زمینههای بروز معصیت و نافرمانی خدا
کمال ستوده
قلب دارای حالاتی است که از جمله آنها عصیان است. عصیان غیر از گناه است؛ عصیان بستر سازی برای انجام گناهان است؛ زیرا عصیان که در فارسی از آن به نافرمانی و سرکشی تعبیر میشود در فرهنگ عربی و قرآنی به معنای عدم انفعال قلب نسبت به فرمانی است که صادر میشود و در حقیقت همین عدم انفعال و نافرمانی در مقام قلب است که در عمل نتیجهای به نام گناه را به دنبال خواهد داشت.
نویسنده در این مطلب با استناد به آموزههای قرآنی و روایی، نقش معصیت و عصیان را در زندگی دنیوی و اخروی انسان بیان کند و عوامل و آثار آن را تبیین کرده است.
***
مفهوم شناسی عصیان
درک و فهم یک حقیقت نیازمند فهم واژگانی آن است بهویژه فهم ظرافتهای ادبی که در ادبیات عربی و کاربردهای قرآنی وجود دارد؛زیرا قرآن کلام خدا و وحی الهی است و خداوند حکیم در انتخاب واژگان بسیار دقیق عمل کرده است تا ظرافتهایی را با انتخاب دقیق این واژگان بیان کند. محدودیتهای زبانی در فارسی موجب شده که ما بسیاری از واژگان را مترادف دانسته و یک معنا برای همه بگوییم و اینگونه از درک لطایف حقایقی که خداوند از طریق انتخاب هر واژه عربی انتقال داده،ناتوان باشیم.
نقش زبان در انتقال مفاهیم و حقایقی که درقالب الفاظ انتقال داده میشود، بسیار اساسی و کلیدی است، بهویژه آنکه این حقایق و مفاهیم از دایره محسوسات بیرون بوده است. در بیان حقایق مادی و محسوس هر چند که واژگان نقش اساسی کمتری در مقام تفاهم و انتقال آنچه در ذهن و قلب میگذرد دارند، ولی در حوزه مفاهیم معنوی و مجردات نمیتوان نقش پررنگ کلمات و واژگان را نادیده گرفت. شگفت اینکه در همین محسوسات برای هرچیزی احوالاتی است که اگر واژگانی خاص داشتیم انتقال مفاهیم و ما فیالضمیر آسان و درک متقابل و تفاهم بهتر صورت میگرفت و بسیاری از اختلافها که ریشه در عدم درک متقابل و عدم تفاهم دارد،از بین میرفت. به عنوان نمونه یک حیوانی چون شتر از نظر مادی و جسمی احوالات گوناگونی دارد که در ادبیات و فرهنگ عربی واژگانی خاص برای آنها انتخاب شده و اینچنین، تفاهم روی جزئیات نیز اتفاق میافتد.
احوال انسانی بیگمان بیش از احوالات دیگر موجودات هستی است. اگر از احوال مادی بگذریم دایره احوال معنوی انسان چنان گسترده است که باید برای هر یک واژگانی انتخاب کرد تا درک متقابلی میان گوینده و شنونده پدید آید و به یک تفاهم در معنا و مفهوم برسند. همین حالات قلبی انسانی چنان زیاد است که نمیتوان همه را با چند واژه بیان کرد؛ زیرا هر چند که این احوالات قلبی در کلیاتی با هم مشترک هستند، ولی تمایز و اختلاف در جزئیات بهاندازهای است که نمیتوان همه را با یک یا چند واژه بیان کرد و احتمال داد که مخاطب با شنیدن آن واژگان حالاتی که گوینده از وضعیت قلب و روح وروان خود خبر میدهد آگاه شود.
در فرهنگ قرآنی با بهرهگیری از دایره وسیع واژگانی زبان عربی این امکان فراهم شده که با انواع اشتقاق صغیر و کبیر و صیغه سازیها، احوالات گوناگون تحلیل و برای هر یک احکام و قوانین و همچنین عوامل و آثار خاصی بیان شود.
