درنگی در چرایی و چگونگی تصویر عاشورا در سینمای ایران
وقایعنگاری یک حماسه مذهبی در هنر هفتم ایران
محمد قمی
عاشورا نه تنها یک اسطوره انسانی و هویت ملکوتی بلکه یک پهنه عظیم دراماتیک و مجموعهای منحصربهفرد از روایتهای بکر و بدیع اخلاقی و عرفانی است.
مجموعهای از مولفههای انسانی و اسلامی و عرفانی که برای تمام طول تاریخ از ازل تا ابد، میتواند آبشخوری درخور و تمام ناشدنی آنهم در اوج عظمت و زیبایی و درسآموزی و اشراق و عروج و شهود داشته باشد.
اما سؤال پایهای و مهم و تعیینکننده و خطیر این است که آیا سینما و هنر تصویر میتواند جایگاه در خور و قابل اعتمادی برای ظهور و بروز اسطورهها و قدیسان و رستاخیزهای حقیقی و واقعی تاریخی باشد؟ آیا سینما و تصویر، بضاعت و قدرت به منصه ظهور رساندن این جلوههای بیبدیل تاریخ بشیریت را داراست؟
تجربه تاریخی ما از تلاشهایی که در این وادی و در راستای این رهاورد به انجام رسیده است چیست و این تلاشها تا چه حد به ادای حق مطلب نائل آمده و موجبات یک تجربه سینمایی سترگ و در عین حال، زمینههای یک واقعنمایی قابل دفاع را پدید آورده است؟
میتوان کارنامه سینمای جهان را در مواجهه با نمادها و اسطورهها و مقاطع حساس و حیاتی آیینی و دینی و مذهبی و عرفانی به سنجش گذاشت و یا کارنامه سینمای خودمان را در مقیاس بازنمایی و بازتولید آثاری که ملهم از حقایق مذهبی و مواقف مهم و خیرهکننده تاریخ پر فراز و نشیبمان از صدر اسلام تاکنون باشد به دیده محک دید و سنجید و عیارش را به دست آورد.
اما مرور تاريخ سينما، هماره تداعي گر برداشتهاي متني و جلوات هنرورزانهاي بوده است كه سينماگران از تبادر حوادث تاريخي و تلاقي تجربيات بشري با لطافت هنر هفتم، نوعي در آميختگي زيبايي شناسانه را در قالب هنر سينما، پديد آوردهاند.
تاريخ سينما، به روشني گوياي اين صبغه و عقبه است، خاصه آنكه اين مواضع و مواقف، پتانسيل غني و متراكمي از ايدهها و روايتها و وجوه دراماتيك سرشاري فراهم آورده و موقعيت را براي ظهور و بروز خاصيتهاي هنري و ابتكارات و استعدادهاي مولفان و كارگردانان سينما گرد آوردهاند.
گرچه اين رويدادهاي تاريخي تنها در محدوده سينما ظهور نداشته و ساحتهاي ديگر هنر و نيز ادبيات و شعر را متاثر از خود كردهاند، هم آنچنان كه ادبيات و شعر در بازههاي زماني ميان دو جنگ جهاني، تولدي ديگر و تراكمي متفاوتتر از آنچه تا آن زمان بوده، يافت.
اما از سوی دیگر باید گفت ترديدي نيست كه نقشآفريني هنر در اين ساحت، حتي اگر جزء ذاتيات و ماهيات آن نباشد، قطعاً جزء توابع، لوازم و مستحدثات آن در آمده است، سالهاست.
همه آنچه به آن اشاره كرديم، تنها درك و دريافتي زميني از وقايعي انساني است در مختصات عالم ماده. اما زماني كه مسئله فراتر از ماده و رسيدن به ماورا از طريقت علم الاسماء ميگذرد و در بطن و متن وحي و انتزاعات زميني وخاكي آن و تجليات دنيايياش قرار ميگيرد، صورت و معني رنگ ديگري مييابد و هويتي ديگر و اين موقعيت به همان اندازه كه پرصلابت و غني و حماسي و سرشار و ارزشمند و پرفايده است، خطير و مهيب و پر حادثه است.
امر عاشورا در كالبد فهم انساني، قابل انتزاع به صورت و معنا نيست و نمیتوان مثلاً براي حوادث روز عاشورا، صورتي تدبير كرد كه همان جنگ آوريها باشد و داغها و رشادتها و... و معنايي كه مثلاً مضمون ان الله شاء ان يراك قتيلا و... الخ.
عاشورا يك روح جاري است كه از سرچشمه وحي و سر منزل عبوديت سريان و جريان يافته است و آنچه بر اجزاي هستي و كره خاكي در سال 61 هجري پديدار آمده جلوه نيست اصل است و صناعت و مجاز نيست، حقيقت ناب است.
