kayhan.ir

کد خبر: ۲۷۱۰۱۹
تاریخ انتشار : ۲۳ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۹:۳۸

چرا از مرگ می‌ترسیم؟

 
 
مجتبی قدسی
اکثر کسانی که به اتاق عمل جراحی قلب می‌روند، در هراس شدید هستند؛ زیرا احتمال آنکه بمیرند بسیار زیاد است؛ همچنین بیشتر کسانی که پا به میدان جنگ می‌گذارند، این نگرانی را دارند که زنده از میدان خارج نشوند؛ اما گروه ‌اندکی هستند که به واقع تمنای مرگ دارند و از مرگ نمی‌هراسند. پرسش این است چرا مردم نسبت به یک حقیقت واقعی دو گونه واکنش متفاوت دارند؟ مطلب حاضر به این سؤال پاسخ می‌دهد.
***
مرگ؛ همراه همیشگی انسان
قرآن می‌فرماید هر چیزی که در زمین است، فانی است: کل من علیها فان و یبقی وجه ربک ذوالجلال و الاکرام؛ همه آنان که روی این زمین هستند، فانی می‌شوند و ذات پروردگار صاحب جلال و عظمت توست كه باقى مى‌ماند.(الرحمن، آیات 26 و 27) فنا علاوه‌بر معنی نابودی به معنی حیاط و محوطه خانه است و به قرارگیری تحت سایه چیزی فنا می‌گویند؛ همانند فنای خانه که به پیرامون دیوار خانه گفته می‌شود و مردم در سایه آن رفت و آمد می‌کنند یا می‌نشینند.
هر انسانی که روح الهی در مراتب تنزل به او دمیده شده، دارای روحی است که از آن به روح نباتی، روح حیوانی، روح انسانی و مانند آن یاد می‌شود. البته از آن‌جا که روح از عالم امر است و نه عالم خلق؛ مجرد است و چیزی که از آن در مخلوقی دمیده می‌شود تا به آن مخلوق حقیقت حیات را ببخشد، تنزلات حقیقت روح است که در اصطلاح قرآنی به آن «نفس» می‌گویند. 
نفس انسانی که با دمیده شدن «روحی» در انسان ایجاد شده(ص، آیه 72)، در حالت اعتدال است.(شمس، آیه 7؛ انفطار، آیه 7) این نفس انسانی نیز در نهایت در فرآیندی پس از تحول‌های متعدد از کالبد تن خاکی جدا می‌شود. تو گویی پروانه‌ای از پیله‌اش خارج شده است. از نظر قرآن، این خروج از کالبد تن هر زمانی که انسان به خواب فرو می‌رود، اتفاق می‌افتد که از آن به «توفی» یاد می‌شود که به معنای گرفتن چیزی به تمام و کمال آن است.(زمر، آیه 42) البته زمانی که مرگ فرا می‌رسد این ارتباط میان تن و روان یا همان نفس به تمام معنا قطع می‌شود و اجازه بازگشت نفس به تن داده نمی‌شود.(همان) در آیات قرآن از این حالت به «موت» تعبیر می‌شود. 
به این معنا که نفس انسانی تجربه‌ای بی‌بدیل دارد و آن چشیدن «طعم مرگ» است. از همین رو خدا می‌فرماید: کل نفس ذائقه الموت؛ هر نفسی مرگ را می‌چشد.(آل عمران، آیه 185؛ انبیاء، آیه 35؛ عنکبوت، آیه 57) در آن زمان ملک الموت(سجده، آیه 11) و فرشتگان  کارگزارش می‌آیند و «نفس» را از تن بیرون می‌کشند (انعام، آیه 93) تا به سوی خدا مراجعت داشته باشد(انبیاء، آیه 35) و نتیجه اعمال خوب و بد خویش را در آخرت ببیند و پاداش و کیفر گیرد.(آل عمران، آیه 185)
از نظر آموزه‌های قرآن، موت و حیات دو مخلوق الهی هستند(ملک، آیه 2) که هر یک ماموریت و مسئولیتی دارد، حیات‌، زندگی بخش در دنیا و موت‌، انتقال‌دهنده به سوی آخرت است. بنابراین، مرگ نابودی نیست، بلکه منتقل‌کننده از یرای دنیا به سرای آخرت است.
