ستارههای آسمان حقیقت
مریم ابراهیمی شهرآباد
بیست و چهارم ذیالحجه روز غلبه نور بر تاریکی است؛ روز جنگی است بدون شمشیر، مبارزهای که فاتحان آن پنج تن آل عبایند، آمدهاند که شرک را به زانو در بیاورند. علی همراه محمد به میدان آمده است، اینبار نه در میدان بدر و خیبر، بلکه در میدان غلبۀ نور بر ظلمت، فاطمه سلاماللهعلیها همراه دو نور دیدهاش آمده است.
آن سوی میدان، عدهای سایهنشین قصد رویارو شدن با این پنج ستارۀ آسمان حقیقت را دارند. پنج ستارهای که برتر از همه عالم و عالمیانند. آمدهاند تا گوساله سامری عادت را در میدان مباهله بسوزانند و ثابت کنند برای عشق ورزیدن به خالق هستی، عشق محمد و اهل بیت او بس است. میخواهند شکوه و عظمت حقانیت رسولالله را به تصویر بکشند، پرچم ولایت علی علیهالسلام را برافرازند و بر اندام اسقف نجران لرزه بیفکنند. آمدهاند تا شکوه روز مباهله را در صفحه تاریخ ماندگار کنند، حریفان پرخدعه و جاهلان لجوج را از عرصه خارج و نسیم جانبخش ایمان را در هوایِ دمکرده صدر اسلام منتشر کنند....
***
چگونه است که مسیحیان نجران چون شمعی کورسو لرزان، با منطقی پوشالی به مقابله با خورشید آمدهاند و تلاش در مبارزه با پیامبر روشناییها دارند؟
این پیامبر است که لبخند میزند و چشم به آسمان میدوزد. ندای ملکوتی فرشتۀ وحی را میشنود: «... بگو ای محمد! بیایید بخوانیم پسران خود را و شما را، و زنان و جانهای خود و شما را پس تضرّع کنیم و دعا خوانیم و لعنت خدا بر هر که دروغ گوید از ما و شما.»
مگر نه اینکه اهل حق را از رویارویی با دشمن باکی نیست؟ پیامبر همراه اهلبیتش، از منزل خارج میشود.
جلال و شکوه محمد و همراهانش لرزه بر اندام بزرگ مسیحیان نجران میافکند، ابوحارثه از دور چشم میدوزد پنج تن آل عبا را نظاره میکند، با تردید و شگفتی میپرسد: «اینان کیستند که با محمدند؟»
ابوحارثه با دیدن این صحنه بر خود میلرزد، فریاد میزند: «به خدا سوگند اگر محمد صلی الله علیه و آله برحق نمیبود، برای مباهله چنین جرأتی نمیداشت. اگر او با ما مباهله کند، پیش از آنکه سالی بر ما بگذرد، یک نصرانی بر روی زمین باقی نخواهد ماند.»
او رو به همراهان خود میگوید: «من چهرههایی میبینم که اگر از خدا بخواهند کوهی را از جای خود برکند، هر آینه چنین خواهد شد. پس مبادا مباهله کنید که بیتردید هلاک خواهید شد.» در شکوه این لحظه است که رایحه ملکوتی حقیقت وزیدن میگیرد و تا ابدیت تاریخ باقی میماند.