عاشورا، فرم، محتوا
براي بار يافتن به آوردگاه عاشورا، چارهاي جز خرق حجاب تكنيك نيست و اين مفهوم در مضمون بيانات سيد مرتضي آويني جايي هميشه جدي داشت.
با سلاح فرم، به تنهايي نمیتوان به مصاف ساخت و پرداخت وجوه دراماتيك عاشورا رفت هم آنچنان كه تنها با سلاح فهم و معنا، نمیتوان به اين مهم دست يافت.
فهم و بازپردازش تصويري وجوه دراماتيك عاشورا، نيازمند فهم وتسلط بر حجاب هنر و مقام فرم و درك ميزانس و... الخ، پس آنگاه آغازيدن سلوك آفرينش هنري است و گذر از حجابهاي متنوعي كه در پس دنيا و مافيها به تجلي است.
تدارك اين موضوع و معني البته جز با خرق حجاب تكنيك فراهم نمیآيد كه بسيارند جا ماندگان و دست و پا زنندگان در وادي فرم و نقل كه هر دو به اشتباه افتاده و بيراهه ميروند.
خبط تكاندهندهاي است اگر كسي بپندارند، هم آنچنان كه براي كشتهشدگان جنگ كره و ويتنام فيلم و ادبيات ساخته و پرداختهاند، ميتوان بر شهدا عاشورا هم همان كرد و نمود و نمادها را تنها جابهجا كرده و به مقصود رسيد.
در جايي كه خداوند، خود را مصيبتخوان حسينبنعلي(ع) مي داند، چه جاي اين صناعتها و مجازگوييها كه به هرزه درايي و بيهودهگويي شبيهتر است تا هنرورزي.
اينكه انبان سينما و رسانه ما در توليد محصولاتي كه با خرق حجاب تكنيك به مثابه آينهاي گويا و جوياي حقيقت هنري باشند كه عاشورا جلوه تام و تمام آن است، تهي و قريحهاش ناكام است علاوه بر دلايل متعدد ديگر، حاصل همين فقدان مصيبت بار است كه مولفان و كارگردانان ما يا در بازي فرم، گرفتار و مشغولند يا در ساحت مكتب ظاهر و ظاهر مكتب، در بند و غافل.
بالهاي هم افق معرفت بصري و بينش انديشگي كه لوازم ذاتي و موجوديت ماهوي آثار خارق حجاب تكنيكاند، جز براي انسانهاي سالك گرد نمیآيند و اين سلوك منبعث و مرهون آن دو فضاي به شدت درهم تنيده است كه سيستمي يكپارچه را مي آفريند.
با این همه اما با تأثر و تأمل باید گفت تردیدی نیست که تصویر ماندگار سینمای ایران در بازتاب واقعه سترگ و شگرف عاشورا چیزی نیست جز فیلم عظیم و ارزشمند روز واقعه و کارهای دیگر گرچه در خور ستایش، اما ناکام و ناتمام.
باری؛ گرچه به جز این فیلم هم تلاشهای دیگری کمابیش صورت گرفته و یا در حال انجام است اما حقیقت ان است که هیچکدام از آنها بهاندازه روز واقعه نه ماندگار شدند و نه به چشم آمدند. اینکه چرا و چگونه چنین شده است؟ دلایل مختلفی دارد و علل گوناگونی. از بافت تصویری و ویژگیهای ساختاری گرفته تا متن و روح منتشر در آن. و از نرمافزار گرفته تا سختافزار فیلم و...و خیلی چیزهای دیگر.
بررسی یک نمونه
فیلم «روز واقعه» به کارگردانی شهرام اسدی و البته با آن موسیقی معجزهآسا و بینظیر مجید انتظامی و سایر عواملش که انصافا، برای فیلم سنگ تمام گذاشتهاند، از برترین و جاودانهترینهای سینمای ایران است.
روز واقعه زماني به تثبيت در ذهن و دل مخاطب رسيد، كه در يك سيستم يكپارچه، براي لحظاتي توانست از حجاب تكنيك عبور كند و به متن و بطن حادثهاي نايل آيد كه «عاشورا» بود.
در تجزيه اين سيستم يكپارچه مي توانيم به مولفههايي برسيم كه شاخصههايي شد براي خلق اثري چنان و تاثيري چنين.
«روز واقعه» متن موقر و ستهينده و صريحي دارد. جانمايه متن يك بازنمايي فرا متني و بيروني از حادثه است در قامت عبدالله نصراني و علاوه بر اين، سرشار بودن جانمايه، به لايهها و چگونگيهاي فيلمنامه هم نفوذ كرده و متن فيلمنامه در ميزانسي درست و متناسب، تصويري جذاب و تا آنجا كه ممكن بوده وفادار به اصل پديد آورده است.
