعارف) برای آینده‌ای ‌قابل ‌پیش‌بینی، تهدیدی برای منافع ایالات متحده خواهد بود. عملیات غیرمتعارف ایران و شبکه متحدان، به تهران اجازه می‌دهد تا همزمان با انکار نقش خود، منافعش را دنبال کرده و عمق استراتژیک‌اش را حفظ کند.ایران تحویل هواپیماهای آموزشی پیشرفته را آغاز کرده و احتمالاً به دنبال خرید سیستم‌های تسلیحاتی جدید مانند هواپیماهای جنگنده پیشرفته خواهد بود. قابلیت‌های موشکی، پهپادی، پدافند هوائی و نیروی دریایی ایران همچنان برای دارایی‌های تجاری و نظامی آمریکا و شرکای آن تهدیدآمیز خواهد بود.
برنامه‌های موشک‌های بالستیک ایران در منطقه بزرگ‌ترین بوده و بر بهبود دقت، تخریب و قابلیت اطمینان موشک‌هایش تأکید دارد. کار ایران روی ماهواره‌برها از جمله ماهواره‌بر سیمرغ، می‌تواند جدول زمانی تولید یک موشک بالستیک قاره‌پیما را کوتاه کند.
تخصص روزافزون و تمایل ایران به انجام عملیات سایبری تهاجمی، آن را به تهدیدی جدی برای امنیت شبکه‌ها و داده‌های ایالات متحده، متحدان و شرکای آن تبدیل کرده است. رویکرد تهران به حملات سایبری، زیرساخت‌های ایالات متحده را در معرض خطر قرار می‌دهد. ایران قبلا به اهداف اسرائیلی حمله کرده است.
جنگ غزه، تنش‌ها در منطقه را افزایش داده است و متحدین ایران نیز در حمایت از حماس و اعمال فشار بر ایالات متحده، حملات ضدآمریکایی و ضداسرائیلی انجام می‌دهند. پوشش رسانه‌ای از تخریب و تلفات فلسطینیان به کمک کمپین‌های فعال رسانه‌های اجتماعی تقویت شده و واکنش‌های عمومی را در سراسر جهان برانگیخته است. اسرائیل به دلیل وضعیت وخیم انسانی نوار غزه با فشارهای بین‌المللی فزاینده‌ای مواجه خواهد شد و حملات متحدین ایران در محور مقاومت ثبات لبنان، عراق، خلیج‌فارس و دریای سرخ را به خطر می‌اندازد. ما ارزیابی می‌کنیم که رهبران ایرانی حمله حماس به اسرائیل را سازماندهی نکرده و از قبل اطلاع نداشتند. از اکتبر ۲۰۲۳، شرکای تهران از جمله حزب‌الله، گروه‌های شبه نظامی عراق و سوریه و حوثی‌ها علیه منافع اسرائیل و ایالات متحده دست به حمله زده‌اند. در عراق، گروه‌های همسو با ایران تقریباً به حملات خود علیه نیروهای آمریکایی در عراق و سوریه ادامه خواهند داد.

شرق: 30 درصد مردم در کشورها در انتخابات شرکت نمی‌کنند
روزنامه شرق، مصادره رای ندادگان به نفع جریان بیگانه تحریم را غیر واقعی و به دور از صداقت توصیف کرد.
نویسنده این روزنامه در تحلیلی با عنوان «آیا 60 درصد، 60 درصد است
خاطر نشان کرد: همین ابتدای یادداشت به ‌صراحت بگویم که می‌دانم آنچه می‌نویسم، احتمالا برای بسیاری خوشایند نیست؛ چنان‌که آنچه در این چند سال نوشته‌ام‌ نیز بسیاری را خوش نیامده است؛ اما واقعیت این است که من برای خوشایند کسی نمی‌نویسم، چه آن کس، از صاحبان قدرت باشد و چه از منتقدان یا حتی مخالفان قدرت مستقر. برای این نوع نوشتن هم برای خود دلیلی دارم. من خود را وابسته به جریانی فکری می‌دانم که به اصلاح‌طلبی معروف است و از این ‌رو خود را اصلاح‌طلب می‌دانم و با آنکه این نام مدت‌هاست که از روزهای ناموری و محبوبیتش دور شده؛ ولی معتقدم که اندیشه اصلاح‌طلبی هیچ وقت به پایان دوره حیات خود نخواهد رسید.
