نقشه استعمار برای زنان- بخش ششم
داستان زن آمریکایی معاصر
محمدحسین راجی
در یادداشت پیشین، به بخشی از برنامههای نفوذ آمریکا از طریق سوءاستفاده از زنان در زمینه اقتصادی با محوریت سرمایهداری پرداختیم و در یادداشت پیش رو درباره سوءاستفاده از آنها به عنوان نیروی کار سخن خواهیم گفت.
چگونه زندگی زنان خانهدار آمریکایی دگرگون شد؟
با شروع جنگ جهانی دوم و حضور پدران، شوهران و پسران در جنگ، در بسیاری از نقاط جهان از زنان خواسته شد تا در صنایعی که سابقاً تحت سلطه مردانه بود، از جمله تولید، مشاغلی را انتخاب کنند و آنها مجبور به کار در آن صنایع شدند؛ به نوعی که تا سال 1945میلادی تقریباً از هر چهار زن متاهل، یک نفر در خارج از خانه کار میکرد. پس از پایان جنگ جهانی دوم، مردان به خانه بازگشتند و همه چیز برای زنان بار دیگر تغییر کرد. زنان با فشارهای اجتماعی عمدهای مواجه شدند تا نیروی کار بودن را ترک کنند و بار دیگر با نقشهای جنسیتی ایدهآلی که جامعه برای مردان و زنان «مناسب» تلقی میکرد، مطابقت داشته باشند. یعنی مردان نانآور خانه باشند و زنان در خانه بمانند تا از بچهها مراقبت کنند.
عامل اصلی این فشارهای اجتماعی، جنگ سرد بود. این جنگ با شرطیسازیهای اجتماعی و تبلیغات فراوانی همراه بود که برای تشویق آمریکاییها به متمایز کردن خود از شوروی طراحی شده بود. عدم پایبندی شوروی به نقشهای جنسیتی سنتی یکی از موضوعات مهم در فرهنگ مردم آمریکا بود.
زنان شوروی چیزی از مد و آرایش نمیدانستند و کار فیزیکی آنها باعث میشد بدنشان غیرزنانه تصور شود و از نظر فیزیکی برای استانداردهای زیبایی غربی جذاب نباشد.
در نتیجه این تبلیغات و ترس ریشهدار از کمونیسم، اجرای نقشها و رفتارهای جنسیتی سنتی به وظیفه میهنپرستانه در ایالات متحده آمریکا تبدیل شد. به عنوان مثال، کتاب مراقبت از کودک دکتر اسپاک، ایده «خانواده کودک محور» را تشویق و این ایده را مطرح کرد که قرار است مادری و وظایف زناشویی آنها نسبت به شوهرانشان طبیعتاً محور اصلی زندگی زنان باشد.
در جامعه پس از جنگ جهانی دوم، گرفتن زودهنگام انگشتر ازدواج برای زنان از اولویت بالایی برخوردار بود. میانگین سن ازدواج برای زنان در دهههای 1950 و 1960، 20 سال بود و اگر زنی در اواسط 20 سالگیاش هنوز ازدواج نکرده بود، در معرض خطر تلقی شدن به عنوان «پیرزن خدمتکار» قرار میگرفت و مردم تصور میکردند که او دارای مشکلی میباشد.
در کتاب «زن مردن» آمده است که از دست دادن خانه سنتی مستقل باعث برهم خوردن تعادل درونی زنان شده است. در تلویزیون و مجلات نیز، این ایده بیشتر تقویت شد که زن ایدهآل، یک زن خانهدار اساساً سفیدپوست و عضوی از طبقه متوسط است که در خانه میماند، بچهها را بزرگ میکند، خانه را تمیز میکند و.... مجله نگاه، زن خانهدار را «موجودی شگفتانگیز» نامید که «با سنی کمتر از همیشه ازدواج میکند، بچههای بیشتری به دنیا میآورد، و بسیار زنانهتر از دختران آزاد دهه 1920 به نظر میرسد و رفتار میکند» و «بهخوبی مشاغل برتر را به مردان واگذار میکند.» در سال 1955، ماهنامه خانهداری، «راهنمای همسر خوب» را منتشر کرد که در آن به زنان یادآوری میکرد وقتی که شوهرش به خانه میآید، شام را آماده کند، آرایش خود را انجام دهد، خانه را تمیز کند و.... حتی تبلیغات برای مصرفکنندهها در آن دوران نیز، این ایده را پیش برد مانند این تبلیغ برای پیرکس که اعلام میکند «ازدواج موفق از آشپزخانه شروع میشود».
