یک شهید، یک خاطره
شیرِ خراسان
مریم عرفانیان
ابوالفضل علاقة عجیبى به حضرت ابوالفضل العباس علیهالسلام داشت. هر وقت اسم حضرت را مىشنید هقهقکنانگریه مىکرد. آرزو داشت کنار نهر علقمه سفرهاى پهن کند، میزبان رزمندهها باشد و از آنها پذیرائى کند. هنگام عملیات بچهها را یکییکی بغل مىکرد و مىگفت: «دعا کنید در کنار نهر علقمه، خادم شما باشم.»
در آخرین لحظاتِ ارتباط از طریق بیسیم، گفتم: «آقا ابوالفضل! در چه حال و وضعیتى هستى؟ شیرِ خراسان که انشاءالله مشکلى نداره؟ فرزند قَدَر قُدرَت امام رضا که مشکلى نداره؟»
صدایش آمد که گفت: «الحمدلله بچهها مثل شیر مىخروشند، مىجوشند و مىدرخشند و هیچ مشکلى نداریم، همان قدر قدرت که شما در والفجر 3 داشتید، ما هم همان قدر قدرت را داریم.»
ناگهان ارتباط بیسیمی ما قطع شد و دیگر صدایش را نشنیدم!
کمی بعد از طریق رادیو عراق شنیدم که ابوالفضل به شهادت رسیده است!1
خاطرهای از شهید ابوالفضل رفیعی سیج
راوی: سید حسن قاسمی، همرزم شهید
1- ابوالفضل رفیعی دوازدهم اسفند 1362 در عملیات خیبر به شهادت رسید و مفقودالاثر در جزیره مجنون باقی ماند. بالاخره پس از گذشت 34 سال از شهادتش هویت پیکر مطهرش که سال 19 اردیبهشت 1390 در دانشگاه فردوسی به عنوان شهید گمنام به خاک سپرده شده بود بعد گذشت 6 سال از تدفینش بر اساس مقایسه آزمایش دی.ان.ای شناسایی شد.