kayhan.ir

کد خبر: ۲۸۳۹۴۰
تاریخ انتشار : ۰۸ اسفند ۱۴۰۲ - ۲۰:۴۴
یادی از روحاني شهید علی‌اکبر اصغری ترکستانی

طلبه ممتاز

 
 
 
سعید رضایی
یک فرزندش شهید شده بود و دیگر کسی جرات نداشت، خبر شهادت دومین فرزندش را به او بدهد، پدر اما در خانه را باز کرد و دوست صمیمی علی‌اکبر را پشت در دید که تنها ایستاده است.
همیشه محمد را با علی‌اکبر با هم دیده بود؛ چه در مسجد و پایگاه بسیج و چه در مدرسه.
محمد سرش را پایین گرفته بود و از شوخ‌طبعی‌های همیشگی خبری نبود. یک کلام هم حرفی نزد فقط سلام و بغضی گلوگیر که چاره‌ای غیر از سکوتی سخت آن را پنهان نمی‌کند.
همین‌ها برای پدر کافی بود تا بداند ماجرا از چه قرار است، شهادت علی اصغر را هم همین‌طور خبر داده بودند، دلش برای پسرانش تنگ شد، محمد را در آغوش گرفت، ‌گریست و سه مرتبه گفت: علی اکبر من فدای علی اکبر امام حسین‌(ع)...
***
علي‌اكبر اصغري‌ تركستاني در 25 تیر 1340 در تهران متولد شد، پدرش کارمند و مادرش مربی قرآن بود و بخشی از آیات قرآن کریم را نیز از حفظ بود، از این رو علی اصغر نیز با بهره‌هایی که از تربیت دینی پدر و مادرش می‌برد، اشتیاقی زیاد به معارف دینی و آموزه‌های قرآنی پیدا کرد.
در سال‌های پیروزی انقلاب اسلامی، با حضور در تظاهرات و شعارنویسی به مبارزه با رژیم منحوس شاهنشاهی می‌پرداخت. علاقه فراوان او به علوم اسلامي سبب شد تا همزمان با تحصيل در دبيرستان در تهران دروس حوزوي را بخواند. در سال آخر دبيرستان بود كه از طرف سپاه به كردستان اعزام شد. 
در کردستان به روستاها می‌رفت و به سخنرانی و تبلیغ می‌پرداخت.
او پس از بازگشت به تهران به عنوان مربی عقیدتی سیاسی مشغول به کار شد و در اخلاق، احکام و اعتقادات اسلامی را تدریس می‌کرد.
پس از مدتی خود را به سپاه قم منتقل كرد و در مدرسه رسول اكرم(ص) دروس حوزوي را ادامه داد.
یکی از اعضای خانواده او در ذکر خاطره‌ای جالب می‌گوید: دو برادر ایشان مدتی در قم بودند و به دلیل نوع ملاحظات علی اکبر در ساده‌زیستی و نوع غذا شکایت داشتند برای همین یک‌روز لب به شکوه گشودند که چرا ما باید همیشه نان و پنیر بخوریم و برادر بزرگشان برای اینکه دلشان را به دست بیاورد به آنها قول داد که یک‌روز آنها را در یکی از کبابی‌های اطراف حرم مهمان کند.
در آن روز او بچه‌ها را به یکی از کبابی‌های اطراف حرم می‌برد و پس از پرداخت پول غذا به بچه‌ها می‌گوید: من این اطراف کاری دارم و بر‌می‌گردم. بچه‌ها هر دو غذاهایشان را می‌خورند اما وقتی می‌خواهند بازگردند می‌بینند که برادر بزرگ‌ترشان بیرون مغازه کنار دیواری تکیه داده است.
علی اصغر با ناراحتی از او می‌پرسد برای چه با ما نیامدی و او پس از اصرار فراوان پاسخ می‌دهد که من فقط برای دو پرس غذا پول داشتم و نمی‌خواستم شما ناراحت بشوید.
تقید به نماز جمعه و مراسم مذهبی از ویژگی‌های خاصی است که درباره او تاکید می‌شود.
محمدرضا در سال 1361 ازدواج كرد و از آن ازدواج صاحب دو فرزند به نام‌های زینب و محمدرضا شد. وی در وصیتنامه‌اش خطاب به همسرش نوشت: «اي همسرم تو نيز مانند والدينم باش! همچون كوهي استوار و مقاوم. حقير اين نيرو را در همسرم مي‌بينم و اين را هم به تو وعده مي‌دهم كه خيلي زود به حقير ملحق خواهي شد و من در انتظار تو هستم. سنگر را نبازي!» 
دوستانش می‌گویند: او یکی از طلبه‌های ممتاز مدرسه بود و در سال 1364 به لباس مقدس روحانیت ملبس شد.
 او در قم با جديت فراوان به تحصيل علوم حوزوي ادامه داد، و در سال 1364، رسائل و مكاسب را گذرانده بود. در اين مدت توانسته بود از دانشگاه نيز فوق‌ديپلم بگيرد. 
علی اکبر در وصیتنامه‌اش همچنین خطاب به مادر و پدرش نوشت: «مادرم در روز قيامت در مقابل فاطمه زهرا(س) روسفيدي چون پسرت فرزند فاطمه، روح الله را ياري كرد. پدر بزرگوارم تو نيز مقابل علي(ع) و ائمه هدي روسفيدي. به همان دليل كه مادرم سرافراز است. پس بايد اين نعمت را شكر كنيد.»