kayhan.ir

کد خبر: ۲۷۰۱۰۲
تاریخ انتشار : ۰۷ مرداد ۱۴۰۲ - ۲۱:۴۲
سی‌وپنجمین سالگرد عملیات مرصاد

دشواری جنگ با آنهایی که به فارسی حرف می‌زدند

 
 
 
دفتر پژوهش‌های مؤسسه کیهان 
ستون نظامی گروهک تروریستی مجاهدین خلق تحت عنوان ارتش آزادی‌بخش در  ساعت 15/30 روز دوشنبه سوم مردادماه سال 1367 با حمایت کامل ارتش عراق و با عبور از مرز در محور سرپل‌ذهاب، حمله خود را از گردنه پاتاق به سوی کرند آغاز کردند. 
در همین حال ارتش صدام با توپ این گردنه را هدف قرار داده و از طرف دیگر هواپیماهای رژیم بعث، منطقه شمال گردنه موسوم به «ریجاب» و چند روستای پرجمعیت آن حوالی را بمباران شیمیایی کرد، که عده زیادی شهید و مصدوم برجای گذاشت.
این در شرایطی بود که ارتش صدام توافقات قطعنامه 598 را زیر پا گذاشته و در منطقه خرمشهر حملات جدیدی را آغاز کرد که نیروهای ایرانی را به جبهه جنوبی بکشاند و از جبهه غرب که قرار بود نیروهای منافقین وارد کشور شوند، غافل کند.
با پیشروی منافقین به سمت اسلام‌آباد، این شهر به اشغال آنان درآمد. آنگاه تا گردنه حسن‌آباد در شرق اسلام‌آباد پیشروی ادامه یافت تا برای تجدید سازمان در آنجا مستقر شده و منتظر شکست مقاومت نیروهای ایرانی در تنگه «چهار زبر» باشند و پس از آن، به سوی کرمانشاه پیشروی کنند.
عملیات خائنانه با همکاری صدام و منافقین زندان
قابل ذکر اینکه 4 روز پیش از این یعنی در ۳۱ تیرماه، مسعود رجوی (سرکرده منافقین) کلیه نیروهای این گروهک تروریستی را در سالن اجتماعات پایگاه‌شان در عراق موسوم به شهرک ‌اشرف جمع کرد، طی یک سخنرانی مفصل آغاز «عملیات فروغ جاویدان» و «فتح تهران» را اعلام نمود و گفت:
«... براساس تقسیمات انجام شده، ۴۸ ساعته به تهران خواهیم رسید... کاری که ما می‌خواهیم انجام دهیم در حد توان و اِشِل یک ابرقدرت است؛ چون فقط یک ابرقدرت می‌تواند کشوری را ظرف این مدت تسخیر کند... از پایگاه نوژه هم ترسی نداشته باشید؛ هر سه ساعت به سه ساعت دستور می‌دهم هواپیماهای عراقی بیایند و آنجا را بمباران کنند. پایگاه هوایی تبریز را هم با هواپیما هر سه ساعت به سه ساعت مورد هدف قرار خواهیم داد... علاوه‌بر آن، ضدهوایی و موشک سام ۷ هم که داریم... هوانیروز عراق تا سرپل‌ذهاب به همراه ستون‌ها خواهد بود. از نظر هوایی ناراحت نباشید چون هواپیماهای عراقی پشتیبان ما هستند و تمام ماشین‌ها به‌صورت ستون حرکت می‌کنند... در این عملیات نیروهای زیادی به ما کمک خواهند کرد. از طرفی درب زندان‌ها که باز شود آنها هم با ما هستند و با ما همراهی خواهند کرد. نیروهای زندان بالقوه با ما هستند.»
كمتر از یك ماه قبل از این عملیات، «مروین دایملی»، نماینده‌ كنگره‌ آمریكا در روز 27 ژوئن 1988میلادی/ 6 تیر 1367 در تظاهراتی كه منافقین در واشنگتن بر‌پا نموده بودند، طی سخنانی كه از یك شبكه‌ تلویزیونی آمریكا پخش می‌شد، اظهار داشت: 
«نباید دست از تلاش كشید، مطمئن باشید كه با كمی صبر و تلاش بیشتر به‌زودی از مهران به تهران رژه خواهید رفت.»
طرح گلوله برفی با فتح زندان‌ها
براساس اسناد موجود، نیروهای تشکیلات زندان منافقین از قبل نقشه‌هایی درباره چارت و پلان ساختمانی زندان‌های مختلف با ذکر جزئیات به مراکز این گروهک در خارج کشور رسانده بودند که در جریان عملیات به اصطلاح فروغ جاویدان، طرح اول آنها محسوب می‌شد. 