از جمله احوالات قلب آدمی، عصیان است. عصیان و معصیت که در فارسی به نافرمانی، بیفرمانی کردن، خلاف طاعت،ترک گفتن انقیاد، سرکشی نمودن و مانند آن ترجمه و معادل سازی شده است(لغت نامه دهخدا و فرهنگ معین، ذیل واژه عصیان) در فرهنگ عربی، به معناى «عدم انفعال و تأثير نپذيرفتن» است. در حقیقت عصیان یک حالتی قلبی و باطنی است. عاصی به کسی گفته میشود که قلبش نسبت به اوامر و نواهی مولایش منفعل نشود و در آن تاثیری نگذارد. بنابراين عصيان، به معنى منفعل نشدن و تاثیر نپذیرفتن از اوامر و نواهى مولا خواهد بود و اين عدم انفعال همچنانكه در اوامر و نواهى مولوى محقق مىشود در اوامر و نواهى ارشادى نيز روى مىدهد. بنابر اين «و عَصى آدمُ ربّه» يعنى آدم از نهى ارشادى پروردگارش منفعل نشد و تأثير نپذيرفت.
در قرآن واژگان چندی برای بیان احوالات گوناگونی که ما آن را گناه میدانیم به کار رفته است. از جمله این واژگان میتوان به «حوب»، «ذنب»، «جرم»، «اثم»، «سيّئه»، «عصى»، «عدوان»، «طغى»، «وزر»، «خطأ»، «فاحشه»، «حِنث»، «اقتراف»، «فجور» و مشتقات آنها اشاره کرد. هر یک از این واژگان ناظر به حالتی از حالاتی است که در اصل گناه با هم مشترک هستند. (برای نمونه رجوع کنید به: مجمع البيان، ج 1 ـ 2، ص 524؛ ج 5 ـ 6، ص 368 و دیگر منابع قرآنی از جمله مفردات الفاظ قرآن کریم راغب اصفهانی، کشاف زمخشری)
خداوند در آیه 8 سوره مجادله از گناهان به عناوین اثم، عدوان و معصیت یاد کرده است. علامه طباطبایی در المیزان در بیان تفاوتهای آنها مینویسد: در اين آيه شريفه مقابلهاى كه بين اثم و عدوان و معصيت رسول واقع شده مىفهماند كه منظور از «اثم» آن قسم اعمالى است كه اثر سوء دارد، ولى اثر سوئش از مرتكب آن به ديگران تجاوز نمىكند، نظير ميگسارى و قمار و بىنمازى كه صرفا مربوط به حق الله است؛ و منظور از كلمه «عدوان» آن اعمال زشتى است كه ضررش دامنگير ديگران مىشود و گناهان مربوط به حق الناس است كه مردم از آن متضرر و متاذى مىشوند؛ و اين دو قسم هر دو از موارد معصيت الله است؛ و سومى كه معصيت الرسول باشد عبارت است از اعمالى كه مخالفت با خدا نيست، اعمالى كه از نظر شرع جائز است و رسول خدا (ص) از طرف خداى تعالى درباره آنها نه امرى فرموده و نه نهى كرده، ليكن از طرف خودش و به منظور تامين مصالح امت دستورى صادر فرموده، مانند نجوايى كه مشتمل بر معصيت خدا نيست، ليكن رسول خدا (ص) كه ولى امت است و از خود امت اختياراتش در امور مربوط به امت بيشتر است، دستور داده كه از آن اجتناب کنند.
پس تفاوتهای لطیف و ظریفی در واژگان است که در انتخاب هر یک در قرآن از سوی خداوند حکیم اهتمام و توجهی خاص شده است و اینگونه نیست که هر واژهای بیتوجه به این ظرایف و لطایف مورد استفاده قرار گرفته باشد. پس در فهم و درک مفاهیم قرآنی و مقاصد خداوند باید به این لطایف و ظرایف توجه داشت. لذا وقتی از نوع خاصی از گناه و عوامل و آثار آن سخن گفته میشود، مراد همه احوالات آن نیست که به شکل کلی همه را یکسان ارزیابی کرده و عوامل و آثار آن را مشترک بدانیم. به هر حال، معصیت یکی از حالات قلبی در مقام نافرمانی و سرکشی است که در خارج به شکل ترک اطاعت خودنمایی میکند؛ چرا که عاصی در برابر فرمانهای فعل و ترک، منفعل نشده و تحت تاثیر آن قرار نگرفته است تا در مقام عمل به شکل اطاعت آن را نشان دهد.
