اجـرای عـدالت وظیفه مردم یا حکومت؟
حسن میرزایی
عدالت اساسیترین شاخصه جامعه سالم است. اگر معیار سنجش کرامت شخص، تقواست، معیار کرامت جامعه و سلامت آن نیز عدالت است؛ زیرا نزدیکترین حالت به تقواست چنانکه آموزههای قرآنی بر آن صراحت دارد. بنابراین، جامعه در صورتی تقوا را در خود آشکار میکند که عدالت محور همه حرکتها و کردارهای مردم باشد.
از آنجا که عدالت فراگیر و همه سویه اجتماعی نمیتواند به شکل فردی تحقق یابد، نقش همگانی در تحقق آن یک پیش فرض است. از این رو قرآن، تحقق عدالت را به اقدام تودههای مردم مشروط و منوط کرده و حرکت همگانی را به عنوان تنها شرط اول و آخر آن دانسته است.
نویسنده در این مطلب نگرش قرآن را درباره چرایی و چگونگی قیام تودهها در تحقق عدالت را تبیین کرده است.
***
عدالت، محور هستی
عدالت را نقیض ظلم و جور دانستهاند.(ترتیب العین، خلیل الفراهیدی، ج 2، ص 1154) اما در ماده اصلی خود به معنای حد میانه افراط و تفریط است به گونهای که در آن هیچ زیاده و نقصانی نباشد.(التحقیق، حسن مصطفوی، ج 8، ص 55) البته برخیها مقتضای عدالت را مساوات و برابری دانستهاند(مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ص 551) ولی این بدان معنا نیست که عدالت همواره اقتضای مساوات و برابری داشته باشد؛ زیرا در برخی از موارد تساوی و برابری عین ظلم و جور است؛ با این همه میتوان گفت به دلیل آنکه در بسیاری از موارد اقتضای برابری و مساوات را دارد، این مسئله از سوی اندیشمندان به عنوان یکی از ویژگیهای عدالت مطرح شده است.
در زبان فارسی واژه داد به معنای عدل به کار رفته است؛ چنانکه ظلم به عنوان نقیض عدل، به معنای بیداد یعنی فقدان عدالت و داد، به کار میرود. این واژه در دادگری و بیدادگری بسیار به کار رفته و میرود. با این همه نمیتوان آن را واقعا معنای کامل واژه عدالت دانست؛ زیرا عدالت از نظر مفهومی از دامنه وسیعی برخوردار است، در حالی که واژه داد، بیشتر در حوزه قضائی و تامین بخشی از عدالت به کار میرود. در فرهنگ عربی، عدالت علاوه بر این حوزه، حوزههای دیگر را نیز در بر میگیرد؛ زیرا اصولا عدالت در کاربردهای عربی به معنای قرار دادن هر چیز در مقام شایسته و بایسته آن و فقدان افراط و تفریط و میانهروی در هر کار و امری است. بر این اساس عدالت، محور و بنیاد هستی است؛ زیرا اگر عدالت وجود نداشته باشد، افراط و تفریط پدید میآید و هیچ چیز در جای شایسته و بایسته خود قرار نمیگیرد و هرج و مرج و ظلم و تجاوز از حدود، در جهان و جامعه پدیدار میشود.
خداوند در آیه 18 سوره آل عمران، محور هستی را بر اساس عدالت و قسط میداند و حتی آن را نشانهای از توحید و یگانگی خود میشمارد، زیرا از حاکمیت قسط و عدل بر نظام هستی میتوان دریافت که اگر خداوندانی دیگر نیز وجود میداشتند، هرگز نظام هستی اینگونه بر مدار عدالت نمیبود و هرج و مرج و ظلم بر آن حاکمیت مییافت.
برپایی عدالت، وظیفه همگانی
از آنجا که بنیاد هستی بر عدالت و دوری از ظلم است، هر گونه رفتاری بیرون از دایره عدالت، به معنای مخالفت با پایهها و محور هستی و حرکت بر خلاف مسیر کمالی و راه راست است.
از این رو یکی از وظایف عقل به عنوان پیامبر درونی و پیامبران بیرونی به عنوان راهنمایان الهی آن است که مردم عدالت را به عنوان وجه حق و حقیقت بشناسند و در مسیر آن گام بردارند و از ظلم و ستم پرهیز کنند.