شايد اگر روز واقعه، اين نگاه فرا متني را براي روايت خود از واقعه عاشورا، انتخاب نمیكرد و مثلا درامش را در دام متن، مبتلا مي ساخت، نمیتوانست به بياني چنين جذاب و امروزي دست يابد.
در عين حال انتخاب عبدالله نصراني، مقدمات امر را براي بازبيني و شناسايي يك تدارك سلوكآميز مهيا ساخت تا آن نگاه فرا متني و بيروني در پيوند بايك سلوك عارفانه و انتخاب گري معشوق براي عاشق دلباخته در دو وجه عشق حقيقي در قامت ازدواج با راحله وعشقي حقيقيتر در هيئت جانبركفي در راه قيام عاشوراييان به تصوير درآيد.
تداخل شگرف و جذاب و ناب راستي و ناراستي و خلل و فرج حيطه عرب آن روز كه هنوز بر چكاد دين مبين، هيئت قبيلگي خويش را ميزدود، فرصتي فراهم آورد تا جريان روايتگري در روز واقعه نه در يك فروبستگي جغرافيايي و زماني، بلكه در پروازي بر بلنداي تحليلي تاريخي و اجتماعي، ساخته و پرداخته شود.
روز واقعه تصوير بكر حقيقت است در ساحت قلم و بيان و بنان آدمي. آدمي امروز كه جز تلنگري بر ذهن و زبان خويش و تجسمي از حقايق مينوي ندارد و هرچه هست، درنگهاييست و لحظاتي. «آن»هايي براي تامل و تدبر و... و شايد تحول.
اين تحول هم آنسان كه در عبدالله نصراني در روز واقعه بروز مييابد و در سفر او از دل به دريا و از ديده به خون ظهور مي كند.
همين هرم شگرف مركزي كه از هسته تداركات معنايي و اصالت فهم شيعي فيلم به صورتي دايرهوار، وسعت مييابد و كشمكش ميپذيرد و پرتو ميافكند در جاي جاي فيلم و در شاخصهاي متنوع آن، ديده میشود.
اشارتهاي تاريخي فيلم روز واقعه در پيوندي اديبانه و مستحكم با عنايتهاي عرفاني و تنبههاي اجتماعي آن، نوعي قدرت تاويلپذيري را در مدار سينما ورزي ديالوگ مدارش به همراه دارد كه نشانهگذاري معرفتي آن را متجلي ميكند.
تاويل، پندار گريز ناك رشحات معرفت امروزين بشر معاصر است. تاويل، گويايي حس و ادراك آدمي است در آوردگاه شريعت و طريقت و حقيقت و تلاقي اين سه در متن تاريخ، خاصه در فرازهاي بينظير و جاودانهاي همچون عاشورا و واقعه كربلا، تابلوي تجلي انسانيت انسان و درنگ او در زمين و آسمان است.
در فيلم روز واقعه بخشي از بازيها، چشمگير و نوع لوكيشنها و پوششها و صحنهآرايي و... قابل توجه و جذابند و به پدافند داستاني و اشارتهاي روايي و ايده بكر، ميآيند.
در اين ميانه اما، آنچه براي نگارنده مطمع نظر و محل ستايش و معبد تنزه حضوري خلوت گراست، ديالوگها است كه شكوهي ديگر يافته و جامهاي زرين بر آن بافته است. تافتهاي توفنده و پراكنده در اتمسفري برقآسا و دريغآلود و غمافزا؛ آن غم زيباي دلنشين. اين «زمان» در پيوند با منويات معنايي حادثه، وقوعي سينما ورزانه مييابد و در ديده و دل ميماند:
حسينبنعلي! از او بسيار ميگويند چرا آنانكه از او ميگويند خود مانند او نيستند؟!
مضمون ترنم ترد ترانههايي كه بر لبان عبدالله به شكفتگي ايماني نوآمد و تازه برنايي مردي رستاخيزي ميماند و با آن جلوهاي از جلوات حسينبنعلي(ع) در كالبد فرا زماني و فرا جغرافيايي انسان، نماد و نمود مييابد و به نشاط و غم و هجر و فراق و درد و زخم و مصيبت و دريغ و شكوه و شكوه پرده ميآرايد.