البته مطابق آنچه در قرآن آمده همه این نظام کنونی که از آن به عالم شهادت یا دنیا یاد می‌شود همانند طوماری جمع می‌شود و نظام دیگری با آسمان‌ها و زمین از جنس دیگری جایگزین آن می‌شود.(ابراهیم، آیه 48) 
پس مرگ در نظام هستی جزو سنت‌های الهی است که بر اساس مشیت حکیمانه مقدر شده و کسی یا چیزی را از آن‌ گریز نیست. این نظام جمع می‌شود و نظام اخروی جایگزین آن می‌گردد و نفس انسان همانند دیگر نفوس در سرای دیگر، دارای بدنی دیگر خواهد بود که از جنس آخرت است؛ یعنی همان گونه که گیاهان دنیوی از جنس دنیا روییده می‌شوند و همه عناصر آن را دارا هستند و بدن دنیوی انسان نیز این‌گونه حکم نبات و گیاه را دارد، در آخرت هم بدن انسان از خاک اخروی چون نبات و گیاهی می‌روید و از همه عناصر آن برخوردار خواهد بود؛ زیرا آنچه اصالت دارد، همان نفس انسانی است و بدن همانند پیله و لباسی است که کنده می‌شود و لباسی دیگر به تن می‌کند. در مار بارها این اتفاق در مدت عمرش رخ می‌دهد و او در فرآیند زندگی‌اش بارها پوست‌اندازی می‌کند تا لباس و پوستی مناسب با شاکله و زمانه‌اش داشته باشد.
هر چند که مرگ به شکل انتقال تمام از عالم دنیا به عالم برزخ به عنوان مقدمه آخرت(مومنون، آیه 100) یک بار اتفاق می‌افتد، ولی انسان در طول عمرش بارها همانند مار، پوست‌اندازی در بدن دارد؛ زیرا بر اساس تحقیقات علمی، بدن انسان هر ده سال به طور کامل تغییر کرده و بدنی دیگر جایگزین می‌شود. این فرآیند چنان کند و آهسته است که به چشم نمی‌آید. پس مرگ همراه همیشگی و دائمی بشر است و نباید از آن هول و هراسی به دل راه داد.
عوامل هراس از مرگ
در آموزه‌های قرآن عواملی برای هراس از مرگ بیان شده که مهم‌ترین آنها عدم اعتقاد به آخرت و سرای دیگر غیر از عالم شهادت است. گروهی از مردم به عالم غیب یا همان عالم آخرت ایمان ندارند؛ زیرا بر این باورند که حقیقت و واقعیت‌، آن چیزی است که با حواس ظاهری شناخته می‌شود و هر چیزی که با حواس ظاهری غیر قابل ادراک و شناخت باشد، جز توهم و خیال و خرافه نیست؛ حقیقت و واقعیت مساوی با محسوسات است و چیزی که در آزمایشگاه قابل شناخت نباشد، توهم  و خیال است. از همین رو معلوم را تنها علم حسی می‌دانند؛ این در حالی است که حتی ادراکات حسی انسان اگر به تعقل در نیاید به سبب جزیی بودن، علمی نیست؛ زیرا این تعقل است که پوسته ظاهری از جزئیات را بر می‌کند و کلیاتی را استنباط می‌کند و چیزی به نام «علم» تحقق می‌یابد.
کسی که به آخرت و عوالم دیگر از جمله عالم برزخ و عالم بهشت  و دوزخ اعتقاد نداشته باشد و همه هستی را همین عالم مشهود و محسوس دنیا بداند، گرفتار ترس و هراس از مرگ است؛ زیرا مرگ را نه وفات، بلکه فوت و نیستی می‌داند و به هر شکلی می‌کوشد تا خود را از مرگ نجات دهد.
عامل دیگر ترس از مرگ، گرایش طبیعی انسان‌ها به جاودانگی و دلبستگی‌شان به زندگی دنیاست که از هر چه آنها را از این زندگی جدا کند ‌گریزان هستند.
اما کسی که به عالم آخرت اعتقاد داشته باشد، ممکن است واکنش مثبتی به مرگ نداشته باشد، هر چند که می‌داند‌گریزی از مرگ و انتقال به عالم آخرت نیست.
خدا در قرآن در بیان اسباب این ‌گریزش و حتی هراس از مرگ به نکاتی توجه می‌دهد که از مهم‌ترین آنها، فقدان اعمال نیک و ترس از دوزخ رفتن است.  اکثر مردم با آنکه معتقد به آخرت هستند و بدان ایمان دارند و هیچ شک علمی و تردید عملی نسبت به آخرت ندارند، اما به سبب نامه اعمال خویش از مرگ هراسان و‌گریزان هستند؛ زیرا می‌ترسند که گرفتار دوزخ شوند و به بهشت راه نیابند.