لذا عقل سالم انسانی همواره به عدالت دعوت میکند و فطرت سالم و وجدان بیدار آدمی، از هرگونه ظلم و ستم بیزاری میجوید. همچنین بر همین اساس است که پیامبران مامور شدند تا با روشنگریهای خویش، عدالت و مواضع آن را به مردمان بشناسانند و زمینه را برای قیام تودهها برای اجرای عدالت فراهم آورند.
خداوند در آیاتی از جمله 25 سوره حدید و 21 سوره آل عمران، یکی از مهمترین و اساسیترین ماموریتها و وظیفههای پیامبران الهی را دعوت مردم به اقامه عدالت و قسط است تا جامعه نه تنها با مفهوم عدالت آشنا شود بلکه به شکل محسوس و عملی، سهم و قسط خود را از هر چیزی به دست آورد؛ زیرا تنها در صورت اجرای عدالت است که هر کسی سهم خود را از امکانات هستی برای رشد و کمال به دست میآورد.
از آنجا که عدالت نشانهای از تقوای اجتماعی است، خداوند در عمل اجتماعی، دعوت به عدالت و اجرای آن را مهمترین نشانه انسانهای ارزشمند بر میشمارد(نحل، آیه 76) و دعوت دیگران به عدالت را نیز نشانهای از درستکاری، تقوا و قرار گرفتن در راه راست میداند.(همان)
انسانی که به عدالت عمل کرده و دیگران را بدان دعوت میکند، در حقیقت مظهر ربوبیت و پروردگاری شده است؛ زیرا خداوند در آیه 29 سوره اعراف، فرمان به قسط را برخاسته از مقام ربوبیت میداند؛ بنابراین کسی که عمل به قسط میکند و دیگران را بدان میخواند، در مقام مظهریت ربوبی نشسته است.
اجرای عدالت، وظیفه و ماموریت پیامبران بود؛ زیرا نحقق آن، حرکت در مسیر کمالی و قرار گرفتن در صراط مستقیم، گام بر داشتن در محور نظام احسن آفرینش و همچنین دعوت عملی مردمان به عدالت و اجرای آن است.
آیه 15 سوره شوری، رفتار عادلانه میان طبقات مختلف اجتماعی را در مقام تبلیغ، هدایت و اجرای شریعت از وظایف پیامبر(ص) بر میشمارد تا اینگونه دانسته شود که بهترین شیوه دعوت و تبلیغ یک امری، عمل به آن است. بنابراین اجرای عدالت در همه ابعاد و سطوح از سوی پیامبر(ص) در حقیقت دعوت عملی دیگران به این ارزش والا است.
آیات چندی از جمله آیه 25 سوره حدید و 21 سوره آلعمران، وظیفه پیامبران را دعوت مردمان به عدالت میداند تا در عمل اجتماعی به دور از ظلم و جور رفتار کنند؛ همچنین در همین آیات، قیام برای اجرای عدالت را وظیفه همگانی مردمان میداند.
در آیه 25 سوره حدید با تاکید بر واژه «ناس» به معنای توده مردم از همه قشر و طبقه، این معنا را مورد توجه قرار میدهد که عدالت تنها در صورت همکاری و همراهی همگانی مردم امکانپذیر است و اگر همگان در این امر وارد نشود، نمیتوان امید به اجرای تمام و کمال عدالت در جامعه داشت؛ زیرا حتی یک نفر نیز موجب میشود تا نظام عدالت در جامعه به هم بخورد و نابسامانی و ظلم و جور تحقق یابد.
از این رو وظیفه پیامبران را روشنگری در این حوزه و دعوت همگان به اجرای عدالت میداند تا تمام آحاد مردم بیاستثنا به این امر قیام کنند و عدالت در جامعه بشری تحقق یابد.
