kayhan.ir

کد خبر: ۲۶۷۶۵۶
تاریخ انتشار : ۰۳ تير ۱۴۰۲ - ۱۹:۲۹
حاشیه‌نگاری بر بیتی از حافظ 

ثَلاثه غَساله!

 
 
 
علی قربان‌نژاد
اگر خاطر مبارکتان باشد در یکی از شماره‌های همین سلسله مطالب به عرض رساندم که برخی را عقیده بر این است که شعر می‌تواند منبع الهام داشته باشد. برای نمونه در یونان بر این عقیده بودند که سطر یا بیت نخست شعر هدیه خدایان است. کسانی که شعر نوشته‌اند و با آن دست و پنجه نرم کرده‌اند می‌دانند که اوقاتی هست که بدون آنکه در‌اندیشه شعری باشیم و بدون زمینه قبلی ناگاه بیتی یا ابیاتی یا سطری به ذهن خطور می‌کند و یا اینکه گاهی بیتی به ذهن خطور می‌کند که شاعر خود به عنوان نخستین مخاطب به‌اندیشه درباره آن و کشف معانی اش می‌پردازد. 
این حالت گواه این است که گویا به واقع منبع الهامی وجود دارد. در اعصار جدید برخی از آنها که به وجود منبع الهام‌بخشی قائل بوده‌اند به این سمت و سو رفته‌اند که این منبع الهام‌بخش «ضمیر ناخودآگاه» آدمی است. آنها از این گفتار در علوم پزشکی استفاده کرده‌اند که آدمی معمولا درصد کمی از توانایی‌های مغزش را در حالت خودآگاهی اش به کار می‌گیرد و بر این اساس آن بخش بزرگ‌تر که توسط ذهن خودآگاه به کار گرفته نشده می‌تواند منبع الهام‌بخش شاعر باشد.
از طرفی این را نیز به عرض رساندم که فیلسوف بزرگ مسلمان یعنی «محی الدین ابن عربی» را اعتقاد بر این بود که عالم «خیال» منبع الهام‌بخش روحانی برای شاعر است و عالم «وهم» منبع الهام‌بخش شیطانی. همچنین در مطلب قبل به این اشاره کردم که رسول گرامی اسلام(ص) در یکی از غزاوت به شاعر سپاه اسلام فرمودند به میدان برو و برای سپاه کفار رجز بخوان و بدان که جبرئیل تو را مدد خواهد کرد. همچنین نقلی از رسول اکرم(ص) هست که در مورد شاعری به نام «حسان بن ثابت» 
فرموده‌اند که جنیان به او کمک نمی‌کنند بلکه جبرئیل به او یاری می‌رساند. پس با این اوصاف می‌توان گفت که شعر هم می‌تواند منبع الهام روحانی (عالم خیال و یا جناب جبرئیل) داشته باشد و هم منبع الهام ظلمانی (جنیان یا عالم وهم) داشته باشد. 
به همین خاطر است که گاه ممکن است شاعری با تعبیر یا تاویلی از شعرش که توسط دیگری صورت گرفته رو‌به‌رو شود که برایش هم تازگی داشته باشد و هم جالب بنماید. اگر به واقع بپذیریم که عوالمی وجود دارند که خود نه به صورت عالمی مستقل بلکه به شکل اقمار دیگر عوالم عمل می‌کنند آنگاه می‌توانیم عوالم خیال و وهم را راحت‌تر صورت‌بندی کنیم و به درک آن نایل شویم. 
نکته دیگر این است که میان عالم ماده که اکنون مسافر آن هستیم و عالم معنا مکانیزیمی خاص در جریان است. برای نمونه ممکن است چیز پایین و کم ارزش در عالم ماده در عالم معنا بسیار ارزشمند باشد و یا بالعکس. به کار گیری الفاظی نظیر «می»، «شراب»، «خرابات»، «ساقی»، «باده» و... را باید با حالتی از آنها در عالم معنا دریافت. برای نمونه آنچه در عالم ماده حسابگری و موفقیت به شمار می‌آید حرکت در مسیر کسب ثروت و قدرت است اما ممکن است هر آن چیزی که آدمی را از این «منِ مادی گرایش» و از عقل حسابگری که سود و زیان دنیایی ما را بر هر چیز دیگری ترجیح می‌دهد وارهاند و از این «خودِ وابسته به دنیایش» بی‌خود کند در ادبیات ما «شراب» یا «می» نامیده شود.
