علت بیتوجهی مسلمانان به وصيت پيغمبر اكرم(ص) درباره على(ع)
چه عواملی سبب شد مسلمانان وصيت پيغمبر اكرم(ص) را درباره على(ع) ناديده گرفتند؟
در این زمینه تحلیلها و تفسیرهای متفاوتی وجود دارد:
نظريه اول:
اينكه بگوييم مسلمين يكباره همگی، نسبت به اسلام و پيغمبر متمرد و طاغى شدند، روى تعصبات قومى و عربى؛ به اين مسئله كه رسيد همه آنها يكمرتبه از اسلام رو برگرداندند.
باید گفت: وقايع بعد از غدیر نشان نمىدهد كه مسلمين يكمرتبه از اسلام و از پيغمبر به طور كلى رو برگردانده باشند كه نتيجهاش اين است كه بايد به حالت اول جاهليت خودشان و بتپرستى برمىگشتند.
نظريه دوم:
بگوييم مسلمين نخواستند نسبت به اسلام متمرد شوند ولى نسبت به اين يك دستور پيغمبر جنبه تمرد به خودشان گرفتند؛ اين يك دستور، به علل و جهات خاصى مثلًا كينههايى كه از ناحيه پدركشتگىها با على(ع) داشتند يا به قول بعضى از اهل تسننِ امروز نمىخواستند كه نبوت و خلافت در يك خاندان جمع گردد، تحملش برايشان مشكل بود. یا آنکه آن حالت عدم تساهل و سختگيرى و صلابت و انعطافناپذيرى على(ع)، عامل نادیده گرفتن توصیه پیامبر نسبت به امام علی شد.
نقد تحلیلهای فوق:
با اينگونه تحلیلها نمیتوان حادثه به اين مهمى را توجيه كرد؛ چگونه میتوان گفت: همه مسلمين يكمرتبه مرتد شدند و از اسلام برگشتند؟! اینکه بگوییم «مسلمين همه در اين يك مسئله تمرد پيشه كردند» خيلى بعيد نيست ولى آيا همه مسلمانها را مىشود گفت متمرد شدند.
نظريه صحيح این است که مسلمين در اين مسئله اغفال شدند؛ يعنى عدهاى متمرد شدند، آن عده زيرك متمرد، عامه مسلمين را در اين مسئله اغفال كردند.
صحت این نظریه را مىتوانيم از آيه «الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَروا مِنْ دينِكُمْ»(مائده/۳) استنتاج و نتيجهگيرى كنيم.
جمله اول آيه: الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَروا مِنْ دينِكُمْ، يك واقعيت تاريخى را بيان میفرمايد: امروز (با نصب امير المؤمنين به خلافت در غدیرخم) كافران از دين شما مأيوس گشتند؛ يعنى از امروز ديگر كافران نااميدند كه از راه كفر، از خارج حوزه اسلام به اسلام حمله كنند، ديگر مأيوس شدند كه از اين راه نتيجه بگيرند، فهميدند كه ديگر اسلام را نمىشود از بيرون كوبيد.
در جمله دوم تأمين مىدهد كه خيالتان از ناحيه آنها (کفار و دشمنان خارجی) ناراحت نباشد: فَلا تَخْشَوْهُمْ: مسلمانها! ديگر از كافران بيم نداشته باشيد و نگران نباشيد.
قرآن در آيات زياد هميشه مسلمين را از خطر كفار بيم مىداد.
اما در اينجا بعد از حادثه نصب على(ع) به خلافت، میگويد ديگر بعد از اين بيمى نيست، از ناحيه آنها نگرانى نيست.
جمله سوم خيلى عجيب است: وَ اخْشَوْنِ: از ناحيه کفار بر دين خودتان نگران نباشيد اما از من بترسيد. معنايش اين میشود كه از ناحيه من نگران باشيد. يعنى چه از ناحيه خدا نگران باشيم؟ از ناحيه دشمن نگران نباشيم اما از ناحيه دوست و صاحب دين، از ناحيه خدا نگران باشيم!
برعكس، از ناحيه خدا بايد اميدوار باشيم، پس چرا قرآن میگويد از ناحيه خدا نگران باشيد؟
نكته و جان كلام همينجاست.
... معنى «وَ اخْشَوْنِ» (از من بترسید) این است که: از سنت و قانون من بترسيد؛ سنت من این است كه: هرگز نعمتى را از مردمى سلب نمىكنم مگر اينكه آن مردم خودشان عوض شده و تغيير كرده باشند: «انَّ الله لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّى يُغَيِّروا ما بِانْفُسِهِمْ»(رعد: ۱۱) پس اى مسلمين! بعد از اين هر چشمزخمى كه به شما بخورد از داخل خود شما خورده است و هر آسيبى كه به جامعه اسلامى برسد از داخل جامعه اسلامى مىرسد نه از بيرون. بيرون به كمك داخل استفاده مىكند.
مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى (پانزده گفتار)، ج25، ص: 197-185
با تلخیص و ویرایش