چگونگی اجرای عدالت
چنانکه گفته شد، عدالت وظیفه همه مردم است و در این میان هیچ عاملی چون دین، مذهب، طبقه اجتماعی، قدرت و ثروت و مانند آن نباید مانع از مشارکت همگانی مردم در این امر شود؛ زیرا کوچکترین مخالفت شخص یا طبقه و قشری میتواند نظم اجتماعی را به هم زند و عدالت را از مدار اجرا خارج کند. بنابراین، اجرای عدالت و قیام به آن، وظیفه همه بشریت است. با این همه بر مومنان است که در این امر پیشقدم باشند و برای ترغیب مردم به اجرای عدالت و قیام به آن، به شکل تبلیغ عملی اقدام به اجرای عدالت کنند تا دیگران در مقام عمل از فواید و آثار عدالت آگاه شوند و خود برای دستیابی بدان تلاش کنند.(نساء، آیات 58 و 135 و نیز مائده، آیه 8 و حجرات، آیه 9)
خداوند در آیه 152 سوره انعام و نیز آیه 182 سوره شعراء به مواردی اشاره میکند که میتوان عدالت را در آنجا به نمایش گذاشت. پرکردن پیمانهها و مطابق بودن کالا با وزنه ترازو و اجتناب از کم فروشی، از مصادیق اجرای عدالت در مبادلات است که دیگران را نیز تشویق به آن میکند. در مسائل خانوادگی، مومنان با عدم ازدواج متعدد در صورت عدم امکان و یا ناتوانی در اجرای عدالت ظاهری در مورد همسران، میتوانند نشان دهند که تا چه اندازه پایبند اصول اساسی دین میباشند و حتی برای دستیابی به عدالت، حاضرند از حقوق طبیعی خود که تعدد زوجات است بگذرند؛ زیرا اینگونه رفتار موجب میشود تا دیگران نیز تشویق به رفتاری عادلانه نسبت به زنان شوند و در جهت بیعدالتی قدم برندارند.(نساء،آیه 3)
البته در آیه 129 سوره نساء این معنا بیان شده که مردان هرگز نمیتوانند عدالت باطنی را نسبت به همسران مراعات کنند؛ زیرا محبت قلبی امری بیرون از اختیار آدمی است و انسان به طور طبیعی به زنی بیش از دیگر زنانش توجه مییابد.
از این رو امام صادق(ع) میفرماید که ناتوانی آدمی در اجرای عدالت میان زنان خود در حوزه محبت قلبی است؛ زیرا انسان نمیتواند میل و گرایش باطنی خود را در اختیار بگیرد.(نگاه کنید: کافی، ج 5، ص 362، حدیث 1؛ و نیز تفسیر نورالثقلین، ج 1، ص 558، حدیث 601)
بنابراین از مومنان خواسته شده است تا عدالت ظاهری را مراعات کنند و اگر کسی ناتوان از اجرای عدالت ظاهری است؛ زیرا گرایش شدیدی به یک زن دارد که موجب میشود تا آن محبت باطنی مانع از اجرای عدالت ظاهری شود باید از تعدد زوجات پرهیز کند؛ زیرا فقدان عدالت باطنی،نباید عدالت ظاهری را نیز از میان ببرد و رفتاری ظالمانه را سبب شود به گونهای که به زنی بیش از پیش توجه کند و همسر دیگرش را همانند معلقه در میان زمین و آسمان قرار دهد. بنابراین کسانی که همسران متعدد دارند اگرچه هرگز نمیتوانند عدالت باطنی و محبت قلبی یکسان داشته باشند، ولی باید در ظاهر عدالت را مراعات کنند و با اصلاح رفتار خویش همسران را در یک درجه عدالت قرار دهند و تقوای الهی را مراعات کرده و در حقشان ظلم و ستم روا ندارند.(نساء، آیه 129)
از این آیه به دست میآید که انسان نمیتواند در حوزه عواطف و احساسات عدالت را مراعات کند ولی میتواند در حوزههای دیگر، عدالت را به اجرا در آورد. از آیات 2 و 8 سوره مائده این معنا به دست میآید که احساسات و عواطف نباید مانع از عدالت ظاهری شود. بسیاری از مردم به سبب غلبه احساسات و عواطف، گرایش به چیزی یا شخصی پیدا میکنند و به سخن دیگر، عشق و عواطف، آدمی را کور و کر میکند؛ در این حالات باید آدمی مدیریت خود را به عقل سپارد و اجازه ندهد تا احساسات و عواطف بر او چیره شود و او را از مدار عدالت و قسط بیرون برد.
به سخن دیگر، انسانها نمیتوانند عدالت را به تمام و کامل مراعات کنند و این ناتوانی در برخی از امور چون محبت و عواطف و احساسات بهشدت مشهود است. اما دست کم در حوزههای دیگر باید به گونهای عمل کنند که بیرون از دایره عدالت نباشد. آنچه خداوند از انسان خواسته است حرکت در مدار عدالت در حد استطاعت است و این کار از طریق عمل به آموزههای دینی امکانپذیر است؛ زیرا قوانین دینی بر اساس فطرت و استطاعت بشر تنظیم شده و انسان با اجرای آن میتواند امید داشته باشد که عدالت استطاعتی را به اجرا گذاشته است.