در ایستگاه این شماره می‌خواهم از بیتی از حضرت استاد حافظ شیرازی سخن بگویم که اغراق نیست اگر بگویم چندین سال مرا به خود مشغول کرده بود. این به آن معنی نیست که همه روزهای این چند سال را مشغول این بیت بوده ام ولی در طول این چند ساله هرگاه با این بیت و این غزل رو‌به‌رو می‌شدم سخت در‌اندیشه فرو می‌رفتم که چیست منظور سخن از آن «سه تایی پاک‌کننده» تا اینکه بار دیگر مانند همیشه لطف رب الارباب مشمول این حقیر شد و در معانی را برایم گشودند. و اما آن بیت:
ساقی حدیث سرو و گل و لاله می‌رود
وین بحث با ثلاثه غساله می‌رود
و اما پیش از پرداختن به بیت مورد توجه در این شماره باید در ادامه چند پاراگراف ابتدایی بحث بگویم که حافظ در بیتی از این غزل به سلوکی اشاره می‌کند که در آن طفل شعر ره یک ساله را یک شبه می‌رود. به عبارتی حافظ در آن بیت از طی کردن زمان و مکان در سلوک شعر سخن گفته است. بر همین اساس است که ممکن است شعری توسط شاعری گفته شده باشد که معنای آن شعر در واقع منطبق بر حوادثی در آینده باشد که اگر چنین باشد پس حتما شعر منبع الهام‌بخشی بیرون از وجود شاعر می‌تواند داشته است. آن بیت از این قرار است:
طی مکان ببین و زمان در سلوک شعر
کاین طفل یک شبه ره یک ساله می‌رود
اکنون به بیت اصلی باز گردیم. شاعر در مصراع نخست خطاب به ساقی می‌گوید که حدیث سرو و گل و لاله در جریان است یا به عبارتی سخن از سرو و گل و لاله در میان افتاده است. سپس در مصراع دوم تمام مبحث را به یک چیز ارجاع می‌دهد و آن «ثلاثه غساله» است. اصلا کلید حل معمای این بیت در این اصطلاح است. با این اوصاف باید ابتدا این معما را حل کنیم که «ثلاثه غساله» چیست؟
«ثلاثه» یعنی سه تایی و «غساله» به معنی شوینده است و قرار گرفتن آن بر وزن «فعال» به این خاطر است که نشان دهند چیزی بسیار شوینده و پاک‌کننده است. با این همه «سه تایی شوینده» یا «سه تایی پاک‌کننده» یعنی چه؟!
تقریبا هر آنچه که من دیده‌ام در مورد معنای «ثلاثه غساله» از این قرار است که فرهنگ 
«غیاث اللغه» نیز آن را آورده: «سه پیاله شراب که به وقت صبح نوشند و آن شوینده غمها و شوینده فضول تن و مزیل کدورت بشریات باشد.» خب این معنای ظاهری ثلاثه غساله است اما می‌دانیم و یقین داریم که حافظ را مقصودی از این بوده است. بارهای بسیاری به اینکه آن سه تایی شوینده چه چیزی باید باشد فکر کردم تا اینکه به ذهنم رسید که یحتمل حافظ کلیدی برای فهم آن سه تایی در غزلش قرار داده است. تا اینکه به لطف رب الارباب متوجه شدم کلید حل معما در نزدیک‌ترین جا قرار داشته و از آن غافل بوده ام. آری در مصراع اول...!
