لطف الهی (حدیث دشت عشق)
شهید علی دوستانیدزفولی در وصیتنامهاش نوشت: «پدرم، مادرم، برادرانم، خواهرانم، همسرم؛ به خدا قسم در زمان و مكانی زندگی میكنيم كه حجت خدا تمام است. در ايران اسلامی زندگی كردن هم شرف و افتخار است هم ننگ و ذلت ابدی، اما چرا؟ آری اگر زير پرچم پرافتخار و باعزت امامت قرار گرفتيد و سر بر آستان احديت در پشت سر انبياء و اولياءالله گذاشتيد و نايب بر حق امام زمان را پيرو و امام و مولايمان را منتظری نيک بوديد در دو دنيا با شرف و عزت خواهيد بود و اگر نه، آيا جز ذلت و خواری چيزی را سراغ داريد؟ در زمان و مكانی زندگی میكنيم كه هر لحظهاش يا حسنه است يا سيئه، پای در هر جا میگذاريم در دريايی از خون بهترين فرزندان اسلام و قرآن فرو میبريم. آيا معصيت و گناه در چنين مكان مقدسی اندازه عذابش حدی دارد؟ خدايا 23 سال كم و بيش زندگی كردم همهاش غيبت و تهمت و افتراء و دروغ. خدايا كی متنبه شدم؟ در جبهه، آری در جبهه. عزيزان به خدا قسم جنگ يک لطف الهی بود بر امت ما. والله باران لطف و رحمت الهی آن چنان شديد بر سر امت ما باريدن گرفته كه غريق رحمت و نعمت و لطف الهی شدهايم. اگر نبود اين جنگ، سرنوشت اين انقلاب خدا میداند چه میشد.»