عوامل معصیت و عصیان
در آیات قرآن به علل و عواملی که موجب عصیان قلبی آدمی میشود و نافرمانی و سرکشی پیشه میکند پرداخته شده است. در اینجا به برخی از این علل و عوامل اشاره میشود.
1. ضعف اراده: مهمترین عامل در نافرمانی، در خود آدمی است. از آیات 115 و 121 سوره طه این معنا به دست میآید که ضعف اراده از مهمترین علل نافرمانی و دچار شدن به گمراهی است.
2. طمع: از علل و عواملی که آدمی را گرفتار معصیت و عصیان میکند، طمع و آز است.همین طمع و آز است که شرایط را برای تمرد قلبی و تجری عملی آماده میکند.(طه، آیات 120 و 121)
3. توجیه وسیله برای هدف: اینکه آدمی هدف عالی و خوبی داشته باشد خوب است،ولی این دلیل نمیشود که برای رسیدن به آن از هر چیزی استفاده کند. کمالگرایی انسان موجب میشود تا او به سوی هر آنچه کمالی است گرایش داشته باشد. از جمله این کمالات جاودانگی و زندگی ابدی است. همین مسئله موجب میشود تا بیتوجه به وسایلی که به کار میگیرد بخواهد به هدف برسد. اینگونه است که گاه از وسایل نادرست و نامشروع برای رسیدن بهره میگیرد و دچار معصیت میشود.(طه، آیات 120 و 121)
4. کبر و غرور و عناد: از دیگر عواملی که آدمی را به سوی معصیت میکشاند، کبر و غرور و عناد و لجاجت است. بسیاری از کسانی که دچار معصیت میشوند کسانی هستند که خودبزرگ بینی دارند و از روی همین کبر دچار غرور و عناد و لجاجت میشوند و عصیان میورزند.(نساء، آیه 64 و آیات دیگر مربوط به عصیان ابلیس)
5. شیطان: از جمله عواملی که موجب میشود تا انسان گرفتار معصیت شود، وسوسههای ابلیسی، این دشمن سوگند خورده انسان است که با مجموعهای از کارگزاران خود آدمی را به سوی نافرمانی و سرکشی از خداوند و اجتناب از اطاعت میکشاند.(مریم، آیه 44؛ طه، آیات 121 و 122)
6. جهالت و عدم شناخت: علت اینکه ابلیس گرفتار عصیان الهی شد و از اطاعت خداوند درباره خلافت آدم(ع) سرباز زد، به خاطر عدم شناخت نسبت به حقیقت آدم(ع) بود؛ زیرا گمان کرد که علت انتخاب، همان کالبد جسمانی و خاکی است، در حالی که علت انتخاب، روح الهی و علم اسمایی بود که به انسان داده شده بود.(حجر، آیه 29؛ ص، 72؛ بقره، آیات 30 و 31) بسیاری از مردم که گرفتار معصیت میشوند به سبب همین جهالت و عدم شناخت بهویژه نسبت به خداوند است. از این رو امام محمد باقر(ع) میفرماید:ما عَرَفَ اَللهَ مَن عَصاهُ؛ کسی که نافرمانی خدا میکند، خدا را نشناخته است.(تحف العقول، ص294) پس یکی از علل و عوامل معصیت را میبایست عدم شناخت و جهالت انسان دانست.
7. امیدواری افراطی: در برخی از روایات از امیدواری بیش از اندازه به رحمت خداوند به عنوان عامل معصیت سخن گفته شده است. بسیاری از مردم به سبب اینکه اخبار مربوط به بشارت و شفاعت و رحمت الهی را میخوانند همین اخبار موجب میشود تا امید بیش از اندازه به رحمت و مغفرت الهی پیدا کنند و به جای اینکه خوف و رجا را با هم متعادل داشته باشند، گرایش به رجا پیدا کرده و گرفتار معصیت میشوند. پیامبر اکرم (ص) در این باره هشدار میدهد و میفرماید: لا تَنظُروا اِلی صَغیرِ الذّنبِ ولَکنِ انظُرُوا اِلی ما اجتَرَأتُم؛ به کوچکی گناه نگاه نکنید بلکه به چیزی که بر آن جرات یافتهاید بنگرید[یعنی نافرمانی خدا].(جهاد النفس، ح 405) لذا رحمت الهی و مسئله شفاعت و مانند آن نباید امید کاذب را در ما ایجاد کند و ما را به سوی معصیت سوق دهد.
