فیلمفارسیسازها باز هم به میدان آمدند!
سعید مستغاثی
به دنبال طرح فیلمسازی به هر شکل، برخی از مبتذلسازان پیش از انقلاب نیز به میدان آمدند و به ساخت فیلمهای به اصطلاح انقلابی مشغول شدند. عباس شباویز (از تهیهکنندگان سینمای پیش از انقلاب) برای نگارنده نقل میکرد که یکی از مسئولین فرهنگی وقت، او و تعدادی از فیلمسازان سینمای قبل از انقلاب را فراخوانده و به آنها گفته بود با توجه به فضای انقلاب و با موضوعات انقلابی فیلم بسازند.
فیلمسازانی همچون نظام فاطمی، امان منطقی، رضا صفایی که تا چندی پیش و در دوران شاهنشاهی، آثار مبتذلی مانند «شیطونبلا»، «قصاص»، «مهدی مشکی و شلوارک داغ»، «دختران بلا، مردان ناقلا»، «غلام ژاندارم»، «جبار، سرجوخه فراری»، «معشوقه»، «قربون زن ایرونی» و «آتشپاره شهر» را میساختند، حالا به تولید فیلمهایی مانند «کلام حق»، «زنگ اول»، «سرباز اسلام»، «مفسدین»، «افیون»، «قیام» و «ماموریت» پرداختند!
به این ترتیب سالهای ابتدائی پس از پیروزی انقلاب به همین شکل در سینمای کشور طی شد. همچنین طی آن سالها تعداد معتنابهی فیلمهای خارجی به خصوص از کشورهای اروپای شرقی و سوسیالیستی آن زمان یا درباره مبارزات انقلابی در یونان وکشورهای آمریکای لاتین مثل شیلی و کوبا و اروگوئه و... به عنوان فیلم انقلابی و همساز با فضای انقلابی روز جامعه به اکران درآمد.
هر فیلم فقط ده هزار تومان
آثاری مانند «زد» (کاستا گاوراس) که در اولین ماههای نخستین تابستان پس از انقلاب روی پرده رفت (و پس از سالها آهنگی را که در سالهای اولیه دهه 50، هر صبح، موقع رفتن به مدرسه به عنوان تیتراژ آگهیهای رادیو میشنیدیم اینک در موسیقی متن فیلم «زد» به گوشمان میخورد!)، «آی مثل ایکار»(هانری ورنوی) که با نام «ترور» به نمایش درآمد، «حکومت نظامی» (کاستا گاوراس)، «اکتبر» (سرگئی آیزنشتاین) که بیشتر در کانونهای فیلم دانشجویی نمایش داده میشد، «منظومه پداگوژیکی» (آنتوان ماکارنکو)، «شب روی شیلی»، «کودتا» که هردو درباره کودتای پینوشه علیه آلنده در شیلی بودند، مارپیچ (کریس مارکر) و... و حتی برخی از فیلمهای حادثهای آمریکایی با تغییراتی در دوبله به آثار انقلابی بدل شدند، مانند فیلم «غازهای وحشی» (اندرو مک لاگلن) یا فیلمی درباره چهگوارا با شرکت عمر شریف!
همچنین فیلمهای بسیاری از سینمای شوروی سابق یا کشورهای سوسیالیستی بلوک شرق مثل «چهل و یکمین»، «آنها که برای وطنشان جنگیدند»، «چگونه فولاد آبدیده میشود»، «مادر»، «نهضت مقاومت»، «دن آرام»، «جنگ رودخانه نرتوا»، «پیروزی»، «مبارزین باسک»، «غنچههای سرخ»، «گلولهای برای امپراتور» و... طی سالهای 1358 تا 1360 در سینماها به نمایش درآمد.
محمدعلی نجفی از مدیران آن روزهای سینمای ایران درباره علت نمایش اینگونه فیلمها در آن فضای انقلابی، علاوهبر غیر آمریکایی بودن و تطابق با جو انقلابی روز جامعه گفت:
«... با ممنوع شدن ورود فیلم، دفتر فرهنگی سفارت شوروی که قبل از آن هم در زمینه فروش فیلم کار میکرد، فعالیت شدیدی را آغاز کرد. سفارت شوروی تنها سفارتخانهای بود که براساس یک قرارداد همکاریهای فرهنگی و اقتصادی، مجاز به فروش فیلم بود. به علاوه این امتیاز را هم برای خریداران داشت که فروشنده دمدست بود و مانند فیلمهای غربی، مقرراتی مانند رویالتی که دستوپا گیر آنها باشد، در این مورد وجود نداشت. انبار واردکنندهها و در پی آن پرده سینماها پر شد از فیلمهای ساخت شوروی (و کشورهای شرقی و سوسیالیستی) آن هم به قیمت خیلی ارزان. فیلمهای پرفروشی مانند «کودتا» و «شب روی شیلی» (البته پیش از آن تاریخ) به قیمت حدود سیهزار تومان فروخته شد. دفتر فرهنگی سفارت شوروی که ناگفته پیداست هدفهای تبلیغاتی را دنبال میکرد، در فروش فیلم دستی گشاده داشت و چوب حراج را زده بود. فیلمهای بیستهزار تومانی و دههزار تومانی فراوان در لیست فروش بود. حتی سه فیلم به قیمت دههزار تومان. هشت کپی فیلم «چگونه فولاد آبدیده میشود» به قیمت شصت و پنجهزار تومان به وسیله این دفتر فروخته شد. حتی گاهی به خریداران فیلم، رایگان به عنوان کادو میدادند. حتی حسیناف، سرپرست دفتر فرهنگی سفارت شوروی مانند برخی از میوهفروشیها، جنسهای خوبش را برای مشتریهای بخصوص نگه میداشت...»