در مصراع نخست حافظ از سه چیز سخن می‌گوید: «سرو و گل و لاله» اما باز هم این پاسخ معمایی دیگر را در پی داشت. با این حال فهم معمای دوم به مراتب راحت‌تر می‌نمود. وقتی به این نکته دقت کنیم که «گل» اعم از لاله است. به عبارتی گل اسم عامی است که لاله را نیز در بر می‌گیرد. یعنی هر لاله‌ای الزاما گل محسوب می‌شود اما هر گلی لاله نیست. پس حتما در پی این کلمات نیز مقصودی نهفته است. برای پی بردن به مقصود باید به اشعار حافظ و نیز سنت شعر کهن فارسی و به طور خاص سنت شعر عراقی رجوع کنیم چرا که برای فهم درست نیازمند این هستیم که بفهمیم در سنت ادبیات فارسی و ادبیات عرفانی ما هر کدام از این کلمات نماد چه چیزی هستند.
«سرو» در ادبیات فارسی از طرفی برای تعریف از قد و قامت یار به کار می‌رود. از سوی دیگر سرو نماد ایستادگی و پایمردی است. دقیقا سرو یادآور این فراز از مصحف شریف ذیل سوره مبارکه فصلت است: «الذین قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا...» یعنی کسانی که گفتند خداوند ما الله است و بر این ایمان خویش استقامت ورزیدند. سرو یادآور ایستادگی است و مقاومت. ایستادگی نه فقط در جبهه نبرد بلکه ایستادگی در حفظ ایمان، ایستادگی در برابر زخم زبان، ایستادگی در برابر هجوم فرهنگ بیگانه، ایستادگی در برابر شبهات و... این موضوعی بسیار مهم است که در مورد آن نقل است که رسول گرامی اسلام که جانم و جان جهانی فدای او باد چگونه برای تزلزل در ایستادگی امتش در برابر هجوم کفر و شرک و ظلمات و گمراهی و... نگران بود و این نگرانی آن وجود نازنین را پیر کرد.
اما «گل» نماد چه چیزی می‌تواند باشد؟! برای پی بردن به آن باید به این توجه کنیم که همواره در تشبیه میان «مشبه» و «مشبه به» ارتباطی وجود دارد. پس باید ببینم که گل چه ویژگی‌هایی دارد؟ گل زیباست و زیبایی آفرین است. گل ایثار و انفاق می‌کند؛ او زیبایی و بوی خوش را به اطرافیانش و پیرامونش می‌بخشد. شادی‌آور است و نشاط بخش. پس گل می‌تواند نمادی از مردمی باشد که زیبا زندگی می‌کنند و زندگی‌های دیگران را نیز زیبا می‌سازند. به زندگی اطرافیان و مردمان دیگر نشاط و شادی می‌بخشند. به زندگی‌هایی که غرق غم و‌اندوه و فقر شده‌اند رنگ و شادی می‌بخشند و بوی خوش. چیزی شبیه به کارهای جهادی. به راستی این عبارت به چه کسانی بهتر از افراد جهادی می‌تواند گفته شود. آنها که می‌روند تا به زندگی محرومان رنگ و شادی دهند. یا کسانی که دور هم جمع می‌شوند تا با روی هم گذاشتن پول مشکلی از خانواده‌ای حل کنند و چه کسی می‌داند در آن هنگام لبخند خداوند به آن افراد چقدر زیبا و فرح آفرین و مستی‌بخش است.
«لاله» اما نمادی است که تقریبا برای همه قابل دریافت است و حافظ در بیتی فوق‌العاده زیبا در غزلی که به زودی به آن خواهیم پرداخت به توفیق خداوند می‌گوید: 
با صبا در چمن لاله سحر می‌گفتم
که شهیدان که‌اند این همه خونین کفنان
پس آخرین گزاره یعنی لاله عبارت است از شهادت. شهادت راهی است که در آن ره صدساله را می‌توان در یک روز رفت و به سرمنزل آرامش و عشق واصل شد. با این اوصاف حضرت استاد گفته است که سه تایی شوینده یا سه تایی پاک‌کننده‌ای هست که می‌توان آن را سه راه دانست که به عاقبت به خیری منتهی می‌شود و آن سه راه را با سه نماد نشان داده است و در سطرهای فوق به توفیقی که خداوند به این حقیر داده و منتی که بر این قلم نهاده شرح آن گذشت. شکر و سپاس شایسته اوست که به ما آموخت آنچه را که نمی‌دانستیم و خواهد آموخت آنچه را که ما را به سرمنزل خیر خواهد رساند.