آثار معصیت
در آیات و روایات آثار چندی برای معصیت قلبی آدمی گفته شده است که در اینجا به برخی از آنها اشارهای گذرا میکنیم:
1. بروز زشتیها: معصیت موجب میشود که آدمی در عمل گرایش به زشتیها و نابهنجاریها پیدا کند و زشتیها در زندگیاش نمودار شود.(طه،آیه 121)
2. بیحیایی و بد اخلاقی: انسانی که اطاعت خدا نداشته باشد و اهل معصیت باشد، از فضایل اخلاقی از جمله حیا دور میشود و به دامن بیحیایی میافتد.(هود، آیات 77 و 78)
3. تبری پیامبر(ص) و اهل بیت(ع): عصيان، موجب قطع رابطه با پيامبر(صلى الله عليه وآله) و تبرّى آن حضرت(ص) از عاصی ومعصیت کار میشود و اهل بیت(ع) او را از خود رانده و هرگز به شفاعت ایشان نمیرسد.(شعراء، آیات 214 تا 216)
4. مانع رشد: معصیت مانع جدی در سر راه رشد آدمی و تعالی و تکامل اوست.(حجرات، آیه 7)
5. محرومیت از امدادهای الهی: معصیت همچنین موجب محروم شدن انسان از امداد خداست.(هود، آیه 63؛ جن، آیات 23 و 24)
6. فقر: از دیگر آثار معصیت میتوان به فقر و نداری انسان اشاره کرد؛ چرا که موجب میشود که عنایت خداوندی از او سلب شده و گرفتار فقر و بینوایی شود.(بقره، آیه 61)
7. تباهی کارهای خیر: اگر انسان اهل معصیت باشد، کارهای خوب و خیر او نیز به سبب همین معصیت تباه خواهد شد و هیچ ارزشی نخواهد داشت و آن اعمال خیر و خوبش نیز در زندگی دنیوی و اخروی او تاثیری به جا نخواهد گذاشت؛ چراکه عصیان همان کفر باطنی است که موجب حبط اعمال میشود.(مائده، آیه 5)
8. ذلت و مسکنت: از دیگر آثار معصیت ذلت و خواری در دنیا و آخرت است که در آیاتی از جمله آیات 61 سوره بقره و 112 سوره آل عمران به آن اشاره شده است.
9. گمراهی: یکی دیگر از آثار معصیت، گمراهی است. اهل معصیت رنگ هدایت را به خود نخواهد دید و از مسیر حق دور خواهد افتاد و دچار سرگردانی و گمراهی خواهد شد.(احزاب، آیه 36)
10. سقوط: از دیگر آثار معصیت میتوان به سقوط آدمی از درجات و مقامات عالی دانست. کسی که اهل معصیت است از هر مقامی که دارد دور میشود و از مرحله رشد و هدایت باز میماند.(طه، آیات 121 تا 123)
11. پراکندگی و تفرقه: از دیگر آثار دنیوی معصیت ایجاد اختلاف و دو دستگی در جامعه است که در آیاتی از جمله 152 و 165 سوره آل عمران به آن اشاره شده است.