چه کسانی از مرگ نمی‌هراسند؟
در این میان اما تنها مومنان واقعی که اهل علم و عمل صالح هستند، ترسی از مرگ ندارند و بدان گرایش دارند، البته آنان آرزوی مرگ نمی‌کنند؛ زیرا بر این باور هستند که هر چه در دنیا بیشتر بمانند بیشتر می‌توانند با اعمال صالح خویش بهشتی آبادتر داشته باشند؛ زیرا بهشت و دوزخ چیزی جز برآیند اعمال انسان در دنیا نیست.
آنان می‌دانند که راه ‌گریزی از مرگ نیست؛ بنابراین تلاش می‌کنند تا آخرت خویش را آباد کرده و با ره توشه تقوای الهی در مقامات قرب به خدا نزدیک شوند. آنان می‌دانند که اگر توفیق الهی نباشد، دنیا و آخرت کسی نمی‌تواند آباد باشد، پس همواره در قالب دعا می‌خواهند: اللهم اصلح لی دینی فانه عصمه امری و اصلح لی آخرتی فانه دار مقری و الیها من مجاوره اللئام مفری و اجعل الحیاه زیاده لی فی کل خیر و الوفاه راحه لی من کل شر؛ خدایا دینم را اصلاح کن؛ زیرا آن مایه عصمت امر من است؛ و آخرتم را اصلاح کن که آن خانه قرارگاه من است؛ و به سوی آخرت است رهایی و فرار از همسایگی فرومایگان؛ و زندگی دنیوی را مایه افزایش هر خیری قرار ده و وفات و مرگ را مایه آسایش من از هر بدی و شری.(مفاتیح الجنان، دعای روز سه‌شنبه)
پس مومنان زندگی دنیوی را دوست دارند؛ زیرا آن را مایه افزایش خیراتی می‌دانند که آخرت آنان را آبادتر می‌سازد و اگر مرگ را می‌خواهند برای رهایی از شرور دنیوی است؛ زیرا انسان تا زمانی که در دنیا است، گرفتار سنت ابتلا است که شرور آن همواره بیشتر و قوی‌تر از خیرات آن است.(انبیاء، آیه 35)
اما کسی که برای آخرت خویش چیزی از ره توشه تقوا و عمل صالح نفرستاده است، هرگز تمنای مرگ نمی‌کند، بلکه از آن هراسان و‌گریزان است.(بقره، آیات 94 و 95؛ جمعه، آیات 6 تا 8)
در روایات در تحلیل چرایی ترس از مرگ به همین نکته قرآنی توجه داده می‌شود که ‌اشخاص به سبب اعمال پیش فرستاده  و پس فرستاده (یس، آیه 12؛ انفطار، آیه 5) یعنی آثار اعمال خویش از مرگ هراسان هستند و اگر می‌دانستند که بهشت برای آنان است، چنان‌که برای اصحاب امام حسین(ع) به عنایت آن حضرت(ع) روشن شد و هر یک جایگاه خویش را در بهشت دید، هرگز ترس و هراسی از مرگ نخواهند داشت، بلکه به سوی آن پرواز می‌کنند. بسیاری از مسلمانان معتقد به آخرت، از مرگ نمی‌ترسند، بلکه از اعمال خودشان می‌ترسند که ممکن است آنان را به دوزخ ببرد. البته انسان مومن تا زمانی که در دنیا است باید از خطر افتادن و سقوط بترسد؛ زیرا بازی دنیا و لعب و لهو آن همانند بازی مار پله است که گاه با عملی بر نردبان قرار گرفته و به آسانی مراتب و مراحل عالی را می‌پیماید، اما گاه قبل از حضور معصوم(ع) هنگام سکرات و غمرات مرگ ممکن است دشمن ایمان، این مار شیطانی لعین با وسوسه دنیا از مال و فرزند و زن و زندگی، او را نیش بزند و به پایین‌ترین درجه انسانیت سقوط کرده و بلکه حیوان و بدتر آن شود. پس تا زمانی که حضور حضرات معصوم(ع) را در پیش از رحلت در کنار خود نداشته باشیم، باید از خود و اعمال و وسوسه مار شیطانی دلنگران و هراسان بود؛ البته نه از مرگ که ابزار انتقال و پلی از این دنیا و ابدیت آخرت است.