تأسیس بنیاد سینمایی فارابی برای مدیریت سینما
تشکیل سازمان و مؤسسه و یا نهادی که بتواند به صورت متمرکز، تولید فیلم در ایران را از ابتدا تا انتها یعنی هنگام پخش مدیریت کند، از زمان دولت موقت بازرگان، یکی از دغدغههای مسئولین فرهنگی بود. به همین منظور اولین جلسه برای چنین هدفی مرکب از بنیاد مستضعفان، سپاه پاسداران، جهاد سازندگی و نماینده امام در تیرماه 1359 برگزار شد و ضرورت تشکیل نهادی تحت عنوان بنیاد سینمایی جمهوری اسلامی یادآور گردید.
در همان جلسه اساسنامهای هم در 9 ماده تدوین شد که در آن اولا انحلال کلیه دوائر فیلمسازی و سمعی و بصری ادارات و مؤسسات دولتی را اعلام نموده و ثانیا همه امکانات اعم از ابزار و وسائل فیلمسازی و اداره و تغذیه سالنهای سینما و ورود فیلمهای خارجی یا مواد خام و ابزار فیلمسازی و بررسی فیلمنامهها و... را در بنیاد سینمایی جمهوری اسلامی متمرکز دانسته بود.
اما فکر و طرح فوق در خردادماه سال ۱۳۶۲ به عمل درآمد و در زمان فعالیت فخرالدین انوار در سمت معاونت سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، محمد بهشتی، محمدمهدی دادگو، محمدآقاجانی که هر سه از برنامهریزان صداوسیما بودند و با حضور مهدی مسعودشاهی، مدیرکل وقت اداره نظارت و نمایش وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، به عنوان نماینده وزارتخانه، بنیاد سینمایی فارابی شکل گرفت و تأسیس شد.
در واقع بنیاد سینمایی فارابی براساس همان تشکل اولیه، توسط فخرالدین انوار و محمد بهشتی تأسیس شد و اساسنامه خود را بر پایه اساسنامه «باشگاه فارابی» پیش از انقلاب شکل داد. محمد بهشتی اساس تأسیس بنیاد سینمایی فارابی را برای حمایت از سینماگران و سینمای ایران دانسته و در مصاحبهای با ماهنامه فیلم که اردیبهشت 1363 به چاپ رسید، گفت:
«... حمایت از سینما قبلا از طرف امور سینمایی وزارت ارشاد بیشتر در زمینههای اقتصادی عمل میشده و در چارچوب فرهنگی، بیشتر جنبه نظارتی داشته، در ارزیابی این کارهایی که نسبت به امور سینمایی و امکانات و بضاعت آن انجام دادیم، به این نتیجه رسیدیم که چارچوب و ظرفیتی که امور سینمایی دارد، دست را برای انجام یکسری تصمیمگیریهای تازه میبندد... دنبال راه چاره بودیم و بهترین راهی که به نظرمان رسید، احیای دوباره بنیاد فارابی بود که در گذشته با عنوان باشگاه فارابی فعالیت داشت.... تشکیل بنیاد، زمینه بسیار مساعدی داشت برای این که بتواند بخش عظیمی از این سیاستهای حمایتی را عهدهدار شود و ماموریت پیدا کند که عهدهدار سیاستهای حمایتی امور سینمایی وزارت ارشاد باشد...»
باز هم نهاد و مؤسسه و تفکری از سینمای دوران قبل از انقلاب، راه خود را به روزگار پس از انقلاب باز کرد. چراکه مدیران وقت سینما، هیچ برنامه و طرح و مانیفست اجرائی از خود و براساس اهداف انقلاب و باورها و ارزشهای مردم نداشتند. شاید از همینجا بتوان خشت کج دیگری را که بنیان سینمای بعد از انقلاب را شکل داد، شناسایی کرد.
در واقع بنیاد سینمایی فارابی مکانی شد برای شکل دادن سیر تا پیاز سینمای ایران، آن هم از کانال فکری دو یا سه نفر که تفکرات و اندیشههایشان در شرایطی خاص و با محوریت «هنر برای هنر» و سینمای هنری و از این قبیل شعر و شعارها و البته با تهمایههای فیلمفارسی و سینمای مبتذل شبهروشنفکری صورتبندی شده بود و آنچنان که در ادامه همین مطالب خواهیم دید، در واقع تبلور این نوع تفکر را یا در سینمای اروپا و فیلمهای امثال اینگمار برگمان و آنتونیونی و تروفو و مثلا موج نو سینمای فرانسه جستوجو میکردند و یا نوعی سینمای انتزاعی با رگههای عرفانهای جعلی و کاذب مانند سینمای تارکوفسکی و پاراجانف و امثالهم را مدنظر داشتند.