سفر به سرزمينهاي استوايي و كويري دل رميده عبدالله، در زير آفتاب تموز راه نينوايي، با چرخشهاي افسار گداخته او بر رحيل مركبي كه با اشارتي و شنودي فرا قبيلگي، به سوي حضرت ناپيداي عشق مي گريزد و ميستيزد و ميستيهد، همه به تمامي، تجلي عرفان شيعي در مقياس تابناك و ناب اين حديث قدسي است كه:«كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا»
و روزهاي سخت ادامه، در گرگ و ميش نيا و نياكان آن مردان قبيلهپرست به ظاهر مسلمان كه اگر از هفتاد پشت هم مسلمان باشند، هنوز هم خون سامري مسلكي نيا و نياكانشان كه اسلام را به مدد آن بر دوش كشيدهاند و نه مثل عبدالله، اين گونه به رنج آرنج حقيقتجويي خود به كف آورده باشند،در راه است و ستيزه ميان جهل و خودپرستي و عشق و مستي همچنان به راه.
و من نه اينكه هم از اول، برادران خوني راحله با دامادي عبدالله نصراني به مخالفت برخاسته و با رفتنش به راه برنده و لغزان و پرخون عشق به پدر نهيب ميزدند كه ديدي؟! اين هم از داماد نصرانيات! ما را كه از هفت پشت مسلمان زادهايم و اسم و رسمي داريم، چه به اين نورسيده نصراني كه آبا و اجداد ما را به طعنه و تمسخر خويش گيرد و...
اين جدال نور و باطل و وارستگي و اسارت، در هيئت وصلت معاشقي عبدالله با امام خويش كه ميگفت: كيست ياريكنندهاي كه مرا ياري كند و در كشاكش عروسي او و راحله كه بانگ رحيل حركت و سفر او به سمت افق خونآلود خورشيد بر صليب كشيد شده و روز عاشورا بود، روز واقعه را به حقيقت تنهاي سينماي ايران در آوردگاه مهمترين روز تاريخ شيعي بشر تبديل كرد.
اين جدال نور و باطل و وارستگي و اسارت، در هيئت وصلت معاشقي عبدالله با امام خويش كه ميگفت: كيست ياريكنندهاي كه مرا ياري كند و در كشاكش عروسي او و راحله كه بانگ رحيل حركت و سفر او به سمت افق خونآلود خورشيد بر صليب كشيد شده و روز عاشورا بود، روز واقعه را به حقيقت تنهاي سينماي ايران در آوردگاه مهمترين روز تاريخ شيعي بشر تبديل كرد.
ديدن داستان و روبهرويي با روايت از منظر عبدالله نصراني خاصيتهاي ويژهاي به روز واقعه بخشيده است و از آن جمله نگاه فرامتني و جويايي و پويايي شخصيتي است كه در راه رسيدن به كمال راه مي رسد و راه، خود هدف ميشود و هدف، خود خويشتن انسان. حركت معطوف به اراده رستاخيزي كه در قامت فكر و ذكر عبدالله رخ مينمايد و در شكوه فروپاشي زميني و بناي رحماني آسمانيش، در پيچيدن او به خيل سوگواران بازگشته از كربلا، به شهادت مي رسد و از او شهيدي زنده براي رسانايي پيغام عاشوراييان مهيا ميكند.
اگر بنا بر اشارت به ويژگيهاي جذاب تصويري و تاثير و تاثرات عميق و سرشار بياني و بناني در سينما ورزيهاي داهيانه روز واقعه باشد، بايستي به اكثريت قريب به اتفاق سكانسهاي فيلم اشاره شود.
سكانس رسيدن عبدالله در امتداد مسير سفرش به جايگاه باديهنشيناني كه تا ساعاتي پيش، محل استقرار كاروان كربلا بوده، خود به تمامي آنچنان زيبا و حيرتانگيز و منقلبكننده است كه بيان از گويايي و زبان از جويايي هرم شريف و سوزاننده آن ظرافت و تنزه تصويري در عين ديالوگهاي صيقلي و شخصيتهاي ديدنياش عاجز است.
و اين مشكي است كه عباس از آن آب آشاميد و اين سنگي است كه حضرت، لحظهاي بر آن آرميد و اين چوبهاي است كه بر آن تكيه داد و....
و پيوند حركت دوربين با بيان ترد و نحيف و سينمايي پيرمرد باديهنشين سياهپوش با بازي تابناك جمشيد مشايخي، تصويري ماندگارتر از ماندگاري معروف و مالوف و مانوس سينمايي پديد آورد. باری؛ روز واقعه مديون، حس اصيل شيعي، تلفيق مدبرانه و استادانه سينمايي و فيلم نوشت محكم و موقر وجانانه خويش است و آن نقشآفرينيهاي دلبرانه و برناگريهاي داهيانه.
و در نهایت یادکردی از آن دیالوگ ماندگار عبدالله که گویی پژواک ابدی تاریخ است در گوش فطرت انسان:
و چيزي هست كه بايد بدانم، پاسخي هست كه
بايد بيابم....