kayhan.ir

کد خبر: ۲۸۳۸۰۹
تاریخ انتشار : ۰۶ اسفند ۱۴۰۲ - ۲۱:۳۵
مبارزه به روایت سید احمد هوایی- 27

ورود به اطلاعات سپاه

 

مرتضی میردار
خواباندن غائله در دهدشت
و حرکت به سمت خوزستان 
در دهدشت یکی زده بود و بنده خدایی را با اسلحه کشته بود. مناسبات آنها طایفه‏ای بود. طایفۀ مقتول می‏خواست سر آن طایفه بریزد و انتقام بگیرد. آقای مسگر گفت: «ما می‏خواهیم از این‏طرف برویم گچساران. شما برو دهدشت و این غائله را ختم کن و بیا.» من هم تا به حال بین طایفه‏ها کار کدخدامنشی نکرده بودم. گفتم: «بروید بگویید که نمایندۀ امام دارد می‏آید که این مشکل را حل کند.» جادۀ بسیار خطرناکی بود و ما را با یک جیپ بردند. خلاصه پیش مادر و پدر مقتول رفتیم و گفتیم که ما از طرف امام آمده‏ایم. دلجویی کردیم و گفتیم که سپاه همه چیزش را تقبل می‏کند و الحمدلله غائله را به خیر و خوشی ختم کردیم. آقای تاج‏گردان و بقیه می‏گفتند همه عزا گرفته بودیم که حالا چه خواهد شد، چون این قوم می‏ریزد سر آن قوم که انتقام بگیرد.
آمدیم و باز به برادر مسگر ملحق شدیم و سپاه گچساران را هم تشکیل دادیم و مسجد سلیمان هم به‏همین نحو. بعد آمدیم اهواز. همه‏جا غالباً دو‏دستگی بود. یک دسته آقایانی بودند که الان مسئولیت دارند و درست نیست که اسم‏شان را بگویم. اینها آن وقت از نظر صلاحیت رد شدند. یعنی با تحقیقات محلی که من و مسگر کردیم، رد شدند. گروه دیگری بودند که بعد از تحقیقات حکم فرماندهی را برای‏شان زدیم و آمدند و کار را به عهده گرفتند. این هم ماجرای تشکیل سپاه‏های جنوب بود که ما مأموریت گرفته بودیم. البته برای شمال و جاهای دیگر هم به همین ترتیب تیم‏ها را درست کردیم.  
سپاه، مرکزی به نام اطلاعات و تحقیقات داشت که مسئول آن آقای بشارتی بودند. فکر کنم تیر یا مرداد بود که آمدیم و آقای بشارتی به ما گفت به نگارستان هشتم، ساختمان شمالی بروید که از نظر تجهیزات نیمه‏کاره بود. گفتند آقای محسن رضایی آمده و مسئول واحد اطلاعات سپاه شده است؛ شما هم بروید آنجا. یک نامه نوشتند و ما را به آنجا معرفی کردند. در آنجا آقای عرب‏سرخی1 مسئول گزینش اطلاعات سپاه بود. ایشان بود و برادر نادر حلیمی و دو سه نفر از بچه‏های فجر. فکر می‏کنم پنجم یا ششم تیرماه بود که کار اطلاعات سپاه شروع شد و من و امیر آقارحیمی، برادر باقر2، و ناصر فتاحی، که مسئول حراست مجلس است، آمدیم و عضو شدیم. کارهای عملیاتی ما شروع شد.
در آن ایام سلطنت‏طلب‏ها را می‏گرفتند. منافقین هنوز وارد کار نشده بودند. کمونیست‏ها، رنجبران، چپی‏ها و دیگران کارهایی انجام می‏دادند. ما کارهای عملیاتی و تحقیقاتی می‏کردیم. هنوز هم دورۀ آموزش اطلاعاتی در کار نبود. به‏تدریج دوره‏هایی را تشکیل دادند. در این ضمن، بخش عملیات سپاه تهران در پادگان ولی‏عصر(عج) بود و ستادی هم برای آن تأسیس کردند. ما به ساختمانی در خیابان ایرانشهر آمدیم و به‏عنوان اطلاعات سپاه تهران، در پادگان آنجا مستقر شدیم.3 در آن موقع سپاه دو دسته بود. یک‏ دسته جبروتی‏ها بودند که از بنی‏صدر طرفداری می‏کردند و یک دسته هم ما که طرفدار شهید بهشتی بودیم. برادر نادر حلیمی مسئول اطلاعات طیف متمایل به شهید بهشتی بود. آن‏طرف هم فردی به نام عبداللهی بود که از بنی‏صدر طرفداری می‏کرد. فرمانده اول سپاه آقای جواد منصوری بود. بعد آقای مرتضی رضایی4 آمد و فرمانده سپاه شد که بنی‏صدری بود.ایشان مدتی بعد عزل شد.
خلاصه، عملیات سپاه تهران در پادگان ولی‏عصر(عج) و ستادش هم در خیابان ایرانشهر بود. در آنجا واحد اطلاعات را تشکیل داده بودند و از همان جا حفاظت اطلاعات سپاه تشکیل شد. خدا رحمتش کند، شهید مصطفی علی‏خانی که از قبل انقلاب با هم کار می‏کردیم، اولین مسئول حفاظت اطلاعات سپاه بود. هنوز سپاه مرکز حفاظت و این چیزها نداشت. همان موقع لانۀ جاسوسی را گرفته بودند و داشتند تحویل می‏دادند که ما رفتیم و با مصطفی یک طرح فیزیکی دادیم و بچه‏ها به‏تدریج مستقر شدند. بعد ما به منطقۀ 10 سپاه کشوری، که در خیابان فلسطین بود، رفتیم و در آنجا مستقر بودیم و کارهای حفاظتی را انجام می‏دادیم.
پانوشت‌ها:
1- او عضو سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بود. [راوی]
2- برادر باقر بعدها مسئول تعقیب و مراقبت اطلاعات سپاه تهران، مسئول اطلاعات منطقه ۳ و فرماندهی حفاظت اطلاعات سپاه ولی‏امر را برعهده داشت.
3- آن پادگان حالا تبدیل به پارک شده است [راوی].
4- سرتیپ مرتضی رضایی دومین فرمانده سپاه پاسداران است که با حکم بنی‏صدر به این منصب دست یافت، ولی به بنی‌صدر وابستگی نداشت. او پس از 14 ماه فرماندهی سپاه، جای خود را به محسن رضایی داد.