kayhan.ir

کد خبر: ۲۸۲۵۶۹
تاریخ انتشار : ۱۴ بهمن ۱۴۰۲ - ۲۰:۲۰

اشکالات وارده بر مکتب عقلیون (پرسش و پاسخ)

 
پرسش:
آیا حجیت عقل انسان و اصالت داشتن یافته‌های عقلانی و شناخت انسان به تنهایی می‌تواند ضامن سعادت دنیا و آخرت انسان گردد؟
پاسخ:
دیدگاه عقلیون
از منظر مکتب عقلیون و فلاسفه قدیم اساساً جوهر انسان همان عقل او است. «من» واقعی انسان همان عقل او است. همچنان که بدن انسان جزء شخصیت انسان نیست، قوا و استعدادهای روحی و روانی مختلفی که انسان دارد هیچ کدام جزء شخصیت واقعی انسان نیستند. شخصیت واقعی انسان همان نیرویی است که مدرک و فکرکننده است. همه ابزارهای حسی مثل چشم و گوش و قلب و همه غرایز مانند شهوت و خشم و... همه در خدمت آن است که فکر می‌کند، جوهر انسان فکر کردن است و انسان کامل یعنی انسانی که در فکر کردن به حد کمال رسیده است. یعنی جهان و هستی را آنچنان که هست دریافت و کشف کرده است. عقل نیرویی است که توانایی دارد جهان هستی را آنچنان که هست کشف کند و واقعیت و صورت جهان را آنچنان که هست به نحو صحیح و درست در خود منعکس نماید. اما حکمای الهی کمال را مساوی با دو چیز می‌دانند: حکمت و عدالت. مقصودشان از عدالت تسلط و سیطره کامل نیروی عقل و اراده بر غرایز و شهوات است به طوری که حقوق و حدود هر قوه‌ای در حد خود داده شود. به بیان دیگر قوه عاقله بر کشور وجود انسان حکومت عادله داشته باشد.
تفسیر ایمان در مکتب عقلیون
حکمای اسلامی که این نظر را قبول کرده‌اند، معتقدند که ایمان اسلامی یعنی همان ایمانی که در قرآن کریم آمده است، یعنی شناخت جهان به طور کلی آنچنان که هست. اینکه در قرآن از ایمان به خدا، ایمان به ملائکه خدا که وسایط و پله‌های وجود هستند، ایمان به مخلوق بودن عالم و ایمان به اینکه خدا جهان هستی را بیهوده نیافریده و هدفدار است و به وسیله انبیاء هدایت کرده است و ایمان به اینکه همه چیز از خدا آمده و به خدا برمی‌گردد. یعنی معاد و... سخن به میان آمده است. مقصود همان شناخت جهان هستی است. به بیان دیگر این حکمای اسلامی در تفاسیر خودشان همیشه ایمان را به صورت معرفت و شناخت و به صورت حکمت تفسیر می‌کنند و می‌گویند: ایمان یعنی شناخت، اما شناختی که یک شناخت فلسفی و حکیمانه است، نه شناخت علمی که شناخت جزئی جهان هستی است. شناخت فلسفی و کلی و حکیمانه یعنی اینکه مبدأ و منتهای جهان و مراتب هستی و جریان‌های کلی جهان را کشف کنیم و بدانیم.
نقد مکتب عقلیون
1- عقل بخشی از وجود انسان
از نظر فلاسفه و مکتب عقلیون، جوهر انسان فقط عقل او است، بقیه اعضاء و جوارح و حواس و غرایز انسان همه ابزار و وسیله‌ای برای عقل هستند. و در واقع ذات ما همان عقل است. این توصیف از عقل که همه وجود انسان را شامل می‌شود، مورد تأیید اسلام نیست و آموزه‌های وحیانی اسلام عقل را یک شاخه از وجود انسان می‌داند نه تمام وجود و هستی انسان. در روایتی موسی ابن جعفر(ع) می‌فرماید: خداوند دو حجت دارد دو پیغمبر دارد: یک پیغمبر درونی که عقل انسان است و یک پیغمبر بیرونی که همان پیغمبرانی هستند که انسان‌اند و مردم را دعوت کرده‌اند. یعنی خداوند دارای دو حجت است. و این دو حجت مکمل یکدیگرند، یعنی اگر عقل باشد و انبیاء نباشند، بشر به تنهایی راه سعادت خود را نمی‌تواند طی کند، و اگر انبیاء باشند و عقل نباشد، باز هم انسان راه سعادت خود را نمی‌تواند بپیماید! عقل و پیامبر(ص) هر دو با یکدیگر یک کار را انجام می‌دهند و در یک راستا می‌باشند.
2- تفاوت ایمان و شناخت
معمولاً کتب فلسفی ما ایمان اسلامی را فقط به شناخت تفسیر می‌کنند و می‌گویند: ایمان در اسلام یعنی شناخت و بس. و هر کجا که در قرآن ایمان آمده است، معنایش معرفت و شناخت است. حتی ملاصدرا که تا اندازه‌ای ذوق عرفا را هم در فلسفه وارد کرده است، این مطلب در کلمات او می‌باشد. در اسلام ایمان حقیقتی است بیش از شناخت. درست است که شناخت رکن ایمان است، جزء ایمان است و ایمان بدون شناخت ایمان نیست. ولی شناخت تنها هم ایمان نیست. ایمان گرایش و تسلیم است. در ایمان عنصر گرایش، تسلیم، خضوع، علاقه و محبت هم خوابیده است ولی در شناخت دیگر مسئله گرایش مطرح نیست. علمای اسلام می‌گویند: دلیل آنکه ایمان اسلام فقط شناخت نیست این است که قرآن بهترین نمونه‌های کافر را از بهترین شناسنده‌ها آورده است. ابلیس هم خدا در حد اعلی می‌شناسد، پیغمبر(ص) و حجت‌های خدا و معاد را در حد اعلی می‌شناسد، پیغمبر(ص) و حجت‌های خدا و معاد را در حد اعلی می‌شناسد، اما کافر است و مسلمان نیست و به خدا ایمان نمی‌آورد، او شش هزار سال خدا را عبادت کرد، اما در برابر اوامر الهی تسلیم نبود و ایمان پیدا نکرد! «مکان من الکافرین»(ص-74)