انواع دیدگاهها درباره انسان کامل(3) (پرسش و پاسخ)
پرسش:
درباره انسان کامل یا انسان متعالی، چه دیدگاهها و مکاتب فکری وجود دارد، و کدام یک از آنها به دیدگاه وحیانی قرآن کریم نزدیکتر است؟
پاسخ:
در دو بخش قبلی پاسخ به این سؤال به مباحثی همچون: 1- مکتب عقلگرایان 2- مکتب عشقگرایان (عرفا)، 3- مکتب قدرتگرایان 4- مکتب ضعفگرایان پرداختیم. اینک در بخش پایانی دنباله مطلب را پی میگیریم.
5- مکتب محبت (معرفت)
مکتب دیگری در مورد انسان کامل وجود دارد که آن را هم میتوان مکتب محبت نامید و هم مکتب معرفت به معنای معرفهًْالنفس. از چند هزار سال پیش در شرق آسیا، افکار و اندیشههای بسیار بلندی وجود داشته که الان هم کتابهای بسیار قدیمی هندی که به فارسی هم ترجمه شده،وجود دارد، مثل «اوپانیشادها» که فوقالعاده عالی است. مرحوم علامه طباطبایی(ره) وقتی برای اولین بار او پانیشادها را خوانده بودند،خیلی اعجاب داشتند و میگفتند: مطالب بسیار بسیار بلندی در این کتابها هست که کمتر مورد توجه قرار گرفته است. در این مکتب، محور همه کمالات انسان خودشناسی است. این مکتب میگوید: خودت را بشناس. البته خودت را بشناس را سقراط و همه پیامبران هم گفتهاند. پیامبر اکرم(ص) فرموده: «من عرف نفسه، فقد عرف ربه» هرکس خودش را شناخت، قطعاً خدا را هم شناخته است. ولی در این مکتب فقط روی همین نکته تکیه شده است که فقط خودت را بشناس.
کتاب خوبی به فارسی ترجمه شده که حاوی تعدادی از مقالات و نامههای گاندی است، به نام «این است مذهب من» گاندی در این کتاب میگوید: من از مطالعه «او پانیشادها» به سه اصل پی بردم، که این سه اصل برای من حکم یک عمر دستورالعمل زندگی بود. اولین اصلی که گاندی ذکر میکند این است که: تنها یک حقیقت در عالم وجود دارد، و آن شناختن نفس است،خودت را بشناس! گاندی براساس همین مطلب، به دنیای فرنگ (غرب) حمله میکند و میگوید: «فرنگی دنیا را شناخته اما خودش را نشناخته، و چون خودش را نشناخته، هم خودش را بدبخت کرده است و هم دنیا را» اصل دوم: هرکس که خود را شناخت، خدا را هم میشناسد و دیگران را هم میشناسد. اصل سوم: فقط یک نیرو و یک آزادی و یک عدالت وجود دارد، و آن نیروی تسلط بر خویشتن است. هرکس برخویشتن مسلط شد، براشیاء دیگر هم مسلط میشود، و درست هم مسلط میشود و تنها در دنیا یک نیکی وجود دارد،و آن دوست داشتن دیگران، مانند دوست داشتن خویش است، و به عبارت دیگر، دیگران را باید مانند خود انگاریم. آنان مقصودشان از معرفت، همان معرفهًْالنفس است، و در فلسفه هندی مسئله مراقبت و در خود فرو رفتن مطرح است. اساس فلسفه هندی بر شناختن نفس و مراقبت و طرد خاطرات و کشف حقیقت خود است و از شناختن خود، محبت پیدا میشود. بنابراین انسان کامل در این مکتب، یعنی انسانی که خود را بشناسد، که اگر خود را شناخت، برخود مسلط میشود، و بعد که برخود مسلط شد،نسبت به دیگران محبت پیدا میکند. حال میخواهید اسم این مکتب را مکتب معرفت بگذارید و یا مکتب محبت.
6- مکتبهای اجتماع محور
در دو سه قرن اخیر یک سلسله مکتبهای دیگر پیدا شده است، که اینها بیشتر به جنبههای اجتماعی گرایش پیدا کردهاند، نه به جنبههای فردی. یکی انسان کامل را، انسان بیطبقه میداند و معتقد است که اگر انسانی در طبقهای باشد، مخصوصاً در طبقات عالیتر، همیشه یک انسان معیوب است و بلکه در جامعه طبقاتی هیچ وقت انسان درست و سالم وجود ندارد. این مکتب به انسان کامل ایدهآل هم چندان معتقد نیست، چون برای انسان مقام زیادی قائل نیست. انسان کامل از نظر این مکتب، یعنی انسان بیطبقه، انسانی که همیشه با انسانهای دیگر در وضعی مساوی زندگی کند. بعضی دیگر بیشتر روی مسئله آزادی و آگاهی انسان که منظورشان از آگاهی بیشتر آگاهیهای اجتماعی است، تکیه کردهاند. مکتب اگزیستانسیالیسم تکیهاش بیشتر روی آزادی و آگاهی و مسئولیتهای اجتماعی است. از دیدگاه این مکتب، انسان کامل، یعنی انسان آزاد، انسان آگاه، انسان متعهد، انسان مسئول و لازمه آن آزادی حالت پرخاشگری و عصیانگری است.
7- مکتب برخورداری
این مکتب به مکتب قدرت خیلی نزدیک است و میگویند: اینکه باید انسان کامل حکیم باشد، به خدا برسد،و چنین و چنان باشد همه حرف است و فلسفه بافی. اگر میخواهی به کمال انسانی خودت برسی، کوشش کن که برخوردار باشی. هر چه از مواهب خلقت، بیشتر برخوردار باشی، کاملتر هستی. اصلاً انسان کامل یعنی انسان برخوردار. البته برخورداری دنیا کمال انسان نیست، ولی برخورداری آخرت کمال انسان است، و اگر برخورداری نعمتهای دنیا در مسیر الهی و آخرت قرار گیرد،میتواند مقدمه و وسیله کمالات و برخورداریهای آخرتی قرار گیرد. لذا کسانی که کمال انسان را به علم میدانند نه به حکمت و علم را هم عبارت از شناخت طبیعت میدانند و شناخت طبیعت را هم برای تسلط بر طبیعت و برای اینکه طبیعت هم در خدمت انسان قرار گیرد و انسان از آن بهره برد. در آخر هم حرفشان به این برمیگردد که ارزش علم برای انسان یک ارزش وسیلهای است نه ارزش ذاتی و در واقع یک ابزاری بیش نیست.
8- مکتب جامع قرآنی
مکتب جامع قرآنی درباره انسان کامل تک ساحتی و یک بعدی نیست، بلکه نقاط قوت همه این هفت مکتب را درباره انسان کامل در بر دارد و در واقع برای همه آن متغیرها به اندازه جایگاه و ارزش خود، بها میدهد و آنها را در یک مکتب جامع کنار هم قرار داده و از همه آنها بهرهمند میگردد.