گیرنده جان آدمی(2) (پرسش و پاسخ)
پرسش:
چرا خدای متعال در قرآن کریم، گاهی قبض ارواح انسانها را به ملائکه و گاهی به ملکالموت و گاهی هم به خودش نسبت میدهد. آیا این گیرندگان متعدد جان آدمی، و اختلاف و تفاوت آیات قرآن، موهم تعارض و تناقض در قرآن نیست؟
پاسخ:
در بخش نخست پاسخ به این سؤال، موضوع شبهه قبضکننده ارواح انسانها و ذکر آیات قرآن در این رابطه را مطرح کردیم و در ادامه یک جواب علمی و استدلالی به این شبهه دادیم. اینک در قسمت پایانی دنباله مطلب را پی میگیریم.
در صورت مستقل نبودن همه موجودات الهی در تاثیرگذاری و اصل موجودیت خود، درمییابیم که همه موجودات عالم هستی، وجهالله، جندالله، سپاه، ستاد، مرأت و مجلای او هستند: «سپاهیان آسمانها و زمین از آن خداست.» (فتح- 4)
بنابراین، هیچ چیزی در جهان نیست، جز اینکه ماموری از ذات اقدس خداوند است. البته خدای متعال، از طریق نظام علی و معلولی و علل و اسباب، ربوبیت خود را در جهان هستی اعمال میکند.
در اینباره حضرت علی(ع) میفرماید: «ابیالله ان یجری الاشیاء الا باسبابها». خدای متعال جریان امور(هستی) را جز از طریق مجاری اسباب آن جاری و ساری مینماید.(بحارالانوار، ج 2، ص 90) در واقع سنت خداوند بر آن است که افعال و اشیا را به وسیله علل و اسبابشان به جریان میاندازد. لذا از این جهت است که خداوند در عین آنکه فعل و اثری را به فاعل آن نسبت میدهد، استقلال در تاثیرگذاری را از آن سلب کرده و خود را تنها فاعل منحصر به فرد جهان هستی معرفی میکند.
بنابراین اختلاف و تفاوت تعبیرهای قرآنی، موهم تعارض و تناقض در قرآن کریم نیست.
2- توفی و به تمام و کمال گرفتن جان انسانها، از منظرهای مختلفی قابل بررسی است، به این معنی که توفای ملائکه به واسطه گرفتن و جدا کردن روح از بدن است(القبض و النزع) و توفای ملکالموت، عزرائیل به وسیله امر کردن به ارواحی است که امر او را اجابت کرده و اعوان و انصار خود را امر به گرفتن جان و روح شخص خاصی مینمایند(که به امر الهی زمان اجل او رسیده است). اما توفای خداوند سبحان آن است که موت را خلق کرده است(و ساعت خاصی را برای گرفتن جان انسان مشخص کرده است). بنابراین مشاهده میشود که هیچ تعارضی بین این آیات نیست و نگرشهای متفاوت و از زاویههای مختلف به مسئله «موت» وجود دارد تا اینکه مسئله قبض روح که برای بشر بسیار پیچیده و منشأ سؤالات فراوانی است را تا حدی روشن نماید.
3- عرفای مسلمان، غایت سیر و سلوک و مراتب عرفانی خود را رسیدن به این جمله میدانند که «لامؤثر فیالوجود الا الله» در عالم هستی و وجود، هیچ عامل مستقل و تاثیرگذاری جز الله وجود ندارد. این حقیقت عرفانی حکایت از آن دارد که تاثیرگذاری همه موجودات عالم هستی، در حد استقلال و عرض ربوبیت الهی نیست، بلکه همه آنها به اذن الله تاثیرگذار هستند و اگر خدای متعال فاعلیت آنها را در تاثیرگذاری مطرح میکند، این بدین معنی است که آنها در طول علت فاعلی و توحید افعالی خداوند قرار دارند، نه اینکه مستقل هستند و در عرض فاعلیت مطلق الهی، به ایفای نقش میپردازند.