نگاهی به فیلم «بهشت»
خرید و فروش جوانی با چاشنی تکنولوژی!
فاطمه قاسمآبادی
درباره پیشرفتهای بشری و تکنولوژیهای خانمانسوز آینده، تا بهحال فیلمهای زیادی ساخته شده است. البته در چند سال اخیر، این رشد تکنولوژی گاه مخرب، در کنار به چالش کشیدن نظام سرمایهداری، به یکی از سوژههای مورد علاقه سازندگان فیلمها و سریالهای غربی تبدیل شده است.
این دو سوژه به خاطر اینکه با زندگی مردم عام رابطه تنگاتنگی دارد، این ظرفیت را دارد که مخاطبان را با وجود تکراری بودن، هر بار پای روایت سازندگانش بنشاند.
فیلم «بهشت» به کارگردانی «بوریس کونز»، محصول سال 2023 کشور آلمان و شبکه نتفلیکس آمریکاست. این فیلم با داستانی تخیلی، آینده تکنولوژی در نظام سرمایهداری را به چالش میکشد.
ماجرای خرید و فروش جوانی
داستان فیلم «بهشت»، در آیندهای خیالی که با تکنولوژی پیشرفته میتوان عمر انسانی را به انسان دیگر انتقال داد، اتفاق میافتد. «مکس» یکی از کارکنان موفق شرکتی است که از مردم فقیر و قشر متوسط، عمرشان را در ازای پول، برای ثروتمندانی که از نظر ژنتیک با آنها هماهنگی دارند، میخرد.
همه چیز در زندگی مکس و همسرش النا به نظر خوب میرسد و مکس هم به همسرش برای کار در بیمارستان دولتی که حقوق چندانی ندارد معترض نیست چراکه خودش از طریق معامله عمر مردم، درآمد خوبی دارد. ولی اوضاع به همین منوال نمیماند، چرا که آپارتمان مکس و النا که زیر وام بزرگی است، به شکل مرموزی میسوزد و تضمین این وام هم 40 سال از جوانی و عمر الناست! این ماجرا که همهاش نقشهای بلندمدت بود که توسط شرکت برای النا کشیده شده بود، او و مکس را وارد ماجرایی میکند که در آن این دو نفر، برای برگرداندن عمر و جوانی النا، دختر ثروتمند کسی را که عمر النا را با کلک تصاحب کرده، میدزدند.
در این بین گروهی که مخالف خرید و فروش جوانی هستند و خریداران ثروتمند را میکشند، با النا و همسرش همراه میشوند و در نهایت النا جوانیاش را از دختر زن ثروتمند پس میگیرد و تصمیم برگرداندن این عمر به دختر را، به عهده مادرش که عمر النا را دزدیده میگذارد.....
النا بعد از پس گرفتن جوانیاش، از مکس جدا میشود و زندگی تازهای را شروع میکند و مکس هم به گروه ضد خرید و فروش جوانی میپیوندد.
داستانی از دل موضوعی تکراری
داستان فیلم بهشت، کلیتی تکراری دارد. مردمی که همگی به نوعی دستپرورده نظام سرمایهداری هستند و کمکم یا به یکباره وجدان خود را فروختهاند، به همراه راههای جدید برای استثمار انسانها، از جمله نکتههایی است که برای مخاطبین فیلم و سریال، تکراری است.
فیلم بهشت و داستان تکراریاش دقیقا دست روی مسئلهای میگذارد که به شدت برای مخاطبین عام، قابل لمس و همذاتپنداری است و آن هم از دست دادن جوانی و عمر انسان، در دنیای بیرحم سرمایهداری است.
مخاطبین در فیلم بهشت میتوانند خود را جای تمام شخصیتها بگذارند چرا که این شخصیتها به غیر از النا، همگی قابل لمس هستند. اما مهمترین نکتهای که شخصیت النا را غیر قابل درک میکند، این مسئله است که او، به عنوان یک دکتر خیرخواه که مثلا در بیمارستان عمومی کار میکند و به پول اهمیت چندانی نمیدهد (همانطور که در دیالوگی همسرش هم این نکته را به او گوشزد میکند) انتخاب همسر و سبک زندگیاش همخوانی درستی با اعتقاداتش ندارد.
النا با کسی ازدواج میکند که آشکارا به دنبال استفاده از انسانهای فقیر، به نفع ثروتمندان است و النا هیچ مشکلی با این موضوع ندارد!
از طرف دیگر النا که اهمیتی به پول درآوردن نمیدهد، حاضر میشود برای خرید یک آپارتمان لوکس، از عمر و جوانیاش برای تضمین خرید این آپارتمان استفاده کند!!
تمام این نکات و دیگر تناقضات شخصیتی النا، باعث میشود که این شخصیت، به شدت مصنوعی و غیر قابل باور باشد. قبلا در فیلمهایی مانند «جزیره» (محصول سال 2005)، مخاطبین با داستانهایی نظیر شبیهسازی انسان در نسخه آزمایشگاهیاش، به خاطر اعضای بدنش، آشنا شده بودند و حالا عمر و جوانی انسان در فیلم بهشت، دستمایه ساخت این فیلم قرار گرفته است. گویی هر چه میگذرد غرب با تولید چنین ساختههایی سعی میکند ذهن مخاطبین را برای پذیرش چنین اتفاقات و تصمیمات شیطانی آماده کند و به مخاطبینش به صورت پنهانی پذیرش این مسائل را بقبولاند.
مهاجرین، طعمههای در دسترس!
فیلم بهشت تا حدودی توانسته وضعیت و تنگناهای افراد قشر متوسط و فقیر که یا در وضعیت بسیار بدی بهسر میبرند و یا به خاطر رسانهها، آرزوهای بلندی در سر دارند که با درآمد معمولی نمیتوانند به این آرزوها برسند را، به تصویر بکشد.