با همه این تشویقها و تبلیغات، نشانههای زیادی وجود داشت که شاید زنان مشتاق این نقشی که از آنها خواسته میشد، نبودند. بارزترین این نشانهها، وابستگی فزاینده زنان حومه شهر به مُسکّن در دهههای 1950 و 1960 بود؛ به طوری که تا ژانویه 1957 بیش از یک میلیارد قرص از داروی مپروبامات فروخته شد و این میزان برای تأمین تقاضا کافی نبود. هرچند نمیتوان گفت که تنها زنان یا حتی زنان خانهدار در جنون مصرف آرامبخشها شرکت میکردند، اما کمپینهای تبلیغاتی، اغلب زنان خانهدار حومه شهر را هدف قرار میدادند. تبلیغات و بروشورهای اطلاعاتی نوید این را میدادند که قرصهایی مانند میلتون به زنان این امکان را میدهد تا با آرامش استرسهای روزمره زندگی، از خرید مواد غذایی گرفته تا جلسات اولیا و مربیان و شام خانوادگی را تحمل کنند. حتی یک پزشک مدعیِ تاثیر آرامبخشها در کمک به زنانی که روابط زناشویی منفور با شوهرانشان دارند، شد. علاوهبر اینها، زنان به طور کلی به دلیل مجموعهای از مشکلات درون خانواده نیز، به سمت این داروها میرفتند.
پس از جنگ جهانی دوم با وجود تبلیغات برای زنان درجهت ترک کار و بازگشت به نقشهای خانگی تعریف شده، بخشی از زنان در ایالات متحده به انتخاب خود یا به اجبار، برای داشتن استقلال مالی و شغلی، تصمیم گرفتند به عنوان نیروی کار باقی بمانند. بدین سبب که برای برخی از آنان شغل خارج از خانه یک ضرورت تلقی میشد. زیرا پس از جنگ جهانی دوم فرهنگ مصرفگرایی چشم و همچشمی رایج شده بود. ولی چون پس از جنگ جهانی مشاغل کاملاً به قلمرو مردانه بازگشته بودند، ناگزیر زنان خود را به سمت مشاغل کمدرآمدتر، با مهارت کمتر، مشاغل مخصوص زنان مانند خردهفروشی، گارسون و... سوق دادند.
با این حال، ذکر این نکته مهم است که حتی داشتن شغل، استقلال مالی زن را تضمین نمیکرد. در سال ۱۹۶۰ ایالات متحده اعلام کرد زنان میتوانند به تنهائی حساب بانکی باز کنند و تا سال ۱۹۷۴ که زنان از تبعیض اعتباری توسط قانون فرصتهای اعتباری برابر محافظت میشدند، آن زنانی که خارج از خانه کار میکردند، چه متاهل و چه مجرد، به عنوان ریشه بیثباتی اجتماعی آسیب شناسی میشدند؛ یعنی معتقد بودند چنین زنانی به دنبال ویژگیهای مردانه مانند سلطهجویی، استقلال و قدرت هستند.
علاوهبر این، دهه ۱۹۵۰ شاهد اولین تلاش سازمانیافته برای ایجاد یک قرص کنترل تولد بود، که منجر به اولین قرص ضدبارداری خوراکی و افزایش آزادی زنانی شد که مایل به نداشتن فرزند یا تعداد کم فرزند بودند و به این ترتیب آزادی بیشتری برای بازگشت به کار یا مجرد ماندنشان فراهم شد.