شرق می‌افزاید: اما آنچه دلیل نوشتن این مطلب شد؛ که قبلا هم گفتم احتمالا بسیاری را خوش نخواهد آمد، این است که در این انتخاباتی که حدود 40 درصد واجدان حق رأی در آن شرکت کردند، چه دوست داشته باشیم یا نه، آرای باطله را می‌شود شمرد؛ ولی آرای عدم مشارکت واقعی قابل شمارش نیست و نهایتا فقط می‌توان مقدار آن را حدس زد و نه با قطعیت از میزان آن صحبت کرد؛ چراکه مثل اکثر جوامعی که در آنها انتخابات وجود دارد، حدود ۳۰ درصد جامعه، تقریبا در هیچ انتخاباتی شرکت نمی‌کنند؛ چون چندان برای‌شان فرق نمی‌کند که چه کسانی و چگونه بر آنها حکومت کنند و تنها بخشی از این ۳۰ درصد ممکن است در وضعیتی خاص و ناشی از هیجانات اجتماعی به رأی‌دهندگان بپیوندند. برای همین لحاظ‌کردن این 30 درصد به‌عنوان معترضان، کمی خوش‌بینانه است.
اما درباره ۳۰ درصد باقی‌مانده تا آن ۴۰ درصدی که رأی داده‌اند، چه باید گفت؟ آیا با قطعیت می‌توانیم بگوییم که این 30 درصد، تماما و بی‌کم‌و‌کاست در سبد معترضان هستند و آیا با قطعیت می‌توان همه آنها را در شمار تحریم‌کنندگان به‌ حساب آورد؟ از این 30 درصد، چه تعدادی به‌ دلیل رقابتی‌نبودن انتخابات بود که رأی ندادند و چه درصدی از آنها به‌ دلیل نیافتن کاندیدای مطلوب، انگیزه مشارکت را نیافتند و چه درصدی واقعا به‌ دلیل اعتراض، صندوق رأی را ترک کردند؟
آیا می‌توان در وضعیت کنونی، درصد هرکدام از این سه مورد را، نه حتی دقیق، بلکه خیلی سردستی و تقریبی محاسبه کرد؟ آن وقت با توجه به این محاسبه‌ناپذیری، چگونه می‌توان از 60 درصد رأی اعتراضی سخن گفت؛ آن‌هم وقتی آرای همان حدود 30 درصد مورد اول را، حتما و قطعا نمی‌توان به حساب معترضان ریخت. واقعیت این است که علاوه ‌بر آن 30 درصد مورد اول، این سه دسته اخیر هم قابل شمارش نیستند و حالا اینکه تمام این رأی‌ندادن را یک‌کاسه کنیم و بگوییم همه اینها می‌شود ۶۰ درصد معترض، به لفظ عامیانه، کمی جای چانه‌زنی دارد. برای همین است که می‌گویم آنچه واقعا می‌شود به‌عنوان رأی اعتراضی شمارش کرد، همان رأی باطله است. در ‌این ‌میان برخی نیز از سه درصد رأی تقلبی و مثلا استفاده از کد ملی سخن می‌گویند. 
به گمان من اگر کمی انصاف داشته باشیم و خیلی آن را دست بالا نگرفته باشیم، باید بگویم که برای یک کشور جهان‌سومی، آن‌هم در خاورمیانه، نه‌تنها این مقدار تقلب مفروض (به هر مقدار هم که باشد، امری مذموم است) درصد بالایی نیست؛ بلکه پایین هم هست و برای حکومتی که زیر این‌همه فشار و با این‌همه تبلیغات منفی جهانی، آن‌قدر اعتماد ‌به ‌نفس دارد که چنین نتیجه‌ای را اعلام می‌کند، واقعا جای خوشحالی
است.
شاید اشکال در این است که ما چندان به اینکه خود چه باید بکنیم که به نتیجه مطلوب‌مان نزدیک شویم، نمی‌پردازیم؛ بلکه معتقدیم آن‌ کسی که به او اعتماد نداریم، باید روشی در پیش بگیرد که ما مطلوب می‌دانیم و البته چنین نگاهی، کمی تا قسمتی دچار تعارض است؛ چرا‌که اولا باید ببینیم آنکه ما به او اعتماد نداریم، چه ضرورتی می‌بیند که اعتماد ما را جلب کند و ثانیا، آیا ما که خودمان، مانند جمعیت برج بابل، زبان یکدیگر را نمی‌فهمیم، آیا توان آن را داریم تا با زبانی صحبت کنیم که آن کسی که به او بی‌اعتمادیم، حرف‌مان را بشنود و به آن اهمیت بدهد؟ شاید پس از این سه انتخابات که دیگر معلوم شده از مشارکت نکردن تغییر رویه‌ای در برگزارکنندگان انتخابات به‌ دست نمی‌آید، ضروری باشد که اگر بهبود وضع زندگی مردم برای‌مان مهم است، خود ناچاریم رویه سنجیده‌تری اتخاذ کنیم.