kayhan.ir

کد خبر: ۲۷۲۴۳۰
تاریخ انتشار : ۱۲ شهريور ۱۴۰۲ - ۲۰:۰۷

راهی که باید رفت

 
 
ابوالقاسم محمدزاده
آفتاب آرام آرام سر به خانه مغرب فرو می‌برد تا صورت سرخ و خونینش را در چاه شب پنهان کند و چشمانش تن‌های عریان، چاک چاک و بی‌سری که در گوشه گوشه نینوا بر زمین افتاده‌اند را نبیند و شاهد خون‌های دلمه بسته روی زمین تفتیده نباشد؛ و چه شبی بود آن شب! ماه هم از خجالت سر بیرون نیاورد تا آتشی که بر خیمه‌های غارت شده افروخته بودند و دامن دخترکی را فرا گرفته بود را نبیند و چه بی‌رحمانه رقم زدند سفاکان خون‌آشام، شام غریبان دشت کرب و بلا را. و آن طرف‌تر در تاریکی هوا و دورتر از خیمه‌های سوزان و سکوت محضی که با صدای سم اسب و ناله کودکان می‌شکست رود جاری بود و زمزمه‌ای حسرت‌آلود را غلیان می‌کرد که خود را نمی‌توانست به خیمه‌ها برساند و آتش را خاموش نماید.
فرات جاری بود و صدای حسرتش، داغ نرسیدن به لب‌های عطشان و ترک خورده تشنگان دشت کرب و بلا را زمزمه می‌کرد. شاید درد را با خود می‌برد تا در گوش زمان جاری کند و صدای تشنگان باشد. شاید! صدای جاری فرات، مملو از درد فراق برادر و جدایی از خواهر بود. شاید! صدای آرام امواجی که بر شط فرات جاری است همان ناله اطفال تشنه لب است که فریاد می‌زدند؛
گر نشد آب میسر گردد
به عمو گو به حرم برگردد
و چه ساده زمان گذشت و صبح خسته و کسل از راه رسید حتی برای آنهایی که همه چیز را غارت کرده بودند، حتی کهنه پیراهن را و وقتی غارت‌شدگان را از کوچه‌های شام گذراندند انگشتی را دیدند که با انگشتر برای فروش به بازار آورده بودند. چه صبری داشت زینب کبری(س) که با دیدن این‌همه مصائب، شهادت یاران ابا عبدالله‌(ع)، دیدن سرهای بریده روی نی، غارت خیمه‌ها و رنج اسارت، تنها فرمود: «و ما رایت الا جمیلا»
به‌راستی در این جملات بی‌بی چه نهفته است، نهضت عاشورا چه زیبایی‌هایی داشت که حضرتش، دید و سختی‌های داغ و سفر کوفه تا شام را تحمل کرد و با بیان همین جمله آتش به کاخ و جان یزید ‌انداخت و شام و افکار شامیان را متحول ساخت و همان‌هایی که در بدو ورودشان به شام هلهله می‌کردند چنگ به صورت ‌انداختند و بر شهدای کرب و بلا نوحه سردادند، ضجه زدن و صورت خراشیدند. من درکم از این جمله ناتوان است و تنها می‌دانم آن‌قدر این جمله عمیق و دارای مفاهیم بلند است و شورانگیز که بعد از گذشت هزار و ‌اندی سال از وقوعش هنگامی که برای عملیات می‌رفتیم و می‌دانستیم شاید برگشتی برایمان نباشد اما زمزمه می‌کردیم؛ 
-کربلا کربلا ما داریم می‌آییم.
و رفتیم که به آن سرزمین برسیم. رفتیم که ثابت کنیم محرم و صفر است که خمیرمایه حرکت ماست. ثابت کنیم فرهنگ عاشورا زنده است و در زمان جاری است. ثابت کنیم کربلا سرزمین نیست، نماد قیام حرکت است و چه زیبائی‌هایی که در این مسیر ندیدیم. هرچند به زیبائی‌هایی که بی‌بی زینب کبری دیده بود نمی‌رسید اما شمه‌ای از واقعه عاشورا را دیدیم. معنی لب خشکیده و ترک خورده و مزه تشنگی را در گرمای خوزستان چشیدیم و در سنگر ایستادیم. مگر کربلای یک را می‌توان فراموش کرد. آتش و خون را در کربلای 4 دیدیم. تن‌های شرحه شرحه و تکه تکه را در کربلای 5 دیدیم مگر می‌توانم حشمت‌الله جلیلیان و بدن پاره پاره‌اش را فراموش کنم که از گوشه و کنار دشت جمع‌آوری شد و شاید قسمت‌هایی از بدنش با خاک درآمیخت. تن‌های بی‌سر و سرهای بی‌تن را دیدیم و چه کربلایی بود کربلای ایران. چه نینوایی بود دفاع هشت ساله‌ای که در مقابل یزیدیان زمان، استکبار جهانی شرق و غرب و لشکریان عمر سعد زمان، نیروهای رژیم بعث و عبیدالله بن زیاد روزگار صدام شکل گرفت و جنگی تحمیلی را به دفاعی مقدس تبدیل کرد که برای سالیان سال افکار و ‌اندیشه‌ها را به کنکاش وا خواهد داشت که عاشورا چه الگویی جاری و زنده برای تمام زمان‌ها خواهد بود و چه زیباست؛ کل یوم عاشورا و کل ارض کرب و بلا.
 و چه سری در اربعین است که عقل‌ها و ‌اندیشه‌ها ناتوان از درک آن و تنها می‌توانم بگویم؛ اربعین ادامه همان مسیر است. و یادآوری کنم پیاده‌روی رزمندگانی را که در مسیر رفتن‌شان به سمت حجله گاه شهادت زمزمه می‌کردند؛ 
- کربلا کربلا، ما داریم می‌آییم.
آری آنها در دوران هشت ساله دفاع مقدس پیاده رفتند، با عشق رفتند، با بصیرت رفتند، با آگاهی رفتند تا راه را برای ما باز کنند و حالا ماییم و ياد و خاطر آنها که در پیاده‌روی‌های شبانه‌شان نام حسین‌(ع) بر زبان جاری ساختند و کربلا ذکر لب‌های‌شان بود. در مسیر اربعین نایب‌الزیاره‌شان باشیم و آنها را یاد کنیم که زیبایی این پیاده‌روی نشئات گرفته از آن روزها و ثمره یاران حسین‌(ع) و سربازان پیر خمین است.
التماس دعا.