kayhan.ir

کد خبر: ۲۶۸۸۵۰
تاریخ انتشار : ۲۰ تير ۱۴۰۲ - ۲۰:۱۱
روایت صدثانیه ای

بال جوانه زده

 
 
 
ابوالقاسم محمدزاده
یکی از مجروحین ترکش به هردو دستش خورده بود. با عفونتی که زخم‌هایش داشت‌، عفونت داشت می‌رسید به قلبش. هردو دستش باید قطع می‌شدند. اگر به قلبش می‌رسید کارش تموم بود. وقتی فهمید باید دست‌هایش را قطع کنند گفت:
- قطع‌شون که کردین بدین به خودم. می‌خوام همیشه با خودم باشه. 
کسی جوابش را نداد. دوباره گفت:
- لااقل یه جایی دفن‌شون کنین که بتونم هرچند وقت یک بار احوالشون رو بپرسم. ازشون حلالیت بطلبم و بگم بهتون خیلی زحمت دادم. ‌ای والله.
به هوش که آمد انگار نه انگار دو دست داشته و حالا نداره. 
گفت: 
- می‌خوام برگردم و برم جبهه. دست ندارم ولی چشمام می‌تونه وضعیت رو تشخیص بده. 
همان شب خواب دیدم که از دوتا کتفش دوتا بال جوانه زده....
روای: آقای دریکوند، از پرسنل بیمارستان صحرایی امام حسین‌(ع) 
براساس: روزگاران، کتاب‌پرستاران‌، روایت فتح