(مجمع البيان، ج 1 ـ 2، ص 858؛ تفسير مقاتل، ج 1، ص 306)
12. فرار از صحنه جهاد و مجاهدت: از آثار معصیت آن است که شخص بیانگیزه میشود و در کارزارها از میدان میگریزد و یا وارد میدان جهاد نمیشود.(آل عمران، آیات 152 و 155)
13. قتل و تجاوز طلبی: روحیه معصیت عاملی مهم در ایجاد روحیه تجاوز طلبی در انسان است که قتل بیگناهان را نیز سبب میشود.(بقره، آیه 61؛ آل عمران، آیه 112)
14. کفر: یکی از عوامل ایجادی کفر، معصیت است. خداوند در آیاتی آلوده شدن به معصیت قلبی، موجب قرار گرفتن انسان در زمره كافران میداند. (بقره، آیه 61؛ آلعمران، آیه 112)
15.پشیمانی در قیامت: معصیت کار در نهایت پشیمان خواهد شد و اگر این پشیمانی در دنیا نباشد و او را به سوی توبه سوق ندهد در قیامت پشیمانی برای او سودی نخواهد داشت و تنها میتواند لب و انگشت بگزد و آتش دوزخ را تحمل کند.(نساء، آیه 42)
16. لعن و مسخ شدگی: لعن از سوی پیامبران و خدا و نیز مسخ و تبديل شدن به حيوان، از دیگر آثار معصیت است. البته شاید امروز ما مسخ را به شکل کامل نبینیم ولی کسانی که چشم برزخی دارند این مسخ شدگی را میببینند.(مائده، آیه 78 )
17. عذاب الهی در دنیا: گرفتار شدن به عذاب استیصال در همین دنیا از پیامدهای معصیت است که در آیاتی از جمله 9 و 10 سوره حاقه به آن اشاره شده است.
18. عذاب الهی آخرت: از دیگر آثار معصیت میتوان به عذاب الهی اشاره کرد. این عذاب الهی بسیار خوارکننده و سخت و شدید خواهد بود و شخص در قیامت وقتی گرفتار عذاب الهی به سبب معصیت میشود تا ابد گرفتار آتش دوزخ خوارکننده خواهد بود.(نساء، آیه 14؛حاقه، آیات 9 و 10؛نوح، آیات 21 و25)
19. یاس و نومیدی: در روایات از یاس و نومیدی نسبت به خدا به عنوان یکی از آثار معصیت یاد شده است. امام حسین(ع)فرمودند:مَن حاوَلَ اَمراً بمَعصِیَهِ اللهِ کانَ اَفوَتَ لِما یَرجُو وَاَسرَعَ لِمَجئ ما یَحذَرُ؛آن که در کاری که نافرمانی خداست بکوشد، امیدش را از دست میدهد و نگرانیها به او رو میآورد.(بحار الانوار، ج 3، ص 397)
20. شقاوت و بدبختی ابدی: امام على(ع) در این باره میفرماید: لا يَسعَدُ امْرُؤٌ إلاّ بِطاعَةِ اللّهِ سُبحانَهُ وَ لا يَشقَى امْرُؤٌ إلاّ بِمَعصيَةِ اللّهِ؛ هيچ كس جز با اطاعت خدا خوشبخت نمىشود و جز با معصيت خدا بدبخت نمىگردد.(غررالحكم، ح 10848)
عوامل بازدارنده از معصیت
در برخی از روایات به عواملی به عنوان عامل بازدارنده از معصیت اشاره شده است. بیگمان شناخت، از مهمترین آنهاست؛ اما غیر از آن میتوان به ورع و پارسایی به عنوان بازدارنده از معصیت و عصیان اشاره کرد. پيامبر(صلىاللهعليهوآله )
میفرماید:ثَلاثٌ مَنْ لَمْ تَكُنْ فيهِ فَلَيْسَ مِنّى وَ لا مِنَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ. قيلَ: يا رَسولَ اللّهِ، وَ ما هُنَّ؟ قالَ: حِلْمٌ يَرُدُّ بِهِ جَهْلَ الْجاهِلِ وَ حُسْنُ خُلْقٍ يَعيشُ بِهِ فِى النّاسِ وَ وَرَعٌ يَحْجُزُهُ عَنْ مَعاصِى اللّهِ عَزَّوَجَلَّ؛سه چيز است كه هر كس نداشته باشد نه از من است و نه از خداى عزّوجلّ. عرض شد: اى رسول خدا! آنها كدامند؟ فرمودند: بردبارى كه به وسيله آن جهالت نادان را دفع كند، اخلاق خوش كه با آن در ميان مردم زندگى كند و پارسايى كه او را از نافرمانى خدا باز دارد.(خصال، ص 145، ح 172)