البته در ادامه به مخاطبین نشان داده میشود که در این جامعه پیشرفته و سرمایهسالار، ثروتمندان از افراد قشر متوسط و تحصیلکرده که جزو کارمندان خودشان هستند و به نوعی شهروند قابل قبول این جامعه محسوب میشوند، یک جور استفاده میکند و به وقت نیاز زیر پایشان را برای منافع شخصی، خالی میکنند و از مهاجرین هم به شکلهای بسیار ارزانتر استفاده میکنند و گاه برای این استفاده، حتی پولی هم نمیدهند!
جالب است غربی که در حال حاضر دیگر به هیچ عنوان، حاضر به قبول مهاجرین نیست و این مطلب را به بهانههای مختلف در ساختههای فعلیاش منعکس میکند، در فیلم بهشت این عدم خواستن مهاجرین را به صورت بدترین سرنوشتها به تصویر میکشد تا به مخاطبین بفهماند که اگر الان اوضاع تا این حد بد است، در آینده بدتر هم میشود و مهاجرین باید منتظر بدترین بلاها باشند!
دنیای سرمایهداری پایانی ندارد!
سازنده فیلم بهشت، طبق روال فیلمهای اینچنینی سعی کرده با توجه به موضوع تلخش، پایان عبرتآموز و امیدبخشی داشته باشد ولی همین مسئله باعث میشود تا منطق کلی داستان نابود شود. یکی از بدترین اشتباهات فیلم این مسئله است که برگرداندن سیر جوانی، به شدت راحت و دم دستی به نظر میرسد... در صحنههای آخر فیلم، النا برای برگرداندن جوانی از دست رفتهاش، تنها وارد یک کانکس میشود که مخالفین خرید و فروش جوانی احداث کردهاند و النا عمر از دست رفتهاش را از دختر فرد متمول، بهراحتی و با چند تزریق پس میگیرد!
این اتفاق باعث میشود که مخاطبین از خود بپرسند، اگر چنین عملی را میشود تنها در یک کانکس انجام داد، پس چرا این شرکت عریض و طویل براه افتاده و کلی متخصص را در آزمایشگاههای تخصصی کنار هم آورده است؟ در حال حاضر و با وجود پیشرفتهای بسیار زیاد عملی در رشته پزشکی، حتی عمل پیوند کلیه هم از آشنای درجه یک، کلی بررسی میخواهد ولی در این فیلم، بدون حتی یک آزمایش تطبیق ژنتیک، که در اول فیلم بر آن تاکید میشود، النا از دختر فرد متمول استفاده میکند!
درست است که فیلم تخیلی است اما این اشتباهات دیگر ژانر فیلم را به سمت فانتزی و کمدی هدایت میکند....
سازنده در کل فیلمش به شدت بر روی ثبات در جامعه غربی تاکید دارد و خیلی سرراست، دارد میگوید که هیچ تغییری قرار نیست در این جوامع اتفاق بیفتد و مخاطبین نباید فریب شورشهای اروپا و آمریکا را بخورند چون برای این مردم، جز نظام سرمایهداری، جایگزین دیگری وجود ندارد و این نظام در آینده هم با قدرت پا برجا خواهد ماند!
با تاثیر از داستانهای کلاسیک
مسئله جوانی و علاقه به جوان ماندن با روشهای غیر انسانی، درتاریخ و داستانهای فولکلور غربی، به شدت رواج دارد و از دیرباز تا به امروز وجود داشته است.
از نمونه قدیمیترین این داستانها میتوان به زندگی «کنتس الیزابت باتوری» اشاره کرد که یکی از اشرافزادگان مجارستان بود. او پس از مرگ همسرش برای جوان ماندن، شروع به قتل زنان جوانِ دهقان در منطقهاش کرد تا به وسیله حمام در خون آنها، خودش را جوان نگه دارد! قتل بیش از 600 زن جوان، باتوری را به جنایتکارترین زن تاریخ اروپا تبدیل کرد و لقب خونآشام را برایش به ارمغان آورد. البته طبق قانون اروپای آن زمان، این قاتل به خاطر ثروت و اشرافزاده بودنش، هرگز محکوم نشد و تنها زیردستانش اعدام شدند ولی در واقعیت امر فرقی ایجاد نمیکند و این داستان نشان میدهد که علاقه به جوان ماندن به هر روشی، از دیرباز در بین ثروتمندان غربی وجود داشته است.
البته در حال حاضر هم طبق اخبار پراکنده، ثروتمندان بسیاری در سراسر جهان با روشهای مختلفی چون تزریق خون جوانان و... سعی میکنند به اصطلاح خودشان، جوان بمانند و وسواس عمر طولانیتر و استفاده از جذابیتهای دنیایی، هر روز بیشتر آنها را به این سمت، هل میدهد چرا که در بین این جوامع و انسانهای دنبالهرو آنها، تفکر معادی وجود ندارد و این دنیا، تنها دنیایی است که تجربه میکنند، پس باید به هر طریقی زندگی در آن را طولانی و راحت کنند....
فیلم بهشت با توجه به موضوع تکراریاش و این مطلب که هیچ نکته هوشمندانهای برای غافلگیری مخاطبینش نداشت، نتوانست نظر بینندگان را به خود جلب کند و نمرات پایینی را از مردم دریافت کرد. این فیلم که در راستای داستانهای قدیمی سوءاستفاده ثروتمندان از افراد پاییندستشان بود، آن طور که باید نتوانست حس همذاتپنداری مخاطبین را با خود همراه کند.