kayhan.ir

کد خبر: ۲۶۷۲۳۳
تاریخ انتشار : ۲۸ خرداد ۱۴۰۲ - ۲۰:۱۲
به یاد اسماعیل سلطانیان

مردی که با چشم‌هایش یک قطار را نگه داشت

 
 
 
سعید مستغاثی
«... همین مـرد، یک قطار را با چشماش نگه داشت...»
این جمله معرکه گیر فیلم «بای‌سیکل‌ران» بود در وصف نسیم افغانستانی که برای به‌دست‌آوردن هزینه درمان همسرش در یک نمایش محله‌ای قرار بود هفت شبانه‌روز بدون وقفه روی دوچرخه پا بزند. این نمایش، یک معرکه‌گیر داشت که با لکنت زبان، افرادش معرفی می‌نمود و نقشش را مرحوم اسماعیل سلطانیان بازی می‌کرد.
اسماعیل سلطانیان برای آن نقش، نامزد دریافت سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش دوم مرد از هفتمین جشنواره فیلم فجر شد. جایزه‌ای که یک بار دیگر نیز در بیست و سومین جشنواره فیلم فجر برای فیلم «کافه ترانزیت» مرحوم کامبوزیا پرتوی نامزد دریافتش گردید اما هیچ‌گاه جایزه‌ای دریافت نکرد!
اسماعیل سلطانیان در سینما و تئاتر، خیلی بیش از اینها با سواد و دانش و کارآمد بود. او دانش‌آموخته رشته کارگردانی و بازیگری از دانشکده هنرهای دراماتیک در اوایل دهه 50 بود و از همان روزهای ابتدای انقلاب وقتی وارد حوزه هنری (در آن روزها «حوزه هنر و ‌اندیشه اسلامی» نامیده می‌شد) شد، اگرچه خیلی بیشتر از آنهایی که نامشان در آن ایام به عنوان کارگردان پای فیلم‌ها خورد، فیلم‌سازی و کارگردانی می‌دانست اما مانند آچار فرانسه، همه کاری می‌کرد، از نویسندگی و فیلمبرداری و امور صحنه تا بازیگردانی و سر و ‌کله زدن با انواع و اقسام عوامل فیلم و طراحی و مدیریت تولید و تهیه کنندگی و....
در آن روزهای حوزه هنری، واقعا کار به شکل هیئتی انجام می‌گرفت و مانند کنداکتورهای امروز تولید، هر فرد برای کاری تعیین نمی‌شد ولی موقع ارائه فیلم به جشنواره فجر یا تلویزیون که می‌رسید، ناگزیر باید برای هر کس، عنوانی در نظر گرفته می‌شد؛ یکی را برایش کارگردانی می‌نوشتند، دیگری را طراحی صحنه و یکی دیگر را نویسندگی و.... به همین شکل گروه تولید، هویت استاندارد روز را پیدا می‌کردند در حالی که تقریبا همه عوامل، هر کاری از دستشان برمی آمد مثل هیئت‌ها، انجام می‌دادند. اما در بین همه بر و بچه‌های آن روزهای حوزه هنری یا همان «حوزه هنر و ‌اندیشه اسلامی»، اسماعیل سلطانیان در بند اسم و نام و عنوان نبود. علی‌رغم اینکه بیش از کارگردانی که تنها نامش روی اثر خورده و برایش رزومه درست کرده بود، کارگردانی می‌کرد و همین‌طور در رشته‌های دیگر در طول دوران کاری‌اش هم همین‌طور بود، چه زمانی که در زمان فیلمبرداری اولین قسمت سریال «سرنخ» مرحوم پوراحمد در تئاتر نصر (محل فیلمبرداری) او را دیدم و دیدم در حالی که خیلی کارهای صحنه و بازیگردانی را انجام می‌داد اما نامش تنها به عنوان یکی از بازیگران آن قسمت (تماشاخانه) در تیتراژ آمد و حتی امروز که همه درباره اش می‌نویسند، حضورش در آن سریال، در هیچ‌کدام از سوابق کاری که برایش ردیف کرده‌اند، به چشمم نیامد.چه زمانی که در نقش برادر بزرگ خانواده در سریال «وضعیت سفید»، خیلی محجوبانه به خواهران و برادرانش، تذکر آرام می‌داد و حتی زمانی که در سریال «مرد هزار چهره»، می‌خواست یک جوری مابین فرمانده جعلی پاسگاه (مسعود شصت‌چی) و دیگران مصالحه برقرار سازد، همیشه همان‌طور محجوب و آرام و بی‌سر و صدا بود.
مرحوم اسماعیل سلطانیان با بسیاری از فیلمسازان این سینما کار کرد؛ از مخملباف و محمدرضا هنرمند و حاتمی‌کیا و کمال تبریزی تا احمد رضا درویش و احمد رضا معتمدی و پوران درخشنده و مرحوم سلحشور و سیروس مقدم و حمید نعمت‌الله و مهران مدیری و مسعود ده‌نمکی و تاجبخش فناییان و... و تا هومن سیدی.
اما به نظرم ماندگارترین نقشش همان معرکه‌گیر فیلم «بای‌سیکل‌ران» بود که همه آن نمایش نفسگیر و پرتماشاگر را می‌گرداند اما به چشم نمی‌آمد. همان‌جا در توصیف نسیم با همان لکنت زبانش می‌گفت:
«... همین مرد در چین، دو تا گاو را روی یک انگشتش بلند کرده...»
بعید نیست، شاید مرحوم سلطانیان مثل همه کارهای بزرگی که در سینمای ایران انجام داد و کسی متوجه نشد، این کار را هم انجام داده باشد و احدی آن را نداند!