براساس طرح کلی عملیات فروغ جاویدان نقشه آن بود که یگان‌های به اصطلاح ارتش آزادی‌بخش منافقین به هر شهری که رسیدند، زندان شهر را به تصرف خود درآورده و از «مجاهدین زندانی آماده به رزم» یگان جدیدی تشکیل دهند که در ادامه پیشروی به کمک آنها بشتابد. این طرح را به نام «گلوله برفی» نامیده بودند به این مفهوم که نیرویی همچون گلوله برفی هرچقدر پیش می‌رفت فربه‌تر و سخت‌تر و بزرگ‌تر شده و نهایتا در گسترده‌ترین حالت به تهران می‌رسید تا آن را اشغال نماید.
حتی نوزادان را روی تخت‌های بیمارستان سوزاندند
گروهک تروریستی مجاهدین خلق در عملیات موسوم به فروغ جاویدان و توسط ارتش به اصطلاح آزادی‌بخش خود، یکی از تکان‌دهنده‌ترین و فجیع‌ترین جنایات تاریخ را انجام داد. بنا به گفته رجوی قرار بود که آنها به‌گونه‌ای حرکت کنند تا وحشت و ترور و خشونت بالای خود را نشان دهند. رجوی در همان سخنرانی شب عملیات خطاب به یکی از فرماندهانش گفت:
«...‌تانک‌های 6 چرخ آماده‌اند؟... ‌‌تانک‌های 6 چرخ سرعت‌شان زیاد است و هر سه تا از آنها که وارد یک شهر شود همان رژه‌اش جو وحشت را حاکم می‌کند. ما برای همین از این ‌تانک‌ها استفاده می‌کنیم...»
سلاح‌ها و ادوات نظامی ارتش به اصطلاح آزادی‌بخش عمداً از روی جاده‌ حرکت می‌کردند تا اتومبیل‌های مردم را کنار زده و آنها را دچار هراس نمایند. نیروهای منافقین همچون نیروهای داعش ایجاد رعب و وحشت می‌کردند. سرکرده منافقین به نیروها اعلام کرده بود که اسیر نمی‌گیریم‌، به همین دلیل تمام اسیرها را تیرباران ‌کردند و ‌کشتند. حتی مجروحین را از بیمارستان اسلام‌آباد بیرون آوردند و به گلوله بستند. مزرعه‌ها را آتش ‌زدند و حیوانات را ‌هم کشتند تا همان فضای رعب و وحشت را ایجاد نمایند.
پس از ورود نیروهای منافقین به کرند و اسلام‌آباد، درگیری تا چند ساعت در شهر ادامه داشت و شماری از نیروهای مردمی و سپاه با آنان درگیر شدند، اما تلاش آنها به‌دلیل نداشتن آمادگی‌، بی‌ثمر بود و شهر به ‌اشغال درآمد. منافقین در اسلام‌آباد به کسی رحم نکردند و هر فردی که ته‌چهره بسیجی داشت را به رگبار گلوله بستند. حتی در بیمارستان امام خمینی اسلام‌آباد و در فجیع‌ترین جنایت، مجروحان را از روی تخت به محوطه بیمارستان برده و همه آنها را به رگبار گلوله بستند.
«ایران ترابی» از‌ پرستاران مناطق جنگی و شاهد عینی فاجعه یادشده در خاطراتش چنین نقل می‌کند:
«... بیمارستان را که آتش زدند، بعد هم هرچه مجروح در بیمارستان بود با کادر درمان بیمارستان، آوردند بیرون بیمارستان، اعدام کردند. ما را بردند اسلام‌آباد برای بازدید از بیمارستان امام خمینی، وارد بیمارستان که شدیم، بیمارستان که نبود، واقعاً یک میدان جنگ بود، رگبار گرفته بودند، همه در و دیوار بیمارستان، خراب و ویران، وارد بخش‌ها که شدیم، بخش‌ها همه ویران شده... آنچه که برایمان خیلی تاسف‌آور بود و همه‌مان بدون استثنا نشستیم و فقط ‌گریه کردیم، بخش نوزادان بود، وقتی وارد بخش نوزادان شدیم، آن تخت‌های کوچولو همه سوخته بودند و جنازه‌ها در این تخت‌ها مانده بود... بخش را آتش زده بودند، تمام نوزادان با مادران‌شان را آتش زده بودند... مادرها پای تخت‌ها، همه یک تکه ذغال سیاه بودند و (بچه‌ها هم) مثل یک تکه عروسک سوخته روی تخت‌ها... آنجا دیگه طاقت نیاوردیم و نشستیم خیلی‌ گریه کردیم...»
براساس آمار بنیاد‌ هابیلیان (خانواده شهدای ترور کشور)، حدود 1100 نفر از مردم بی‌دفاع در تهاجم منافقین به ایران، به شهادت رسیدند که خردسال‌ترین آنها، کودک 3 ساله اهل اسلام‌آباد غرب به نام «نوشین شریفی» بود که بر اثر اصابت گلوله مستقیم در مقابل چشم مادرش شهید شد و مسن‌ترین‌شان «قاسم ترکمانی» اهل قم با 89 سال سن که به‌عنوان نیروی داوطلب در عملیات مرصاد شرکت کرد و بر اثر اصابت ترکش به کمر به شهادت رسید. در تجاوز منافقین به کشور، صدها نفر دیگر زخمی و مجروح شدند و اماکن بسیاری تخریب گردید.
