ورود به اطلاعات سپاه
مرتضی میردار
خواباندن غائله در دهدشت
و حرکت به سمت خوزستان
در دهدشت یکی زده بود و بنده خدایی را با اسلحه کشته بود. مناسبات آنها طایفهای بود. طایفۀ مقتول میخواست سر آن طایفه بریزد و انتقام بگیرد. آقای مسگر گفت: «ما میخواهیم از اینطرف برویم گچساران. شما برو دهدشت و این غائله را ختم کن و بیا.» من هم تا به حال بین طایفهها کار کدخدامنشی نکرده بودم. گفتم: «بروید بگویید که نمایندۀ امام دارد میآید که این مشکل را حل کند.» جادۀ بسیار خطرناکی بود و ما را با یک جیپ بردند. خلاصه پیش مادر و پدر مقتول رفتیم و گفتیم که ما از طرف امام آمدهایم. دلجویی کردیم و گفتیم که سپاه همه چیزش را تقبل میکند و الحمدلله غائله را به خیر و خوشی ختم کردیم. آقای تاجگردان و بقیه میگفتند همه عزا گرفته بودیم که حالا چه خواهد شد، چون این قوم میریزد سر آن قوم که انتقام بگیرد.
آمدیم و باز به برادر مسگر ملحق شدیم و سپاه گچساران را هم تشکیل دادیم و مسجد سلیمان هم بههمین نحو. بعد آمدیم اهواز. همهجا غالباً دودستگی بود. یک دسته آقایانی بودند که الان مسئولیت دارند و درست نیست که اسمشان را بگویم. اینها آن وقت از نظر صلاحیت رد شدند. یعنی با تحقیقات محلی که من و مسگر کردیم، رد شدند. گروه دیگری بودند که بعد از تحقیقات حکم فرماندهی را برایشان زدیم و آمدند و کار را به عهده گرفتند. این هم ماجرای تشکیل سپاههای جنوب بود که ما مأموریت گرفته بودیم. البته برای شمال و جاهای دیگر هم به همین ترتیب تیمها را درست کردیم.
سپاه، مرکزی به نام اطلاعات و تحقیقات داشت که مسئول آن آقای بشارتی بودند. فکر کنم تیر یا مرداد بود که آمدیم و آقای بشارتی به ما گفت به نگارستان هشتم، ساختمان شمالی بروید که از نظر تجهیزات نیمهکاره بود. گفتند آقای محسن رضایی آمده و مسئول واحد اطلاعات سپاه شده است؛ شما هم بروید آنجا. یک نامه نوشتند و ما را به آنجا معرفی کردند. در آنجا آقای عربسرخی1 مسئول گزینش اطلاعات سپاه بود. ایشان بود و برادر نادر حلیمی و دو سه نفر از بچههای فجر. فکر میکنم پنجم یا ششم تیرماه بود که کار اطلاعات سپاه شروع شد و من و امیر آقارحیمی، برادر باقر2، و ناصر فتاحی، که مسئول حراست مجلس است، آمدیم و عضو شدیم. کارهای عملیاتی ما شروع شد.
در آن ایام سلطنتطلبها را میگرفتند. منافقین هنوز وارد کار نشده بودند. کمونیستها، رنجبران، چپیها و دیگران کارهایی انجام میدادند. ما کارهای عملیاتی و تحقیقاتی میکردیم. هنوز هم دورۀ آموزش اطلاعاتی در کار نبود. بهتدریج دورههایی را تشکیل دادند. در این ضمن، بخش عملیات سپاه تهران در پادگان ولیعصر(عج) بود و ستادی هم برای آن تأسیس کردند. ما به ساختمانی در خیابان ایرانشهر آمدیم و بهعنوان اطلاعات سپاه تهران، در پادگان آنجا مستقر شدیم.3 در آن موقع سپاه دو دسته بود. یک دسته جبروتیها بودند که از بنیصدر طرفداری میکردند و یک دسته هم ما که طرفدار شهید بهشتی بودیم. برادر نادر حلیمی مسئول اطلاعات طیف متمایل به شهید بهشتی بود. آنطرف هم فردی به نام عبداللهی بود که از بنیصدر طرفداری میکرد. فرمانده اول سپاه آقای جواد منصوری بود. بعد آقای مرتضی رضایی4 آمد و فرمانده سپاه شد که بنیصدری بود.ایشان مدتی بعد عزل شد.
خلاصه، عملیات سپاه تهران در پادگان ولیعصر(عج) و ستادش هم در خیابان ایرانشهر بود. در آنجا واحد اطلاعات را تشکیل داده بودند و از همان جا حفاظت اطلاعات سپاه تشکیل شد. خدا رحمتش کند، شهید مصطفی علیخانی که از قبل انقلاب با هم کار میکردیم، اولین مسئول حفاظت اطلاعات سپاه بود. هنوز سپاه مرکز حفاظت و این چیزها نداشت. همان موقع لانۀ جاسوسی را گرفته بودند و داشتند تحویل میدادند که ما رفتیم و با مصطفی یک طرح فیزیکی دادیم و بچهها بهتدریج مستقر شدند. بعد ما به منطقۀ 10 سپاه کشوری، که در خیابان فلسطین بود، رفتیم و در آنجا مستقر بودیم و کارهای حفاظتی را انجام میدادیم.
پانوشتها:
1- او عضو سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بود. [راوی]
2- برادر باقر بعدها مسئول تعقیب و مراقبت اطلاعات سپاه تهران، مسئول اطلاعات منطقه ۳ و فرماندهی حفاظت اطلاعات سپاه ولیامر را برعهده داشت.
3- آن پادگان حالا تبدیل به پارک شده است [راوی].
4- سرتیپ مرتضی رضایی دومین فرمانده سپاه پاسداران است که با حکم بنیصدر به این منصب دست یافت، ولی به بنیصدر وابستگی نداشت. او پس از 14 ماه فرماندهی سپاه، جای خود را به محسن رضایی داد.