قوانین اسلامی که روابط میان انسان با خدا و انسان با انسان و نیز انسان با طبیعت را تبیین میکند، بهگونهای است که انسانها بهسادگی میتوانند عدالت ظاهری را اجرا کنند و بیهیچ سختی و مزاحمتی آن را در همه ابعاد پیاده کنند. اینگونه است که عدالت نسبت به حقوق الهی و مردمی و طبیعت به درستی ادا میشود.
البته از آنجا که انسان بیشترین بیعدالتی را نسبت به خود و انسانهای دیگری که با او ارتباط نزدیک دارند، روا میدارد و حقوق ایشان را تباه میکند، خداوند تاکید خاصی به این بخش از روابط اجتماعی کرده است تا توجه بیشتری به مراعات حقوق همسران، خویشاوندان و دوستان داشته باشند؛ زیرا افزایش ارتباط به معنای افزایش امکان بیعدالتی است.(نساء،آیه 135)
از نظر قرآن ارتباط تنگاتنگی میان تقوا و عدالت و نیز عدالت و صراط مستقیم وجود دارد؛ زیرا عدالت همان تقوای اجتماعی است و اجرای عدالت یعنی حرکت در صراط مستقیم دین الهی و هدف آفرینش. بنابراین هر کسی که عدالت را مراعات کند در حقیقت به دین اسلام عمل کرده و در مسیر تقوا گام نهاده و راه راست را پیموده است.(نحل آیه 76 )
بر این اساس، کسی که عدالت میورزد، به کارهای خیر و نیک اقدام میکند(نساء، آیه 127 و اعراف، آیه 85 و نیز اسراء، آیه 35) و هرگز خود را تحت تسلط عواطف و احساسات قرار نمیدهد؛ زیرا میداند که عمل بر اساس عواطف و احساسات به معنای پیروی از هواهای نفسانی و بیتقوایی و شانه خالی کردن از عدالت است(نساء، آیه 135)
همچنین از آیه 25 سوره حدید این معنا به دست میآید که بر پایی عدالت و قسط در جامعه که هدف بعثت پیامبران و وظیفه و ماموریت ایشان با به کارگیری تودههای مردم است، زمانی تحقق مییابد که دین و آموزههای وحیانی به دقت اجرا شده باشد؛ زیرا ماموریت پیامبران ابلاغ این آموزهها و دعوت مردم به عمل به دین و آموزههای وحیانی در راستای دعوت به تحقق عدالت است. اینگونه میتوان ارتباط استوار میان اموری چون عدالت، تقوا، کتاب، میزان، تقوا، دین، صراط مستقیم و مانند آن را دریافت.
به سخن دیگر، همه این امور به یک چیز میخوانند که همان عدالت است و تنها در پرتو اطاعت از خدا و پیامبر و اولوالامر و عمل به آموزههای دین تحقق مییابد.(نساء، آیه 59)
ناگفته نماند که گاهی شدت گرایش به عدالت، عواطف و احساسات آدمی را بر میانگیزد و او را به سوی افراط سوق میدهد. بنابراین باید هوشیار بود که اجرای عدالت خود عامل خروج از عدالت نشود؛ چنانکه برخی برای دفاع از مظلوم از مسیر عدالت بیرون میروند و رفتاری ظالمانه از خود نشان میدهند. از این رو خداوند در آیات 40 و 41 سوره شوری از خروج از عدالت در هنگام یاری به مظلومان باز داشته است؛ زیرا اجرای عدالت به معنای نشانه بارز عمل صالح(مائده، آیات 8 و 9)، تقوا، دینداری، عمل به آموزههای وحیانی است و خروج از مدار عدالت در هنگام عمل به آن، عین بیدینی میباشد.
به عبارت دیگر، ایمان(نساء، آیه 135)، تقوای الهی (بقره،آیه 194)، توجه به علم الهی (نساء، آیه 127)، معاد و رستاخیز (اعراف،آیه 129) قدرت الهی (حدید،ایه 25) کیفر خدا (مائده،آیه 2) و اموری از این دست است که آدمی را به سوی اجرای عدالت میکشاند. بنابراین باید مراقب باشد که احساسات و عواطف بر او غلبه نکند و به نام عدالت، عدالت را ذبح ننماید.
سخن درباره عدالت در آموزههای قرآنی چنان زیاد است که بیرون از حوصله این مقاله است. از این رو به همین مقدار بسنده میشود.