طلوع عملیات مرصاد
اما با طلوع خورشید چهارشنبه پنجم مرداد 1367 عملیات «مرصاد» به فرماندهی سپهبد شهید صیاد شیرازی با رمز مبارک یا علی ‌ابن ‌ابیطالب(علیه‌السلام) در منطقه اسلام‌آباد و کرند‌، در غرب استان کرمانشاه آغاز شد. این در شرایطی بود که شهید صیاد شیرازی هیچ مسئولیت فرماندهی هم در ارتش نداشت و تنها نماینده حضرت امام(رحمه‌الله‌علیه) در شورای عالی دفاع بود و در آن لحظات سرنوشت‌ساز، با حکم اضطراری معاون ستاد کل نیروهای مسلح، یکه و تنها به همراه چند بالگرد کبری به تنگه چهارزبر استان کرمانشاه رفت تا مقابل پیشروی ستون‌های نظامی منافقین را بگیرد. که اگر آنها کرمانشاه را ‌اشغال می‌کردند، کار خیلی دشوار می‌شد.
شهید صیاد شیرازی خود آن عملیات دشوار را در خاطراتش چنین روایت نموده است: 
«... من کلاه گوشی داشتم. می‏توانستم صحبت کنم. به خلبان گفتم: اینها را می‏بینید؟ اینها دشمنند، بروید شروع کنید به زدن تا بقیه هم برسند. خلبان‌های دو تا (بالگرد) کبری‏ رفتند به طرف ستون، دیدم هردویشان برگشتند. من یک‌دفعه داد و بیدادم بلند شد، گفتم: چرا برگشتید؟ گفتند: بابا! ما رفتیم جلو، دیدیم اینها هم خودی‌‏اند. چی‏چی بزنیم اینهارو؟!
خوب اینها ایرانی بودند، دیگه مشخص بود که ظاهراً مثل خودی‏ها بودند و من هرچه سعی داشتم به آنها بفهمانم که بابا! اینها منافقند، گفتند: نه بابا! خودی را بزنیم؟! برای ما مسئله دارد. فردا دادگاه انقلاب،... آخر عصبانی شدم، گفتم بنشین زمین. او هم نشست زمین. دیدیم حدوداً 500 متری ستون زرهی نشسته‌‏ایم و ما هم پیاده شدیم و من هم به‌خاطر اینکه درجه‏ام مشخص نشود، از این بادگیرها پوشیده بودم، کلاهم را هم انداخته بودم توی بالگرد، عصبانی بودم، ناراحت که چه جوری به اینها بفهمانم که این دشمن است..»
شهید صیاد ادامه داده است:
«... گفتم: بابا! من با این درجه‏ام مسئولم. آمدم که تو راحت‏ بزنی. مسئولیت ‏با منه... حالا کار خدا را ببینید! منافقین سرلوله توپ را به طرف ما نشانه گرفتند. حالا من خودم توپچی بودم. اگر من می‏خواستم بزنم با اولین گلوله، مغز بالگرد را می‏زدم. چون با توپ خیلی راحت می‏شود زد. فاصله یا برد 20 کیلومتری می‏زنیم، حالا که فاصله 500 متری، خیلی راحت می‏شد زد. اینها مثل اینکه وارد هم نبودند، زدند. گلوله 50 متری ما که به زمین خورد، من خوشحال شدم، چون دلیلی آمد که اینها خودی نیستند. گفتم: دیدی خودی‏ها را؟ اینها (خلبان‌ها) بچه کرمانشاه بودند، با لهجه کرمانشاهی گفتند: به علی قسم، الان حسابش را می‏رسیم. سوار بالگرد شدند و رفتند. جاتون خالی. اولین راکتی که زد، کار خدا بود، اولین راکت‏ خورد به ماشین مهمات‌شان...»
نیروهای سپاه و ارتش و بسیج مردمی باز هم به سوی میادین نبرد سرازیر شدند، گویی در سال‌های ابتدایی دفاع مقدس به سر می‌بردیم، انگار نه انگار که هشت سال جنگ را پشت‌سر گذاشته بودند، همه باانگیزه و تازه‌نفس به منطقه عملیاتی مرصاد رسیده بودند و سرانجام روز 6 مرداد و پس از دو روز درگیری عده بسیاری از نیروهای منافقین که در محاصره گرفتار شده بودند، به هلاکت رسیده و بقیه پا به فرار گذاشته یا در روستاهای اطراف مخفی شده که با اقدامات بعدی، تمامی آنها دستگیر و به مقامات قانونی تحویل داده شدند.