یک شهید، یک خاطره
نماز قضا
مریم عرفانیان
هیچوقت فکر نمیکردم علیرضا برای نماز قضا آنقدر بیتابی کند! در طول زندگی مشترک تنها یک روز خواب ماندیم. همسرم برای خواندن نماز صبح قضا شدهاش به اتاق دیگر رفت؛ ولی لحظاتی طولانی گذشت و بیرون نیامد!
طاقت نیاوردم و از لای در نیمهباز به درون اتاق سرک کشیدم، در حال سجده استغفار میکرد و میگریست که: «خدایا! منو ببخش، منو ببخش. دیگه نمازم قضا نمیشه.» با خودم گفتم: «یک روز نمازمون ناخواسته قضا شد و اینقدر بیتابه! کاش بعد از این بیشتر مواظب باشم تا خواب نمونیم.»
با این فکر در را بستم و علیرضا را با خدای خویش تنها گذاشتم.
خاطرهای از شهید سید علیرضا عصمتی
راوی: همسر شهید